» محبس و محبوسين
جلال فرهمند
محبس و زندان تاريخچه مشخصي ندارد، ولي ظاهراً از وقتي انسان زاده شد خلاف و جنايت نيز زاده شد. چنانکه قابيل وقتي برادرش را کشت اولين نطفه اين کار کاشته شد. هر چند در قصص آمده است که قابيل چندان از عملي که انجام داده بود و تبعات آن خبر نداشت ولي لااقل دفن کردن مقتول را از کلاغي آموخت و پرده بر جنايتش زد!
پس از اين قتل ابتدايي و بدوي با گذشت زمان و متمدنتر شدن انسان قتل و جنايت و بزهکاري هم در حد قابيل نماند و پيچيدگي آن افزايش يافت. البته در مقابل اين اعمال هم منهيان و عاملان جلوگيري از جنابت افزايش يافتند و تا مرحلهاي اين کار پيش رفت که اين عمل يعني پاسداري از سلامت جامعه بر عهده حکومتها افتاد. زماني محتسب و شرطه و داروغه و زماني آژان و پليس و ژاندارم. هر چند نامها فرنگي و پيشرفته شد ولي بزه و جرم نامي ديگر نيافت.
با افزايش جمعيت طبعاً بزه افزايش مييابد و تعداد دستگيريها بيشتر ميگردد و مرحله بعد يعني تا انجام دادگاه و محکمه محل نگهداري زندانيان خود مشکلي ديگر ميآفريند. در گذشته که حقي براي زنداني قائل نبودند و دادگاهها سادهتر و بدويتر بود چندان کارها سخت نبود. محکمهها در يک روز، کار را فيصله ميدادند. طرف به ميدان اعدام ميرفت و خلاص! و کسي ديگر آزاد ميشود و ديگري با ضرباتي بدني تنبيه ميگرديد. نامي از محبس نبود. هر چند که نام زندان و محبس در اکثر تواريخ آمده و زندانهاي بزرگي ايجاد شده بود. زندان که نه، به تعبيري سياهچال. که سياهي و گودي از محتواي اين کلمه کاملاً هويداست.
|
|
|
[ 61650- 275م]
زندانيان با غل و زنجير و کند،
هم زندانيان هم زندانبانان ناراحت به نظر ميرسند
|
[ 123/1- 125ل]
مجرمين با غل و زنجير
|
[ 6837-1ع]
شيخالرئيس قاجار نمونهاي از زنداني پلتيکي
|
زندانهاي مهم و بزرگي در طول تاريخ نام برده ميشوند که به گوش ما نيز بسيار آشناست. در تاريخ تشيع شخصيتي چون امام موسي کاظم (ع) زندان بغداد را چشيد و زمان زيادي را تا لحظه شهادت در آنجا گذراند و يا اديبي چون مسعود سعد سلمان که زندانهايش تبديل به مثلي شده است.
ولي در کل در گذشته کارها سريع و قاطعانه انجام ميشد. گروهي راضي و گروهي ناراضي ولي به هر حال با پاک شدن صورت مسئله (يا همان مجرم) ديگر مسئلهاي نبود که براي نظام حاکم دردسري ايجاد کند ولي بايد اذعان کرد در اين دادگاههاي سريعالسير انجام اشتباهات سنگين هم اجتنابناپذير مينمود که فقط قاضي ميماند و خدايش! اين از گذشته.
ولي با پيچيدهتر شدن اجتماع و تغيير قوانين و به تعبيري عرفي شدن آن نه همه کشته ميشدند و نه همه با خوردن حدي آزاد. بسياري به چهار ديواري بدون اختياري راهنمايي ميشدند که سالها در آن ميماندند. اين چهار ديواري را محبسخانه ميگفتند. اينجا نه تفرجگاه بل عبرتگاه بود. زنداني در آن بايد متنبه ميشد که ديگر خطايي نکند. پس خانۀ خاله نبود! از اعدام فوتي و فوري هم براي زنداني سختتر بود و هر محکومي به جاي يکبار هر روز تقاضاي مرگ ميکرد که از آن بيغوله نمور و نمناک که چون حيوانات نگهداري ميشد خلاص شوند. کاري به گذشتههاي دور نداريم که واقعاً غير قابل باور است از قاجار شروع ميکنيم که اندک آشنايي با تمدن جديد پيدا کرده بودند. هر چند بازهم شاه همه کاره بود و گاه حتي بدون تشکيل دادگاهي امر به اجراي احکام از هرنوع ميداد. ولي ظاهراً قرطاسبازي و باقي قضايا چنان زياد شد که محکوم و غير محکوم باگناه و بيگناه بدون خبر از جرم خود سالها در محبس گاه خود به استراحت ميپرداخت! البته اين محبسها جاي خاصي نداشتند. گاه محبوسين را به طويله فلان شازده يا انبار فلانالسلطنه حبس ميکردند. شنيدن نالههاي ميرزا رضا کرماني که چهار سال و اندي در انباري نايبالسلطنه در کُند و زنجير بود دل هر آدمي را ميآزرد! ديگر رسيدگي به زنداني به لطف و کرم صاحب زندان بستگي داشت که اکثراً از اين صفت حسنه به دور بودند!
|
|
|
[ 61658- 275م]
محبوسين دورۀ قاجار
|
|
[7032-1ع]
افسران و درجهداران دائره محبس نظميه
تبريز در اواخر دورۀ قاجار
|
با تشکيل اولين نظميه به سبک جديد در اواخر سلطنت ناصري به دست اطريشيان اين اوضاع نظم و نسقي گرفت که از هيچ بهتر بود. زنداني با صد سلول درست شد. ولي اين نو و تميز بودن سلولها مال همان گروه اولين زندانيان بود و بس. و سالها بعد اين زندانها نه تعمير شدند و نه ترميم و تبديل به همان بيغولههاي شازدهها و سلطنهها گرديدند. چه زندان به تعبير بزرگان عبرتگاه بود. و نبايستي در زندان خوش ميگذشت. بيگاري و آزار و اذيت و شکنجه که ديگر نقل و نبات بود. غذا و قوت و سهم لباس و ... محبوسين به جيب زندانبان بدبخت زندان ميرفت که خود مدتها بود حقوقي دريافت نکرده بود. وضع قوانين پس از مشروطه اندک بهبودي در وضع ايجاد کرد و اندک نفسکشی براي آن بيچارگان بود، هر چند نه زياد ولي کاخي در مقابل کوخي بود. نظميه جديد سوئديها که پس از اتريشيها تشکيل شد باز جاي اميدواري داشت. قوانيني براي زندانها و زندانيان وضع شد که حداقل به ظاهر دست حاکم و زورگويان را از آزار و اذيت بيشتر کوتاه ميکرد. ولي چه سود که اوضاع زندان هم بستگي عجيبي به وضع و جيب دولت و حکومت داشت. افلاس زنداني و غير زنداني نداشت. انگار شپش جانوري همگاني بود که چه زندانيان و چه آزادگان همه از آن به يکسان برخوردار ميشدند و جيب دولت هم خالي بود و براي هر دو اينان کاري نميکرد باز بيرونيان لقمهاي نان گيرشان ميآمد.
سون بري دال از همکاران وستداهل سوئدي وضع زندان و زندانيان اواخر دورۀ قاجار را به خوبي بيان کرده مينويسد:
زندانيان را که تقريباً 300 نفر بودند روزها در حياط زندان، که دور تا دور آن ديوار کشيده شده بود، رها ميکردند. آنها معمولاً دوبهدو زير آفتاب مينشستند و شپشهاي يکديگر را ميگرفتند، يا بدون آنکه مشغول کاري باشند، زير آفتاب لم ميدادند. ديدن اين زندانيان بدبخت که از فرط گرسنگي بيمار به نظر ميرسيدند واقعاً رقتانگيز بود. شبها نيز آنها را در دستههاي 20 تا 30 نفري به داخل دخمههاي کوچک و تاريکي که در حياط زندان وجود داشت ميفرستادند که روشنايي اين دخمهها تنها ازطريق سوراخ کوچکي که در سقف وجود داشت تأمين ميشد. در مراجعه به پروندهها مشکل ميتوانستيم علت مشخصي براي دستگيري يا مدت محکوميت آنان پيدا کنيم. از بازداشت بسياري از آنان نيز سالها ميگذشت ولي هيچ کس علت آن را نميدانست. زندانيان که با ديدن ما به آزادي خود اميدوار شده بودند گريهکنان دور ما جمع ميشدند و براي آزادي خود يا گرفتن لقمه ناني التماس ميکردند. عدهاي هم براي بوسيدن گوشهاي از پالتوي ما خود را سراسيمه به جلو ميانداختند؛ اما ما مجبور بوديم احتياط کرده و تا حدامکان از تماس نزديک با آنان پرهيز کنيم تا خود نيز به شپش آلوده نشويم.
اين وضعيت گوشهاي کوچک از محبس آن هم در پايتخت ايران بود. حال خود حديث مفصل بخوانيد از وضعيت زندانهاي ولايات که حکام مطلقالعنان هر چه ميخواستند ميکردند و شايد زندانيان آن محابس دلشان لک زده بود براي زندان دارالخلافه!
سند ارائه شده در اين شماره بهارستان سند بسيار جالبي است که 9 روز پس از کودتاي سوم حوت 1299 از سوي رئيس سوئدي اداره نظميه براي سيد ضياءالدين طباطبايي نخستوزير کودتا ارسال شده است. تعداد زندانيان ذکر شده که در محبس نظميه قرار داشتند 233 نفر بوده است. جالب اينجا است که زندانيان که تکليف آنان مشخص است 78 نفر و بدون تکليفها دو برابر يعني 155 نفر است. و اين يعني همان هرج و مرج.
اين ليست شش برگي اطلاعات زياد و جالبي در خصوص جرائم زندانيان به ما ارائه ميکند. عمده جرمها سرقت و در مرحله بعدي قتل است. البته جرائم پلتيکي يا همان سياسي نيز در آن ديده ميشود.
البته با يک غربالگري سردستي به سه نوع جرم در اين فهرست ميتوان اشاره کرد:
سرقت شامل: سرقت لنگ حمام!، سرقت پست، جيببري، خريداري لوازم مسروقه يا همان مالخر خودمان، از سرقت هزار تومان تا سرقت 15 قران! سرقت مسلحانه و غيره.
جرمهاي اجتماعي و قتل: قتل عيال، قتل مادرزن، قتل ديگران، فحشاء، فريب دادن دختري، بيعفتي، عمل شنيع، شهادت کذب، قطع اشجار! خريدار تمبر دولتي، کاغذسازي، طبع باندرول تقلبي.
جرائم پلتيکي: اتباع نايب حسين کاشي، متجاسر، اتباع سالار جنگ و از همه جالبتر زنداني شدن فردي به دليل حسبالامر (يعني دستور از بالا!).
سندها را با هم ميبينيم و ميخوانيم:
[60271ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60272ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60273ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60274ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60275ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60275/1ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60276ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60276/1ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60277ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[60278ن] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
|