ماهنامه شماره 73 - صفحه 9
 

 

» بازگشت به خويشتن؛ در انديشه و نوشته‌هاي مهدي‌قلي خان هدايت (مخبرالسلطنه) (قسمت سوم)

 

مظفر شاهدي

 

جنجال در اطراف قانون اساسي

در اطراف تغييري در قانون اساسي بسيار گفتند و روي اقوال عمرو و زيد مصلحت را خلاف مصلحت شمردند قانون اساسي البته محترم است خصوص قانون اساسي ما که پايه بر اسلام دارد در اساس تغييرپذير نخواهد بود به اقتضاي وقت در قرآن هم بدا حاصل شده است ( در فروعات) بقره آيه 100 آنچه از آيات برگردانيم يا فرو بگذاريم مي‌آوريم بهتري يا مثل آن را.

 

فصل مکتوب حفظ مصلحت نيست فحواي عام و خاص نگاه دار مصلحت است ديديم که بساط باغ شاه جلوگيري از اعاده مصلحت نکرد و ديديم که خستگي از هرج و مرج و تدارک امنيت و پيشرفت امور در نتيجه ديکتاتوري بيش و مجلس را بر سر تسليم آورد.

 

تمام اصطلاحات شايعه در معني لغوي نه مفيد است نه مضر در عمل مفيد و مضر مي‌شود تا نيت چه باشد و عمل چه. اجراي عدالت بايد خواست و از تقاضا فرو ننشست عدالت بي ديکتاتوري عاطل است و ديکتاتوري بي عدالت باطل. انحلال مجلس توأماً با صدور فرمان انتخابات راه ضررش مسدود است شاه مملکت قانوني با ملت بيدار بر خلاف مصلحت مملکت و ملت عملي نمي‌کند چه بر ضرر خودش است پس نگراني نيست و کل يوم هو في شأن 13.

 

مطبوعات و روزنامه

روزنامه 14 مي‌بايست جاي منبر را گرفته باشد. منبر به مداخله مردم بي سواد خاصيت خود را از دست داده بود روزنامه بدتر شد چون علف صحرا هر روز از زمين افکار مي‌رويد عده روزنامه و مجله از حد احصاء بيرون رفته است قليلي وقايع را مي‌ نويسند بعضي معايب را با قدري فلفل مي‌نگارند. اکثراً از کيسه صاحبان اغراض اداره مي‌شوند مجلات غالب شعر است در عنوان ادبيات بعض روزنامه‌ها دلال فحشاء و وسيله تقاضا بوده عنواني به تهديد مي‌کنند مگر نيازي برسد و اغماضي بشود.

 

            خواجه اسفنديار مي‌داني              که بر نجم ز چرخ روئين تن 15

            خرد زال را بپرسيدم                      حالتم را چه حيلت است و چه فن

            گفت افراسياب دهر شوي              گر بدست آوري ز زر دو سه من

            گر فرستي تو ئي فريدونم               ور نه آنکه نعوذ بالله من

 

روزنامه‌هاي ما مطلب ندارند چون فحشاء، غيبت، تهمت و رذالت بيشتر مشتري دارد موضوع بحث است نمي‌دانم مردم روزنامه‌ها را خراب کرده‌اند يا روزنامه‌ها مردم را در هر حال روزنامه بيش از حاجت داريم.

 

گاهي با مرکب سياه گاهي مرکب سرخ بعضي مغربي بعضي مشرقي، جنبه مضر بعضي مطبوعــــات مي‌چربد. اگر مقالات مفيد هم مي‌آورند مضر غلبه دارد نفسانيات و شهوت آميزي معقول را از بين مي‌برد طبع ملت را به رذائل فحشاء و بي قباحتي جلب کرده‌اند.

 

يک طرف صحبت از ورزش است و تقويت اعصاب طرف ديگر صحبت از عشق‌ورزي و تضعيف اعصاب بيشتر شاهنامه مي‌خواندند حالا ... 16

 

يکي در پاريس هر روز تفحص ميکرد کي مرده است و طبيبش که بوده است، اطبا را فکري مي‌بايست کرد، قرار گذاردند او را به وظيفه اي از اين اعلان منصرف کنند.

 

در سياست خارجه

قلم اينجا رسيد و سر بشکست مگر به خدا پناه ببريم قبل از مشروطيت و الغاي عهدنامه ترکمانچاي اساس در سياست رعايت دول کامله الوداد بود و کامله الوداد روي مدلول عهدنامه ترکمان چاي که از هر جهت خصوصاً اقتصاد دست ما را بسته بود در نامجات به کلمات دوستان استظهار انامل مودت و خاطر حق گزار برگذار مي‌شد از طرف ما به تصريح عجز و از طرف مقابل ريشخند پس از مشروطه آن عبارات مبدل به عمل متقابله شد من حقيري و در برابر تو کبيري.

 

مترنيخ صدر اعظم اطريش در مقابل نمايندگان خارجه سر فرود مي‌آورد گفتند شأن مقام شما نيست گفت مي‌خواهم سر نيزه‌ها را پشت سر من ببينند بناي سياست به زور است چاره ما اصلاح احوال خودمان است و تا بتوانند سنگ در راه مي‌اندازند.

 

بلي پس از جنگ اخير صحبت از منشور آتلانتيک و منشور دول متحد و سازمان ملل مي‌رود متأسفانه بين مشترکين در آن پيمانها اتفاق نيست و بوي صلحي نمي‌آيد آشوب در تمامي ذرات عالم است تا خدا چه خواهد «مگر آن شهاب ثاقب مددي کند سها را 17» روي مرز مروت و مدارا مشي بايد کرد و بهانه خشونت بدست نبايد داد.

 

گيوم اول به گيوم دوم همان وصيت را کرد که نظام‌الملک به پسرش ، آن در معضلات سلطنت اين در اشکالات و خطرات وزارت هر دو از شغل خويش مذمت کردند که بايد دروغ گفت خدعه کرد و مظالم بر گردن گرفت.

 

باز هم چه بايد کرد

قل ما اسئلکم عليه من اجر الا من شاء ان يتخدالي ربه سبيلا 18 بگو اجر از شما نمي‌خواهم مگر هر که مي‌خواهد بگيرد راهي به سوي رب خود. قصد من از ديانت روح ديانت است و روح همه ديانات خوبي، مهرباني و دستگيري است. اسلام جامع است با مزيداتي و تشخيص کيفيات از براي حفظ روح بايد بدن را سالم نگاه داشت صورت را از دست نداد رنجهاي بدني راحت روح مي‌بخشند.

 

بشر مريض است گرفتار لرزه و تشنج، دواي لرزه گنه گنه است و گنه گنه تلخ. ديانت تلخيها را به قند آلوده مي‌کند و آرامش روح مي‌دهد تا آنجا که شکايتها به رضايت مي‌کشد که وراي آن هيچ نعمت نيست.

 

               آدميزاده طرفه معجوني است             از فرشته سرشته وز حيوان

               گر کند ميل اين شود کم از اين           ورکند ميل آن شود به از آن

 

حيوان عيشش بخور و خواب است فرشته به مقامات روحاني و تا روح آرامش نداشته باشد شخص آسايش ندارد مغربيها عرفان را از دست داده‌اند.

 

و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب 19 آن که بزرگ شمارد دستورات خدا را همانا از پاکي دل است.

 

خصايل بشر بعضي غريزي و طبيعي است بعضي کسبي، غريزي احساسات است و اخلاق کسبي صنعت و علم و اخلاق مسري است بد يا خوب، به تربيت و مراقبت مي‌شود از بد کاست و بر خوب افزود در مدارس و محافل بايد مراقبت تام داشت و اخلاق و آداب را از موضوعات مهم شمرد به نظافت، نزاکت، ادب، اقتصاد و نگذراندن وقت به بطالت نظر داشت ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم 20 تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز.

 

چند کلمه در انتر ناسيوناليسم

که قصد اداره امور بين‌المللي است. سابق امور مشترک تحت قواعدي مقبول ملل منظور بود چون تلگراف، پست، روابط، مراوده، تجارت و مسافرت امروز کار کشيده است به مداخله در شخصيات، تحريک طبقات نسبت به همديگر، به عنوان حمايت دموکرات بر ضد سرمايه‌دار يا بي­بضاعت در مقابل ثروتمند و جمع حاصل مساعي ملت در دست دولت و صرف آن به اداره زمامداران بيشتر براي رفاه خود و تبليغات، تجهيزات و جهانگشائي به صورت خيرخواهي، ملت طرف شور است اما حق نفس کشيدن ندارد (فضولي موقوف) دموکراسي معنيش اين بود که همه رأي داشته باشند، سوسياليسم برگشت روي آن اصل که هيچکس رأي نداشته باشد ديکتاتوري در اشد استبداد و خفه کردن عامه، منکر نمي‌شود شد که زمره­اي از اصول مبوب حق است و اختلاف مسکين و غني بيرون از حد اعتدال، متمکن از اداي حق مستمندان خودداري کرد تيشه را به قصد قطع ريشه برداشتند بغض و کينه جلوه‌گر شد. رعايت اخلاق، عادات، مشرب و عقايد در اين تعديل نمي کنند و اين معني است که در را بر صلح بسته است زندگي و معيشت کل فرق از قطبين تا خط استوا بر يک منوال به سليقه و دستور يک مرکز محال است و کوشش بي فايده البته من بپوشم من بخورم من برقصم تو تماشاکن طريق نيست با هم بپوشيم باهم بخوريم و بي جا نرقصيم راه صلح است لاضرر ولاضرار.

 

در مملکت ما عده‌اي عاجزند آنها را بايد به اندازه جمع آوري کرد و به کاري باز داشت امر بر مي‌گردد به زارع و کاسب.

 

اما زارع در مملکت ما شکايت ندارد و تزريقاتي که کردند مؤثر نيفتاده چه مزدور نيست محصول تسهيم مي‌شود روي اسهام تن، بذر ، افزار (گاو گاوآهن) خاک، آب، تن و بذر و افزار با رعيت است و سه سهم مي‌برد آب و خاک با مالک و دو سهم مي‌برد. تعمير ابنيه، تنقيه قنات و پرداخت ماليات با ارباب است اراضي ملک قرا پشک است يعني زميني که در قرعه به هر رعيتي افتاد موروثاً به اختيار او و اعقاب او است و اگر تجديد پشک بشود با رضايت است. رعيت مي‌داند محصول چيست و به او چه مي‌رسد و ارباب (صاحب آب و خاک) چه ميبرد و اين قاعده‌اي است که از هفتصد سال قبل گذارده اند.

 

کاسب بر دو قسم است زمره‌اي به جمع و خرج خود کسب مي‌کنند ( کسب فرادي) ايشان روي بازار متاع خود حساب کار خود را مي‌کنند.

 

زمره‌اي در کارخانه‌ها کارگرند اگر شکايتي است راجع به اين جماعت است اينجا هم بايد قاعده تسهيم برقرار شود و صاحب سهم اينجا سرمايه، افزار، مخترع (طراح)، مدير، کارگر است نسبتي بايد با ملاحظه حوادث در کار آورد و از پنج سهم بفراخور حال هر يک سهم ببرند البته اين تسهيم به سادگي تسهيم در زراعت نيست تدارک مصالح مي‌خواهد و زحمت پيدا کردن بازار، کارگر بايد وارد حساب باشد تا خودش را در نسبت مغبون نداند و خواهد دانست که عرضه و تقاضا و گردش بازار اجرتها را محـــــدود مي‌ند، اجناس در رقابتها ارزش فروششان محدود است باز بيکار و بيمار سهم دارند رؤسا بايد از اسراف بکاهند و زندگي مشروع و به تقوي بنمايند و اين اصول چنانکه حلاجي کرديم همه در احکام قرآني ملحوظ است مع شيئي زايد.

 

       سالها دل طلب جام جم از ما مي‌کرد      آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌کرد

 

با يکي از رفقا در برلن به مغازه‌اي رفتيم مي‌خواست زير پيراهني کشباف بخرد فروشنده چند رقم آورد به قماش مختلف نپسنديد و بهتر مي‌خواست گفت روزي يک نفر امريکائي به حجره آمد جوراب خواست همه رقم آوردم و قانع نشد بهتر مي‌خواست من هم از همان رقم آخر آوردم و قيمت را دو برابر گفتم راضي شد حدي براي بهتر بايد قائل شد.

 

       تن آدمي شريف است به جان آدميت      نه همين لباس زيباست نشان آدميت

 

اگر آنچه امروز مي‌گويند و مي‌خواهند سه چهار قرن پيش عنوان و تعقيب شده بود هيچ يک از شهرهاي بزرگ آباد نمي‌شد که حال از نظر مي اندازند و اختراعات و مکاشفات صورت نمي‌بست چه اندازه ذوق شخصي و استقامت افراد در رسيدن به مقصود صرف ثروت بکار رفته است تا تمدن امروزه حاصل شده است مسلکهاي جديد بلاشبهه به انحطاط خواهد کشانيد.

 

در خانه‌هاي ساخته منزل گرفتن و کالاي موجود را تقسيم کردن سهل است آباد کردن مشکل وقتي مردم را روي حرفه چهار طبقه سولن حکيم اداي ماليات را مأخذ قرار داد آنکه براي مملکت بيشتر ثمر داشت برتر شمرده مي‌شد. آنچه بگويند بشنو و باور مکن که در جماعت از طبقات گزير باشد چون چنين است بايد معيشت را مرتب نهاد و از اسراف در زندگي در حدودي منع کرد که ثروت به باطل صرف نشود و همه به نسبت مستفيد باشند 21 در کمونيستي هم طبقات محفوظ است.

 

__________________________

 

13. سوره الرحمن آيه 29

14. لايپزيک از شهرهاي آلمان اختصاصي به چاپخانه دارد معروف است که از بارگاه قدس به ملائکه کروبي خطاب رسيد سياستي براي شيطان معين کنند. شديدتر سياستي که به فکر مقربان ملاء اعلي رسيد اين بود که شيطان آب درياها را بيرون بريزد ريگ بيابانها را برشمارد. خطاب رسيد کافي نيست آنچه کتاب در لايپزيک چاپ مي‌شود يکبار بخواند اگر مجله و روزنامه را به حساب بياوريم تهران به نسبت کم از لايپزيک نيست هر وقت مطلب کم مي‌آورند يادي از شعراء مي‌کنند هنوز يک مجله علمي نداريم. در ممالک سايره در هر رشته مجله مخصوص دارند جدي و فکاهي از هم جدا است «گروهي اين گروهي آن پسندند.»

15. از انوري است.

16. گفته مي‌شود روزنامه رکن چهارم سياست است و بالاترين وسيله ثبات چهار پايه است نمي‌دانم سياست ما روي چهارپايه چرا ثبات نمي‌يابد . (صندوق عدالت صفحه 103)

17. سياست ترکيبي پيدا کرده است که بايد گفت مرده شوي ترکيبش را ببرد.

18. سوره الفرقان آيه 57

19. سوره الحج آيه 32

20. سوره الرعد آيه 11

21. از پنج عامل مولد ثروت ولو بدرجات مؤثر باشند همه را در منافع سهيم بايد دانست و هيچيک از عوامل را نمي‌شود از سهم خود محروم گذارد در حکم امروز بخار و برق اهميت مخصوص دارند و در شمار عمال پنجگانه نمي‌آيند محرکند و سبب رونق فوق‌العاده و عليحده سهمي دارند که در آن مؤسس و بازوي کار شريک خواهند بود و امروز رعايت سهم کارگر نمي‌شود کارفرما و کارگر نبايد روي مفهوم آمر و مأمور سلوک کنند بلکه روي مفهوم مقدم و معاضد بنا بر محبت و همکاري باشد. مراست:

 

            مردم بجهان چنين گرفتار نبود         در راه معاش اين همه خار نبود

            گر خلق بخوردند غم يکديگر            خالي به جهان کسي ز غمخوار نبود

 

قسمت اول

قسمت دوم

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org