» فرهنگ مختصر اصطلاحات ديواني در عصر قاجار (قسمت سوم؛ ز ـ ق)
حسين کلاته
ز
زرّادخانه: ذخاير و مهمات ارتش؛ قورخانه؛ جباخانه؛ سلاحخانه؛ محل اسلحه و ذخاير و مهمات نظامي.
زنبورک: نوعي اسلحه گرم.
زيبا: نام سگ عزيزالسلطان.
زينخانه مبارک: رک ← زيندارخانه.
زيندارباشي: در زمان ناصرالدين شاه، به خازن رکيبخانه مبارک و در زمان مظفرالدين شاه، رئيس زينخانه مبارک؛ رک ←زيندارخانه.
زيندارخانه: گاهي که شاه در شهر براي نمايش، اسب سواري ميکرد، زين و يراق اسبش مرصّع بود. زينهاي مرصّع شاه، زيندار خانهاي داشت که تحت سرپرستي يکي از رجال دربار، اداره و حفظ ميشد.
ژ
ژنرال قنسول: رک ← قنسول.
س
ساخلو: پادگان؛ گروهي از سربازان که در مکاني جاي گزيدهاند و به حفظ و نگاهداري آن گماشته شده باشند.
سالاربار: بار سالار؛ پرده دار؛ ايشیک آقاسي؛ رک ← ايشیک آقاسي.
سپهسالار: فرمانده لشکر.
سرايدارباشي: رئيس سرايدارخانه؛ از مشاغل مهم درباري. (سرايدار: مستخدم و نگهبان سرا).
سرپاس: سرتيپ.
سررشتهداري ماليات: رک ← استيفا.
سردار: فرمانده لشکر؛ معاون حکومت.
سردار کل: وزير جنک؛ سپهسالار.
سرداري: رياست قشون؛ فرمانده لشکر.
سرعسکر: فرمانده قوا.
سرکشيکچي باشي: رئيس گارد (پاسگان) مخصوص شاه.
سرکنسول: رک ← قنسول.
سوار کشيکخانه: پاسگان (گارد) مخصوص شاه ــ که تحت رياست کشيکچي باشي و نايبان و يوزباشيان و پنجاه باشيان و دهباشيان کشيکخانه بودند. سوار کشيکخانه را غلام کشيکخانه هم ميگفتند (از مشاغل مهم درباري).
سورسات: سيورسات؛ ارزاقي که به زور از انبارهاي مردم، جهت پذيرايي مهمانان و فرستادگان دولت و قاصدان، از طرف حکام وصول ميشد؛ غلّه و خوراک لشکريان و علوفه اسبها و حيوانات؛ آذوقه لشکريان و سپاهيان يا پادشاه و امرا.
سيورغال: عوايد زمين ــ که به جاي حقوق يا مستمري، به شخصي بخشند؛ تيول و زميني که پادشاه، جهت معيشت، به ارباب استحقاق بخشد؛ رک ← تيول و سيورغال.
ش
شارژه دافر: کنسول؛ کارپرداز؛ شازدفر؛ شاهزاده فر؛ کاردار سفارت؛ مأمور سياسي و نايب وزير مختار.
شاطر: پياده هاي جلو اسب شاه را ميگفتند.
شاه: لقبي که پيشوايان دراويش، به مريد و جانشين خود ميدادند.
شبنامه: نوعي جريده (از خانواده مطبوعات).
شبندرخانه: شه بندرخانه؛ کنسولگري.
ص
صاحب اختيار: کسي که مجوز براي اجراي حکمش بدون چون و چرا دارد (براي افرادي که تحت فرماندهي باشند).
صاحب جمع: رئيس حمل و نقل؛ مسئول ضبط و تحويلنويسي از اموال ديواني بوده (در دوره صفويه)؛ صاحب جمع خزانه؛ صاحب جمع جباخانه؛ صاحب جمع قپچاقخانه و ... .
صاحبديوان: رئيس کل بودجه؛ کسي که اسامي هر حقوقبگيري را به اندزه مواجب داشته است (از اواسط سلطنت قاجار، اين لقب، جزو القاب منحصر محسوب ميشده است).
صاحبديوان رسالت: دبير؛ رئيس دفتر.
صاحبديوان رسايل: رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي؛ رک ← منشيالممالک.
صاحب منصب: افسر قشون.
صادر: صادرات؛ باج؛ پولي که براي امور اتفاقي، از رعايا گرفته ميشده.
صدر: رئيس؛ در دوره فتحعليشاه، وزير عدليه را صدر ديوانخانه ميگفتند؛ و نيز امير ديوانخانه.
صدرالممالک: از زمان صفويه تا اوايل دوره ناصري، به متصدي امور شرعيه و اوقاف و حسبه، ميگفتند؛ وزير دادگستري و اوقاف؛ امير ديوانخانه؛ صدرالممالک؛ صدر ديوانخانه؛ امور ملکي و شرعيات.
صرف جيب: پول توجيبي شاه.
صندوقخانه: کارش تهيه خلعت و نشان بوده، و جزو کارهاي عمومي دولت، محسوب ميشده است.
صندوقداري: متصدّي صندوق جواهرات و اشيا و اجناس بهادار و با ارزش.
ض
ضابط: حاکم نواحي و بلوکات؛ فراهم آورنده و نگهدارنده چيزي.
ط
طغرا: طغري؛ علامت و نشان پادشاهان ــ که بر نوشتههاي سلطاني و ديواني، به منظور تأييد و تأکيد مطالب و مندرجات آنها، اضافه ميکردهاند؛ علامتي که با خط درشت، بر طرّۀ احکام سلطاني کشند؛ القابي که بر سر فرمان پادشاه مينويسند؛ خطي منحني که بر سر احکام ملوک، ميکشيدند.
ع
عمله خلوت: کسي که نظافت امور و سراي سلطنتي را به عهده داشته؛ کنيزان و زنان حرم؛ رک ← دربار.
غ
غروي: رک ← حائري و غروي.
غلامبچه: رابط ميان اندرون شاه و بيرون.
غلامبچه باشي: رئيس غلامبچههاي اندرون شاه؛ رک ← غلامبچه.
غلام کشيکخانه: رک ← گارد (پاسگان) مخصوص شاه، و رک ← سوار کشيکخانه.
ف
فخّارخانه: کوره پزخانه؛ رک ← بنّاخانه و فخّارخانه.
فراشباشي: نسقچي باشي: رئيس ميرغضبها؛ داروغه چوبداران (فرّاش: پيشخدمت و خدمتکار).
فراشها: کساني که غذا را حمل ميکردند؛ پيشخدمتها.
فرمان: کليه اقسام ديوانيات که حاکي از اوامر و دستورات و مصوبات پادشاه بوده و به مهر و طغراي آنها ميرسيده است؛ نوشتهاي که در آن، سمت يا مواجبي براي کسي معين ميشده؛ توقيع پادشاه؛ اسم عام اوامر کتبي شاه؛ به فارسي فرمان است؛ فرمان، حتماً بايد به دست مستوفي و پشت آن به مهر صدراعظم، وزير ماليه، صاحبديوان و منشيالممالک و شاه رسيده باشد.
فرمانفرما: حاکم؛ رک ← حاکم.
فعله: کارگر ( در عربي، جمع عامل است و مفرد نيست).
فوج: هنگ.
ق
قائم مقام: يکي از معاني آن، دبير مهام خارجه؛ رک ← دبير مهام خارجه.
قاپوچي: دربان.
قاپوق: (احتمالاً يا پاي قاپوق!) ميدان اعدام فعلي.
قصر قاجار: با مصالح کشي سران قاجار، براي محل ييلاقي، توسط فتحعليشاه بنا شد.
قلمداندار: منشي حضور؛ رک ← منشيالممالک.
قلمي: تحرير (قلمي شد: تحرير شد).
قنسول: کارپرداز، شارژه دافر (ژنرال قنسول: کارپرداز اول؛ سرکنسول).
قورخانه: رک ← زرادخانه.
قوره: توره؛ شاهزاده.
قوريساولباش: رئيس تفنگداران خاصّه.
قوريلتاي: مجلس شورا.
قوللر آقاسي باشي: رئيس غلامان؛ رک ← گارد مخصوص شاه.
قهوه قجري: در دوره قاجار، به قهوه مسموم ــ که به رجال، براي هلاکت آنها ميدادند ــ ميگفتند.
|