
» بازگشت به خويشتن؛ در انديشه و نوشتههاي مهديقلي خان هدايت (مخبرالسلطنه) (قسمت چهارم)
مظفر شاهدي
صلح
اگر پيل زوري و گر تيز جنگ به نزديک من صلح بهتر که جنگ
جنگ در ابتدا با چوب بود و سنگ، شمشير و منجنيق و کشکنجير هم بمرور در کار آمد يونانيان آتش را هم به ميدان آوردند در شاهنامه هم داريم:
يکي آتشين ديگ انداختند زمين از نريمان بپرداختند
هانيبال بوته به شاخ گاو و گوسفند بست آتش زد و رها کرد روميان جادوئي پنداشته فرار کردند.
چون بشر پا به ميدان ترقي و تعالي گذارد توپ و تفنگ پيدا شد اينک که تمدن در فوق ترقي و تعالي است (دموکرات بي غل و غش) کار به گاز مختنق و بمب اتم کشيده است. در مقابل انسانيت استعمال گاز خفهکن را منع کردند و بجاي آن بمب اتم بکار ميبرند که در يک لحظه شهريرا زير و رو ميکند و تا مسافت بسيار اختناق ميآورد. در حمايت آزادي از هيچگونه ويران کردن آتش زدن و گروه گروه مردم بي طرف را فاني کردن خودداري ندارند همه به خاطر دموکراسي که تازه پي آن ميگردند که پايه اداره امور است به مصلحت نسبي عامه قدما بر آن بودند بقول سعدي :
چو شمشير پيکار برداشتي نگهدار پنهان ره آشتي
اين دقيقه در اين دوره تمدن از مد افتاده است بتصور کندن ريشه فساد ريشههاي افسد مينشانند.
علي عليه السلام ميفرمايد لاخير فيمن لايألف و لا يؤلف خير در کسي نيست که نه دوستي بکند نه دوستي بپذيرد، در جنگ اخير عنوان صلح شد و نپذيرفتند.
تا مناسبات روي امر و اطاعت است به عبارت ديگر جبر اميد توافق بالاراده نيست يک طرف غلول است بايد مناسبات برود روي همکاري و مفهوم معاضدت و ياري تا کارها بصلاح بيفتد اختلافات سر لحاف ملانصرالدين است بايد لحاف را به عدالت تقسيم کرد تا نزاع بر طرف شود متأسفانه امروز همه صحبت روي صنعت است و ابتلاي کارگر. اين اختلاف چنانکه گفتهام از غرور و غلو در صنعت پيدا شده است و روز به روز در تزايد است طرحهائي که ريخته ميشود موقتي است. ترکت الري في الري مرد آخر بين مبارک بندهاي است. قول ژان ژاک روسو را ياد کردهام افکار امم صفحه 175 همان روز ميبايست فکر امروز را کرد و امروز فکر فردا را، عمر ملت دراز است شاهين ترازوي صادرات روز بروز بر تزلزل ميافزايد و عرصه بازار تنگ ميشود.
اتم را منفجر کرديم نوبت عقده حرص و حسد است 22
امناء و عقلاي با نام نشستند و عهد بستند که به اراضي غير، نظر نداشته باشند و هر قومي را به حال خود بگذارند که بدأب و ذاکان خرد خود را اداره کند اگر دروغ بود چرا گفتند و نوشتند اگر راست بود چرا به وي صلح نميآيد. نيست مگر حرص جهانگيري اينجا هم تعليم قرآني فايق است و حاکي از نيات ما کان لنبي ان يکون له اسري حتي يثخن في الارض تريدون عرض الدنيا والله يريدو الاخره والله عزيز حکيم 23 پيغمبر را سزاوار نيست که چشم به اسير (مال) داشته باشد تا خون بريزد در زمين، شما متاع دنيـــا را ميخواهيد و خدا آخرت را ميخواهد و خدا غالب و داناست.
سعديا بسيار گفتن وقت ضايع کردن است وقت عذر آوردن است استغفرالله العظيم 24
خاتمۀ کتاب و حسن مآب
خطرات دوران را بسر آوردم زير و بالا بسيار ديدم زشت و زيبا بسيار شنيدم شکر خدا را موفق شدم لابلاي خدمات موظف هم وطنان را يادگارهائي ادبي به دفتر بياورم و اگر گاهي بي ادبي شده است و قلم سرکشي کرده است عذر ميخواهم و عذر عند کرام الناس مقبول هيچگاه فرصت را از دست ندادهام و در قصيدهاي گفتهام :
نيست زوال در جهان جزبزمان واين بدان سود کني تويازيان فرصت تو است اسپري
جد من رضاقلي خان هدايت گوشه خلوص را بر مسند جلوس ترجيح ميداد اوقات را همه به قدم و قلم در خدمت به علم و ادب برگذار کرد پدرم اساس تلگراف را برقرار .
تلگرافخانه معبر اسرار بود و مطمح انظار به حسن اداره که در آن دوره نظير نداشت با توجهي که ناصرالدين شاه بدين اداره داشت مقام اعتمادي بسزا حاصل کرده بود که هيچيک از ملازمان را نبود.
اين بنده در عنفوان جواني بخدمات شخصي وي بسر بردم شبها به مصاحبت او مفتخر بودم و از فرمايشات او مستفيد ميشدم شبي فرمودند ميرزا حسين خان صدراعظم تلگرافخانه را وسيله تأييد کار خود ميخواست و من در محظور بودم با من پيچيدگي ميکرد تا آنجا که سفارت روس را به شکايت از جريان اداره تلگراف برانگيخت و طرح سعايت ريخت شکايت را مستقيماً تقديم شاه کرده بود پشت پاکت که نزد من ضبط است دستخط شده است اين عرايض بايد با اطلاع مخبرالدوله به عرض برسد. جواب پدرم هم که نزد من موجود است دندانشکن بود نه از آن گونه که بتوان به سفارت گفت مکتوبي از ميرزا حسين خان دارم که از پدرم خواهش ميکند، از سفارت روس ملاقاتي بنمايند و ايشان نپذيرفتهاند که لون تصديق به خود نگيرد. منجمله در اين موقع فرمودند نه سال دچار دسيسه هاي صدارت بودم و در آن اضطراب نگران.
او همه اسباب را براي آزار من داشت من چه داشتم فکر کردم ديدم من يک وسيله بيشتر ندارم و آن «نخواستن» است و با حربه نخواستن موفق شدم.
اين کلمه نخواستن در دوره زندگي مرکوز ذهن من بود اگر به مشکلات معضل برخوردم و برخوردار شدم که رخت آبرومندي از ورطه خطر بدر ببرم به طفيل اين کلمه بود در «بر من چه گذشت» گفتهام :
نه از رشوت مرا فلسي است در خوان نه از ذمه مرا خاري است بر تن
اينک در گوشه دروس به خاطر جمع زندگي سادهاي دارم هنوز قوت قلمم هست و از دســــــت نميگذارم پس از فروش بضاعت موروث خانه شهر و مزرعه شهريار سه دانگ دروس به ملکيت من درآمد دو دانگ و نيم آن را حبس اولاد ذکور و موقوف بر بعض امور خيريه کردم نيم دانگ را به اختيار خويش گذاردم اخيراً اراضي آن نيم دانگ را فروختم و بعض عمارات ساختم که اجاره آنها کمک به اداره زندگي من ميکند در بدو امر از اين مبادله دلتنگ بودم اينک ميبينم مصداق من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لايحتسب 25 بوده است.
به حکم پيش آمد طرحي ريخته شد که از هوائي اراضي دروس علاوه بر منافع مزروع انتفاعي برده شده باشد اين فکر براي من آمده بود که به اجاره از هوائي آب و خاک استفاده به مصلحت عام بشود سرمايــه ميخواست و موجود نبود. آقايان احمد روستا و کاظم امامي به اتفاق آقاي حسينقلي کمال هدايت نزد من آمده عنوان کردند با معزي اليهم قراردادي در بين گذارده شد که آن اراضي را به مدت طولاني به اشخاص اجاره بدهيم عايدات تخميني معامله بنظرم لقمهاي ناهموار و هضم آن دشوار آمد مگر سروشم بگوش هوش بر خواند که هان فراموش مکن که به لا تأکلو اموالکم بينکم بالباطل 26 دلالت کرده و صحبت از وفي اموالهم حق للسائل و المحروم 27.
قرار شد سالي دوازده هزار تومان (120000 ريال) سهم منافع آب و خاک به موقوف عليهم برسد بقيه مالالاجاره به مصرف ساختمان مريضخانه 50 تختخوابي که 25 تختخواب مجاني باشد، مسجدي به اندازه و حمامي به طرح تازه برسد و بعدها نگاهداري شود. 28
شکر کردم که واعظ غير متعظ نبودهام آقايان امامي و روستا آن استطاعت را نداشتند امامي خارج شد انديشه بود که آن نيت انجام نپذيرد دست توفيق و دلالت آقاي ابوالفتوح علوي نعم الرفيق آقاي غلامعلي چيتساز را که شخص با شرافت و مؤيد به سعادت است به مساعدت بر انگيخت همت انجام اين امر نمودند اينک از مراتب سه گانه مريضخانه به بهتر اسلوب و مصالح مرغوب دو مرتبه انجام يافته است اميد است انشاء الله ختام آن را به چشم ظاهر بنگرم و تشکر توفيق را به زبان بجا آورم و انشاءالله حاجتمندان برخوردار شده از باني يادي خواهند نمود به تاريخ 21 مهرماه 1329 .
کس نماند دير در اين کهنه دير خير بادت گر کني يادم بخير
_____________________________
22. جنگ مستمر است و همه در جنگ، دشمن کيست و موضوع چيست؟
سابق موضوع تصرف کوه، دره، رودخانه و ضمناً بردن بضاعت همسايه بود امروز عنوان آزادي است که مفهوم صحيح آن محرز نيست، هر کس به سليقه خود تفسير ميکند و تا مفهوم معقولي براي دموکراسي مسلم ندارند جنگ تمام نميشود. چون نيتها سلطه و توسعه ميدان نفوذ و استفاده است براي تحديد مفهوم دموکراسي حاضر نميشوند و الا حرف حسابي دو کلمه است و هيچ صاحب شعوري از حرف حساب رو گردان نيست به حساب نميخواهند گردن بنهند رنجبر بهانه قوي است و محتکر هدف مطلوب. دنيا سيري داشت و مردم بعادت مشي ميکردند قوه بخار و برق آن رشته را گسيخت انتفاعات بطفيل بخار و برق از تعادل بيرون رفت عنوان حصول تعادل است و غرش تعدي و تجاوز اين است توافق حاصل نميشود (تو مچاپ که من بچاپم) به قول موسوليني مال دنيا تا بدست دموکرات نيامده است حرام است.
23. سوره الانفال آيه 67.
24. مصرف وقت چيست لابد ميگذرد به صحبت ما جد بهتر .
25. سوره الطلاق آيههاي 2و 3 .
26. سوره البقره آيه 188
27. سوره الذاريات آيه 19
28. در هشتاد سال قبل شمال منازل ما که حال سفارت ترکيه و آلمان است صحرا بود پدرم زميني خريد و رضاقلي خان هدايت را در آنجا دفن کردند و تکيه ساختند و در موقع توسعه خيابانها قسمتي از آن به خيابان افتاد بقيه را من آباد کردم و مخصوص درمانگاهي شد که داير است و اهالي مستفيد. حال آن بنا کنار خيابان اسلامبول افتاده است منافعي که از مغازههاي کنار خيابان عايد ميشود مطابق وقفنامه به بهداري و شيرو خورشيد سرخ ميرسد.
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
|