ماهنامه شماره 83 - صفحه 6
 
 
» جنگهاي ايران و روس از سير تا پياز» (8 )
 

محمدرضا بهزادي

 

حال ببينيم در اين اثنا در ايران و دربار فتحعلي ‌شاه قاجار چه مي‌گذرد، باباخان بر خلاف عموي خويش که در جنگاوري و دليري و کشورگشايي برجسته بود، از فنون جنگ چيزي نمي‌دانست و هرگز در جنم خويش نمي‌ديد که بتواند مانند آقامحمد خان کشورگشايي نمايد. آرزو داشت که بتواند مرزهاي شمال و شمال‌غرب کشور خويش را مانند ديگر مرزهاي پيراموني که اکنون چند سالي بود در زير پرچم قاجاريه آرام گرفته بودند به مرزهاي گستردۀ امپراطوري صفويه و دوران شکوه خويش نزديک گرداند ولي هرگز در توان نيروي نظامي و اقتصادي خويش نمي‌ديد که بتواند به اين مهم جامه عمل بپوشاند، افسوس و صد افسوس، درباري مملو از زرق و برقهاي نظام سلطنتي و شاهنشاهي و تفاخرهاي بي‌معنا و خرج بيت‌المال مسلمانان در راههاي نامشروع و اسراف همه چيز از يک سو و احساس کاذب شاه ‌عباس‌ کبير بودن و پا جاي پاي صفويان گذاشتن، نه در عمل بلکه فقط در پوشاک و بريز و بپاش، از فتحعلي‌ شاه قاجار فردي زبون و خوار ساخته بود که تنها مي‌توانست براي رويارويي با دشمنان لباس قرمز بپوشد و اشعار مزخرف و بي‌معنا سرايد!

 

کشم شمشير مينايي که شير از بيشه بگريزد

زنم بر فرق پاسکويچ که دود از پطر برخيزد!

 

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

 

در ميان دول اروپايي وي تنها به خاطر شکوه و جلال خود و دربارش شهره بود. درباري با حرمسراهاي تودرتو و مملو از زنان عقدي و متعه و صيغه که تنها براي فرو نشاندن شهوت شاه قاجار در آن مکان گرد آمده بودند. با بيش از يکصد فرزند! گويند در شبي که جان به جان آفرين سپرد و تسليم اجل گرديد سه تن از همسرانش وضع حمل نمودند!

 

به هر روي فتحعلي‌ شاه نيز مانند دولت صفوي تصميم داشت کشوري مقتدر و اشرافي بسازد ولي هرگز نتوانست. در نظام اداري کشور ايالات را در ميان پسران و نوادگان خويش تقسيم نمود که برخي از آنها هواي سلطنت و ياغيگري نيز در سر مي‌پرورانيدند. چند تن از فرزندان و فرزندزادگان شاه چه پسر و چه دختر در دوران سلطنت او پس از آن، درگير رقابتها و دسيسه‌هاي زيانبار شدند. از سوي ديگر تقويت دولت موجب رشد ديوانسالاري، گسترش قدرت دولتي به ايالتهاي پيراموني و اتحاد غير رسمي با علماي برجسته گرديد که بسياري از ايشان از حمايت سياسي و اقتصادي حکومت برخوردار شدند ولي هرگز نتوانستند جلوي برخي از اعمال غلط شاه را در سياست خارجي بگيرند. هنگامي که فتحعلي ‌شاه به سلطنت رسيد، آنطور که پيشتر ذکر کردم، هنوز اوضاع شمال و شمال‌ غرب، از يک سو و شمال ‌شرق کشور از سوي ديگر معين و قطعي گرديده بود. فتحعلي‌ شاه بي‌خبر از سياستهاي دولت عثماني و روسيه احساس کرد مي‌تواند آيندۀ اين منطقه را خودش به دست گيرد! در حالي که مردم کشور خسته از اين جنگ و جدالها بودند، شاه کشور در فکر ريش بلند خويش و خال زير چانه‌اش بود!

 

شنيدم که در وقت نزع روان          به هرمز چنين گفت نوشيروان

که خاطر نگهدار و درويش باش      که در بند آسايش خويش باش

نياسايد اندر ديار تو کس              چو آسايش خويش جويي و بس

نيايد به نزديک دانا پسند              شبان خفته و گرگ در گوسفند

برو پاس درويش محتاج دار            که شاه از رعيت بود تاجدار

 

 

 

 

 

   

 

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org