ماهنامه شماره 82 - صفحه 5
 

   

  

» 16 آذر

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

بيش از چند ماهي از کودتاي 28 مرداد نگذشته بود که رژيم کودتا سرخوش از باده پيروزي عربده مستانه مي‌زد و شهر در دستان شعبان بي‌مخها و ديگر لوطيان جنوب شهري بود. نسق‌کشي و تلکه‌گيري از دشمنان ديروزي رواجي حسنه يافته بود و نيروي انتظامي دخالتي در اين انتقام‌گيريها نمي‌کرد. هول و هراس تمام شهر را گرفته بود.

 

 ]ا 769ـ195ب ا[ 
]ا 760ـ195ب ا[

]ا 761ـ195با[

 

 

 

نيروهاي انقلابي قديمي گوشه‌نشيني پيشه کرده بودند و در ترس دستگيري بودند. دانشگاهها به سختي تحت نظر بودند و نيروي پليس و نظامي علناً آزاديهاي قبلي دانشگاه را زير پا گذاشته بودند.

 

در اين هنگامه بلاتکليفي يکي از سران خارجي کودتا براي دلگرمي کودتاچيان قرار شد پاي به ايران بگذارد؛ ريچارد نيکسون.

 

]ا 767ـ195ب ا[

]ا 772ـ195با[ 

]ا 770ـ195ب ا[

 

وي در آن موقع معاون رئيس‌جمهور وقت آمريکا بود. قرار بود طي ديدارش از ايران روزي هم به دانشگاه تهران برود و وکتراي افتخاري دريافت کند. اين امر بر حساسيت موضوع مي‌افزود. همين مسئله زمينه مناسبي فراهم کرد که دانشجويان مستمسکي يابند و به بهانه تظاهرات بر ضد اين شخص فعاليتهاي خود را تشديد نمايند.

 

]ا  766ـ195با[

]ا 765ـ195ب ا[

]ا 764ـ195ب ا[

 

نتيجۀ آن در روز 16 آذر سرکوب شديد و کشتار دانشجويان در دانشگاه تهران بود. سرکوبي‌اي که قبل و بعد از آن ديگر به اين شدت تکرار نشد. دکتر عباس منظرپور نويسنده کتاب خواندني در کوچه و خيابان درباره وقايع اين روز نظر ديگري دارد. وي ريشه 16 آذر را به قبل از کودتا و حتي تا زمان حکومت رضاشاه به عقب مي‌برد. وي درباره اين روز مي‌نويسد:

 

              روزي که تظاهرات دانشجويان در دانشکده فني به خاک و خون کشيده شد و سه تن از عزيزان ما به دست کودتاچيان به شهادت رسيدند؛ من آن سال دانشجوي سال سوم دانشکده دندانپزشکي بودم. در 28 مرداد آن سال کودتاي معروف به پيروزي رسيده بود و کودتاچيان خود را از هر لحاظ در امنيت کامل حس مي‌کردند. اينجا آن نقطه اشتباهي است که مي‌رود در تاريخ مبارزات ملت ما ماندگار شود.

 

            واقعيت آن است که دانشگاه قبل از آن روز هم 16 آذرهايي داشته که دانشجويان آن روز را به همين مناسبت به تظاهرات ضد کودتا اختصاص داده بودند. توضيح آنکه در روز تأسيس دانشگاه هر سال با آگهي‌هايي که ارتش منتشر مي‌کرد، قبول شدگان کنکور پزشکي، داروسازي و دندانپزشکي به استخدام در ارتش تشويق مي‌شدند. در سالهاي اوليۀ تأسيس دانشگاه هر سال تعدادي از قبوليهاي اين دانشکده‌ها به دلايل گوناگون جذب دانشکده افسري مي‌شدند و از آن طريق به ادامه تحصيل در دانشگاه مي‌پرداختند. انگيزۀ اين عده در درجه اول عدم استطاعت مالي دانشجويان بود. دانشکده افسري به آنها جاي زندگي، غذا و حقوق مي‌داد. در پايان تحصيل هم با درجه ستوان يکمي در بهداري ارتش مشغول کاري مي‌شدند و ترفيع بعدي آنها طبق قوانين ارتش بود. از طرفي لباس و درجۀ افسري هم جذابيتي براي جوانان داشت. اما انگيزه اصلي همان عدم استطاعت مالي بود. در يکي از آن سالها (فکر مي‌کنم سال 1318 بود) تعداد داوطلبان دانشکده افسري از بين قبول شدگان کنکور به حد نصاب نرسيده بود و با دستوري که از ستاد ارتش به دانشگاه داده شد قرار شد کمبود آن را به صورت قرعه از بين ساير دانشجويان انتخاب کنند. وقتي اين تصميم به اطلاع دانشجويان رسيد براي اعتراض به آن، اقدام به اعتصاب کردند و اين اولين اعتصابي بود که در زمان رضاشاه در دانشگاه اتفاق افتاد. معلوم است حکومت عکس‌العمل شديدي در مقابل اين اعتصاب نشان داد. عده‌اي از دانشجويان را که محرک اصلي آن اعتصاب مي‌دانستند، دستگير کردند و از ديگر پيامدهاي آن بي اطلاعم. پس از شهريور 1320 دانشجويان چپ، اين روز را روز دانشجو اعلام کردند و هر سال و به همين مناسبت در اين روز اقدام به تظاهرات مي‌نمودند. روز 16آذر 32 پيش آمد. پس از 28 مرداد آن سال، دانشگاه عملاً توسط ارتش اشغال شده بود و دستگاه مي‌دانست که در اين روز دانشجويان اقدام به تظاهرات خواهند کرد و خود را براي عکس‌العمل شديدي آماده ساخته بود. همان موقع نيکسون در ايران بود. و مذاکرات نفت هم جريان داشت و رژيم مي‌خواست نهايت قدرت و استحکام خود را نشان دهد. قرار بود تظاهرات در دانشکده فني که از لحاظ سياسي پيشرفته‌‌ترين دانشکده‌ها بود انجام شود. تعدادي از دانشجويان دانشکده‌هاي ديگر که من هم جزء آنها بودم به طرف دانشکده فني رهسپار شديم و تازه مقابل آن رسيده بوديم که صداي تيراندازي از داخل دانشگاه شنيده شد. وقتي خواستيم وارد دانشکده شويم با ضرب و شتم شديد نظاميان مواجه شديم. هنوز نمي‌دانستيم چه حادثه‌اي در آنجا اتفاق افتاده است. ما را متفرق کردند و به زودي معلوم شد که در اين حادثه سه تن از دوستان عزيزمان به شهادت رسيده‌اند. آن سه تن: احمد قندچي، شريعت رضوي و مصطفي بزرگ‌نيا بودند که دو نفر از آنها از گروههاي چپ و يک تن از اعضاي جبهه ملي بود. روانشان شاد و يادشان پاينده.  (در کوچه و خيابان، ص 380ـ381)

 

در سالهاي بعد تا امروز اين روز به عنوان روز دانشجو ناميده شد و هر سال گرامي داشته مي‌شود. در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب با توجه به قدرت رژيم حاکم گراميداشت اين روز داراي نوسان بود. برخي سالها با شور و نشاط بيشتر و برخي سالها با سرو صداي کمتر. شايد پر شورترين آن به 16آذر 57 مربوط باشد که کم از يک راهپيمايي گسترده سراسري نداشت. از اين مراسم هم عکسهاي زيادي در دست نيست. در اين شماره بهارستان تصاويري از گرامي داشت اين روز در يکي از سالهاي آغازين دهه پنجاه شمسي به نمايش در آمده که احتمالاً يکي از سالهاي کم سرو صداي آن مي‌باشد.

 

 

 

 ]ا 758ـ195ب ا[
 ]ا 762ـ195ب ا[

]ا 763ـ195ب ا[


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org