
» آخرين وليعهد
جلال فرهمند
farahmand@www.iichs.org
محمدحسن ميرزا از بدشانسترين وليعهدهاي قاجاري است. اگر سياستهاي انگليس در پي آن نبود که شخصي ديکتاتور و به زباني ديگر گردن کلفت بر ايران حکم براند شايد اندک سالي بعد با توجه به ضعف و عدم علاقه احمدشاه محمدحسن ميرزا بر تخت سلطنت خاندان قاجار مينشست. هر چند که نشستن بر تخت سلطنت قاجار چندان افتخارآميز نبود ولي به هرحال محمدحسن ميرزا ملقب به محمدحسن شاه ميشد! لقبي که يادآور جد بزرگش محمدحسن خان قاجار و پدر آقا محمدخان قاجار بود. ولي از بد عهدي روزگار چه سود که نه آن محمدحسن و نه اين محمدحسن به جايي نرسيدند!
هنگامي که محمدعلي شاه که ديگر محمدعلي ميرزا شده بود در باغ زرگنده سفارت روس دو کودک خردسال خود را به مشروطهخواهان سپرد اميد آن داشت که سلسله قاجار تا سالهاي سال پابرجا بماند. احمد شاه نوجوان که به علت قلت سن قانوناً نميتوانست شاه رسمي باشد برادر خود محمدحسن را به وليعهدي پذيرفت. محمدحسن ميرزا نيز نوجواني بود که 2 سال از برادرش کوچکتر بود. اين دو در طهران و کاخ گلستان تحت تعليم معلمان سرخانه خود قرار گرفتند تا با رسيدن به سن رشد به وظايف حکومتي خود برسند. ولي انگار آن سالها، سالهاي آرامش ايران نبود. سالهاي قحطي و جنگ و تجاوز بيگانه بود. شاه و وليعهد چون ارثيهاي از دستي به دست ديگر کشيده ميشدند. هنگامي که تاج کياني بر سر احمدشاه قرار گرفت (30 تير 1293) محمدحسن ميرزا نيز رسماً لقب ولايتعهدي يافت. و اين مقام تا وقتي برايش قانوني بود که احمدشاه فرزند ذکوري نياورده باشد که از شانس خوب يا بد محمدحسن ميرزا اين فرزند ذکور پس از عزل احمدشاه به دنيا آمد!
در اين زمان وي چهارده ساله بود و طبق سنت قاجارها به فرمانفرمايي آذربايجان رسيد. ولي زمان زمان جنگ جهاني اول بود و اشغال شمال ايران و از جمله آذربايجان به وسيله قواي روس و عثماني و بدين لحاظ وي نميتوانست به مقر فرمانروايي خود برود. چندي بعد با آرام شدن اوضاع و پايان گرفتن جنگ عالمگير حکومت محمدحسن ميرزا بر آذربايجان شروع شد. و اين امر چندين سال دوام آورد. دربارة خصوصيات فردي وي که ديگر به سن بلوغ رسيده بود آراء و نظرات متفاوت و گاه متناقصي بيان شده است. از سويي يحيي دولتآبادي در وي آثار هوشمندي و ذکاوت ميبيند و شخصي چون عبدالله بهرامي از نظاميان قاجار و بعد از نزديکان رضاخان حال به غرض يا به راستي وي را اهل عيش و نوش و هوسباز ميخواند.
اولين حرکت سياسي و مهم وليعهد به سال 1298 روي داد. سالي که سوداي سفر فرنگ چون اجدادش بر سر شاه جوان افتاد. وليعهد نيز براي تصدي جانشيني شاه به طهران آمد. اين سفر وليعهد به طهران پر بي مزه هم نبود و وليعهد چند ماهي طعم شاهي را چشيد. طعمي که بعدها باعث ايجاد کدورت بين اين دو برادر جوان شد. بازگشت شاه از فرنگ چندان براي وليعهد خوش يمن نبود. خياباني در تبريز کر و فري کرد و وليعهد تبريزنشين را با خفت و خواري تهراني کرد. با سرکوب حرکت خياباني وليعهد مجدداً عزم سفر تبريز داشت که اين بار کودتاي سوم حوت سد راهش شد. و اين بار نه تنها وليعهد بلکه شاه نيز در خطر قرار گرفت. سيد ضياء که آدم زرنگي بود از خامي وليعهد و علاقهاش براي سلطنت آگاه بود و سعي داشت از اين طريق بين دو برادر نقاري ايجاد کند که تا حدي هم موفق شد. ولي اين موفقيت همراه با عزل سيدضياء در 4 تير 1300 و تبعيد محترمانه وليعهد در 9 روز بعد به فرنگ بود.
ولي سوداي سفر دوم فرنگ که به جان شاه افتاد شانس جديدي جهت آشتي دو برادر ايجاد نمود. شاه فرنگنشين در اروپا با وليعهد آشتي کرد و وي را به جاي خود به تهران فرستاد. ولي اين بار طرف مقابل محمدحسن ميرزا سيدضياء يا خياباني نبودند. بلکه سمبه بسيار پر زورتر بود. رضاخان چون بختکي بر قاجار فرو افتاده بود و فرمانرواي اصلي به شمار ميآمد. سياست انگليس و قشون سازمان يافته قجري اين بار پشتيبان رضاخان بودند. دربار ضعيف و پوسيده قاجار چه ميتوانست بکند. با بازگشت احمدشاه محمدحسن ميرزا آهنگ تبريز کرد ولي رضاخان که شهرستانها را به نفع خود مصادره کرده بود هرگز اجازه نداد که جاي حساسي چون آذربايجان در دست قاجاريان بماند و با اين سفر به شدت مخالفت کرد.
سفر سوم احمدشاه به فرنگ فيالواقع تير خلاص قاجار بود. وليعهد اين بار نايبالسلطنه شد. احمدشاه به هنگام آغاز سفر ضمن اعلام نايبالسلطنگي برادر حکم نخستوزيري رضاخان سردار سپه را هم صادر کرد. رضاخان اين بار نقش سيدضياء را بازي کرد و در پوست دوستي باب مراوده و دوستي را با وليعهد باز نمود و سعي در ايجاد اختلاف بين اين دو کرد. از سال 1302 تا 2 سال بعد (1304) ساعت سقوط قاجاريان شروع به کار کرد. هر چند محمدحسن ميرزا مقابل توطئه جمهوريخواهي با کمک بسياري از مليون و علما موفق و پيروز بود ولي مخالفان و رضاخان در همين جا متوقف نشدند. از سوي ديگر خامي محمدحسن ميرزا و زرنگي رضاخان و مشاورانش براي نزديکي به وي مشام وليعهد را براي بوييدن توطئه خنثي کرد. و اين خامي ادامه داشت تا 9 آبان 1304 که هوشياري وليعهد را در پي داشت ولي چه سود که اين هوشياري در لب مرز ايران در عراق بود (مرز خسروي) و محمدحسن ميرزا ديگر هرگز ايران را نديد.
در اين شماره تعدادي از تصاوير محمدحسن ميرزا وليعهد را به نظاره مينشينيم:

|

|

|
[441- 4ع[
وليعهد نوجوان
|
[325-4ع]
شاه و وليعهد
|
[2361-1ع]
مدرسه سلطنتي، سلطان احمدشاه و محمدحسن ميرزا همراه با همکلاسيها
|
|
|
|

|

|

|
[1/1025-172ع]
احمدشاه به بلوغ سياسي ميرسد و در مجلس شوراي ملي قسم ياد ميکند.
|
[438-4ع]
احمدشاه و محمدحسن ميرزا |
[4059- 1ع]محمدحسن ميرزا با لباس رسمي
|
|
|
|

|

|

|
[811-1ع[
دارالحکومه تبريز و افتتاح کشيکخانه آن شهر با حضور محمدحسن ميرزا و جمعي از اطرافيان درباري و حکومتي.
|
[938-1ع[
محمدحسن ميرزا در شکارگاه؛ همراه با عباسقلي ميرزا اعزازالسلطنه، محمد بهادري، حسن مستوفي
|
[207- 1ع[
محمدحسن ميرزا وليعهد و همراهان وي در بمبئي هندوستان
|
|
|
|
|

|
|
|
[1796- 1ع]
احمدشاه و محمدحسن ميرزا در مراسمي رسمي؛ حسن اسفندياري، رضاخان سردارسپه، حسين پيرنيا، محمدعلي فروغي، فيروز ميرزا فيروز، احمد قوام، صادق کوپال، حسن مستوفي.
|
|
|