
» گزارش سفر به طبيعت زيباي منطقه خرقان
مجيد ريحاني
گزارش سفر به طبيعت زيباي منطقه خرقان شهرستان زرنديه استان مرکزي و بازديد از روستاهاي مصرقان، چناقچيعليا، ينگي کند، و...
امروز 4/4/1388 سفر سياحتي ما به منطقه خرقان آغاز شد. ساعت 30/12 به همراه دوست عزيزم آقاي تحفه، تهران را به سمت منطقه خرقان ترک کرديم، شروع مسير از ابتداي جاده قم ساوه بود. در ساعت 30/14 پس از طي حدود 100 کيلومتر در منطقه آسيابک و در ميدان وليعصر شهر مأمونيه براي صرف ناهار توقف کرديم (لازم به ذکر است در شهر مأمونيه چند مرکز پرورش شتر مرغ وجود دارد که سالهاست در اين منطقه فعاليت دارند)، پس از صرف ناهار و استراحتي کوتاه راهمان را در مسير فرعي خشکرود که از انتهاي شهر مأمونيه شروع ميشد ادامه داديم.
جاده خشکرود يک جاده فرعي بسيار زيبا و خلوت بود که با وجود مزارع و درختان ميوه کنار جاده بسيار زيبا شده بود. در آغاز شهر خشکرود مسيرمان را به سمت منطقه خرقان ادامه داديم، در طول مسير از کنار کارخانه سيمان ساوه که مسافت زيادي از جاده را در برميگرفت، گذر کرديم. پس از گذشتن از کارخانه سيمان ساوه، در ادامه مسير خلوت جاده، طبيعت زيباي منطقه و روستاهاي کنار جاده و مردم در حال کار توجه ما را به خود جلب ميکرد.
حدود ساعت 17 به روستاي مصرقان رسيديم، روستايي با جمعيتي بالغ بر 500 نفر که موقعيت مناسبي در منطقه دارد، در ضمن منزل پدر آقاي تحفه نيز در اين روستا قرار داشت. در لحظۀ ورود با استقبال گرمي از طرف خانوادۀ آقاي تحفه روبهرو شديم. پدري مهربان که دوران بازنشستگياش را در زادگاهش سپري ميکرد و مادري دلسوز که همراه هميشگي همسرش بود. بعد از حدود نيم ساعت استراحت و پذيرايي، از خانه خارج شديم تا گشتي در روستاي زيباي مصرقان بزنيم.
نکته جالب اين روستا طبيعت بکري است که همراه با مردم روستا پرورش يافته و زيبايي اين روستا را چند برابر کرده در انتهاي روستا درّهاي بسيار زيبا قرار داشت که قلم از وصف آن عاجز است، ترکيبي از درختان ميوه و سنگوارهها و کوههاي بسيار زيبا که غير قابل باور است. بعد از حدود نيم ساعت گشت و گذار در روستا، از روستا خارج شديم به سمت روستاي چناقچي عليا که مقصد بعدي ما بود راهي شديم. عجب نبود که مناظر زيباي کنار جاده و خلوت با شکوه طبيعت به من آرامشي عجيب ميداد.
حدود ساعت 50/18به روستاي چناقچي عليا رسيديم، روستايي با 268 نفر جمعيت که ساکنين اين روستا را هموطنان مسلمان و ارمني تشکيل ميدادند.
آغاز اين روستا حرف آخر را همان اول زده بود، وارد که ميشدي دو قبرستان در کنار هم آرام گرفته بود. يکي براي هموطنان مسلمان، يکي براي هموطنان ارمني.
روستايي با کوچههاي خاکي و با درختان سر به فلک کشيده و آب رواني که در کوچههايش جاري بود بيشتر به جنگل شباهت داشت. در مرکز اين روستا يک کليساي قديمي بود که به گفتۀ ساکنين بالغ بر 400 سال قدمت داشت که البته به دليل تعطيلي ما موفق به بازديد از داخل کليسا نشديم.
پس از کمي گشت در روستا به سمت آبشاري که در انتهاي روستا قرار داشت حرکت کرديم، آبشاري به ارتفاع حدوداً 20 متر واقع در درّه اي انباشته از درختان سر به فلک کشيده که زيبايي مسحورکنندهاي داشت مسيرمان را به سمت درّه و پايين آبشار ادامه داديم تا پس از طي حدود 100 متر به پايين آبشار رسيديم، زيبايي آبشار و اطراف آن چنان ما را تحت تأثير قرار داده بود که گويي در رؤيا به سر ميبريم. پس از حدود نيم ساعت توقف در پايين آبشار به سمت روستاي مصرقان حرکت کرديم.
در طول مسير بازگشت به مصرقان بعد از رد کردن روستاي لار، از جادهاي فرعي به سمت سد خاکي لار رفتيم که منتهي به مزارع روستاي مصرقان بود، پس از اندکي توقف از سد خارج شديم و به جنگل ينگي کند که در حدود 3 کيلومتري روستاي مصرقان قرار داشت رفتيم. جنگلي بسيار زيبا که در دل خود قناتي را که آبي خنک و گوارا داشت مخفي کرده بود. پس از توقفي کوتاه دوباره به سمت مصرقان راهي شديم.
در لحظۀ ورود به روستا با صحنهاي در قبرستاني که در ابتداي اين روستا قرار داشت مواجه شدم که برايم بسيار جالب بود؛ اينکه تقريباً تمام مردم روستا در غروب روز پنجشنبه در اين قبرستان حاضر بودند تا براي رفتگان خود فاتحهاي بخوانند. البته طبق گفته دوست عزيزم آقاي تحفه اين مراسم تقريباً به يک سنت در بين اهالي روستا تبديل شده که مردم بيرياي اين روستا همه ايام سال در غروب روز پنجشنبه با حضور بر مزار شهيدان و عزيزان در گذشتهشان ياد آنها را گرامي ميدارند.
بعد از قبرستان به سالن ورزشياي که در سال 1384 در اين روستا بنا شده بود رفتيم و جوانان روستايي را ديديم که حتي با خستگي کار روزانه در آنجا جمع شده به بازي فوتبال مشغول بودند.
حدود ساعت 21 به خانه برگشتيم و بلافاصله به صرف شام در باغچه پشت خانه مشغول شديم. هواي اين روستا در شب باعث شد مجبور شويم براي در امان ماندن از سرما از پتو استفاده کنيم.
روز بعد ساعت 30/8 صبح از خواب بيدار شديم و پس از صرف صبحانهاي مفصل از خانه خارج شديم تا به مزرعه پرورش زنبور عسلي که در گوشهاي از روستا قرار داشت برويم و مدتي را به تماشاي کار کندوداران مشغول شديم.
بعد از تماشاي زنبورها از روستا خارج شديم و به سمت سد خاکي ورامه رفتيم، سدي که با مسيري خاکي از جاده اصلي خارج ميشد و در دامنۀ کوه مستقر بود. سدي زيبا که با وجود گردشگراني که براي ديدن سد به آنجا آمده بودند جلوۀ زيباتري به خود گرفته بود و عظمت خود را در مقابل چشم همگان به رخ ميکشيد.
پس از حدود يک ساعت توقف در سد خاکي ورامه به سمت روستا حرکت کرديم و بعد از صرف ناهار و استراحتي کوتاه به سمت تهران راهي شديم.
|