» جنگهاي ايران و روس از سير تا پياز (5)
محمدرضا بهزادي
تزار پاول در مناقشات ارضي جانب گرجيان را ميگرفت، ولي مايل بود اطمينان يابد حکومت تفليس با مسلمانان همسايه رفتاري منصفانه و به دور از کينه دارد. اين رفتار وي را ميتوان به اين صورت تفسير نمود که در بطن برخوردهاي نرمخويانه پاول با مسلمانان قفقاز شرقي اين تشخيص واقعبينانه نهفته بود که با جنگ براي تحميل سلطه خويش بر خوانيني که نميخواستند دست نشانده او باشند به منافع اقتصادي بسيار مهم خويش در مناطق مورد نظرش دست نخواهد يافت. گرچه او هرگز نتوانست بر سر مرزهاي مورد اختلاف با آقا محمدخان قاجار کنار بيايد ولي پس از کشته شدن شاهنشاه قاجار به دست غلامان خويش 1 در قلعه شوشي به سال 1211 هجري قمري، روابط دوستانه و حسنهاي با فتحعليشاه قاجار آغاز نمود.
با از ميان رفتن آقا محمدخان قاجار، براي پاول فرصتي پيش آمد تا سياست صلحجويانه خود را در قبال ايران پيگيري کند. شاه جديد باباخان معروف به فتحعليشاه با ارسال چندين نامه دوستانه براي امپراطور در سال 1213 کار را براي ايجاد روابط مستحکم ميان دولتهاي ايران و روس هموار کرد.
قسمت اعظم سالهاي 1213 و 1214هجري به دوستي و صلح سپري گرديد. پاول بر آن عقيده استوار بود که فتحعليشاه هنوز کاملاً براي سلطنت مهيّا نيست و درگيري بسياري با حکام و طوايف مختلف و ديگر اعضاي خاندان قاجار براي سلطنت دارد، همچنين از جهتي که در شمال شرقي کشور خويش مشغول مبارزه با زمانشاه دُراني است، نميتوان در مقابل روسيه در قفقاز و گرجستان لشکرآرايي نمايد. در ماههاي آخر سال 1213شاه ايران لشکر عظيمي به گرجستان رهسپار کرد و اين لشکر تا سال 1217 که حدود 2 سال از ترور تزار پاول ميگذشت، در شمال غرب ايران مستقر بود ولي هرگز عملياتي در پيش روي نداشت.
پيشتر گفتيم که الکساندر اول در مورد الحاق گرجستان به امپراطوري روسيه بيانيهاي را که پدرش تزار پاول امضا کرده بود صادر و اجرا کرد. حال بايد بدانيم الحاق گرجستان از کجا شروع شد و چگونه تزارهاي روسيه، پاول و الکساندر اين حق را به خويش دادند تا فرمان الحاق را امضا و ديگري اجرا نمايد! اين مطلب مهم که ميتوان آن را نقطۀ آغازين و رسمي درگيريهاي ايران و روسيه دانست بعدها منجر به جنگي خانمان سوز براي وطن عزيزمان گرديده است.
اين قضيه از آنجا اهميت پيدا ميکند که پادشاه يک کشور قدرتمند چون روسيه با تماميت ارضي مشخص و توانمند در ايجاد تغيير در آسياي صغير و خاورميانه اين عمل مهم را انجام داده بود وگرنه پيشتر هراکليوس (هراکل) ايراکل شاه گرجستان عليه آقا محمدخان دست به حملاتي براي استقلال و تابعيت روسيه زده بود که چندان اهميت نداشت و فقط شاه قاجار را به فکر فرو برد تا بداند شايد روزي همسايه شمالي با دستاويز قرار دادن حکام محلي گرجستان و ارمنستان و ... قصد رسوخ به مرزهاي ايران را داشته باشد، فکري که کاملاً درست از آب درآمد!
بايد گفت يکي از جنبههاي نگرش پاول در باره سرزمينهاي مرزي مورد اختلاف که به نظر ميرسيد خلاف روحيه خوددارانه او در برابر شاه ايران باشد، تصميم الحاق گرجستان به امپراطوري خود و در نتيجه پايان دادن به سلسلۀ کهن شاهان بگراتيون [باگراتيون] در گرجستان بود. در اين بين شاه ايراکل [ايراکلي، هراکل يا هراکليوس] پادشاه وقت گرجستان در سال 1212 هجري يعني ژانويه 1798 ميلادي در گذشت. کشور بدون آن حاکم که زماني قدرت و عزت داشت، درآستانه و سراشيبي سقوط و هرج و مرج و جنگ داخلي قرار گرفت. شاه جديد گيورگي دوازدهم (گرگينخان) براي حل مشکلات کشورش، تمايل زيادي از خود نشان داد. به هر حال پس از مرگ کاترين کبير و سلطنت پاول بود که روسيه نسبت به مسيحيان ناحيه قفقاز به چشم شهروندان خويش مينگريست و گرجستان را يکي از ايالات جنوبي خود ميدانست و تصميم داشت با آرام کردن اوضاع گرجستان، بر اين قضيه مهر تأييد بزند.
گرگينخان براي نجات از جنگي قريبالوقوع در کشورش و براي اينکه بتواند آشکارا تاج و تخت را سر جايشان بنشاند (چرا که پس از مرگ پدرش، در بين اعضاي خاندان بگراتيون چه مرد و چه زن، ناسازگاري پيش آمده و مخالفتهايي نيز با خود وي و سلطنتش ايجاد گرديده بود.) نمايندگاني به حضور پاول فرستاد تا تقاضا کند که کشورش رسماً يکي از ولايات روسيه گردد و اعضاي خاندان بگراتيون و فرزندان گرگينخان در مقام والي، سلطنت و حکومت نمايند، ولي پاول بيم آن داشت که اگر يکي از اعضاي خاندان مزبور در بالاترين مقام رسمي در گرجستان باقي بماند، اين احتمال وجود دارد که نقش سخنگوي گرجيان مخالف با حاکميت روس را برعهده بگيرد و مورد حمايت اکثريت گرجستان باشد. گرچه پاول متحداني مانند مليک جمشيد شاه نظريان 2 و مليک فريدون بيگلريان که از مليکهاي ارمني قرهباغ بودند و به دستور وي از سال 1799 در منطقه غازاخ گرجستان ساکن شده بودند داشت و مطمئن بود با وجود ايشان ميتواند جلوي خودسريهاي گرگين را بگيرد، ولي گرگين نيز کوتاه نيامد و با تهديد اينکه اگر روسيه نيازهاي دفاعي او را تأمين نکند خود را به شاه ايران تسليم خواهد کرد، پاول را وادار نمود تا يک پادگان بزرگ و دائمي در تفليس بسازد و به وي اطمينان دهد تا در آتيه، از سلطنت و واليگري فرزندان گرگين حمايت خواهد کرد. گيورگي در نامه مورخ 1212 هجري به فتحعليشاه، تهديد خويش را آشکار ساخت، وي پس از اظهار تأسف از شورش و حمله حماقتآميز پدرش ايراکلي عليه آقامحمدخان اذعان ميکند که: « از قرار تواريخ سابقه و آثار دولت صفويه ميدانم، که تفليس از اجزاي ايران و متعلق به سلاطين کشورستان قزلباشيه است و من خود را از چاکران و متملقان دولت قويشکوت عليه شاه ايران ميشمارم».
عباراتي که تنها از روي تملق و چاپلوسي در نامه نگارش شده بود و وقايع پي در پي در سالهاي بعد، دروغ بودن اين ادعاهاي دهان پرکن را ثابت کرد.
آرزوي ميخائيل فئودورويچ رومانوف سرسلسلۀ دودمان رومانوفها و پطرکبير کمکم به تحقق خويش نزديک ميشد، خيالي که روزگاري در سر پادشاهان روس و تزارهاي رومانوف به عنوان يک مسئله غير قابل دسترسي مينمود، اکنون به صورت يک تکه موم در دستان ايشان قرار داشت و خود تقاضاي اتصال به روسيه را مينمود. هزارهزار تأسف که اين واقعه از روزي که آلکسي قيصر روس در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي از شاه ايران خواهش کرد تا هراکليوس 3 شاهزاده گرجي را که از دستپروردگان بزرگان به دامن روسيه بود والي گرجستان ايران نمايد، مانند روز آشکار بود.
|
|
الکساندر اول
|
|
____________________________
1. آقا محمدخان توسط دو تن از نوکران صدیق خویش به خاطر صادر کردن فرمان قتل سران طوایف و بزرگان ارمنستان و گرجستان که در جنگ علیه او شرکت کرده بودند کشته شد. يکي از قاتلين صفرعلی بيگ يک مرد ارمني بود که در کودکی از ارمنستان ربوده شد و در ایران به دین حنیف در آمد و پس از حمله شاه به ارمنستان با دیدن وضعیت اسفبار هموطنان خویش برای جلوگیری از خونریزیهای بیشتر خان قاجار دست به این کار زده است و داستان موهوم خربزه، ساخته و پرداخته افسانهسرایان است.
2. ملیک جمشید شاه نظریان ملیک واراند و ملیک فریدون بیگلریان ملیک گلستان.
3. هراکلیوس پسر داوودخان و نواده طهمورث پادشاه مشهور گرجستان در زمان سلطنت شاهعباس و شاه صفی بوده است.
|