» بازگشت به خويشتن؛ در انديشه و نوشتههاي مهديقلي خان هدايت (مخبرالسلطنه)
(قسمت اول)
مظفر شاهدي
مهديقلي خان هدايت ملقب به مخبرالسلطنه در ميان رجال و سياستمداران ايران معاصر چهره شناخته شدهاي است. او فرزند عليقلي خان مخبرالدوله در سال 1243ش/1281ق متولد شد و تا 22 شهريور 1334 (که به دليل سقوط از پله و خون ريزي مغزي در سن 92 سالگي درگذشت) در قيد حيات بود. بدين ترتيب او دوران سلطنت ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه، محمدعلي شاه، احمد شاه، رضا شاه و بخشي از دوره سلطنت محمدرضا شاه پهلوي را درک کرده بود. مهديقلي خان در دوران کودکي و نوجواني با زبانهاي فارسي و عربي آشنايي تامي پيدا کرد و زبان فرانسه را به نيکي آموخته و در علوم تاريخ، جغرافيا و رياضيات تبحري بسنده يافته. او در سن 15 سالگي براي ادامه تحصيل راهي آلمان شد و دو سال در آن کشور اقامت کرد و در حاليکه جز فراگيري زبان آلماني دانش ديگري را دنبال نکرده بود، به ايران بازگشت و با درجه سرتيپي مترجم زبان آلماني در دربار ناصرالدين شاه شد. پس از مدتي به رياست پستخانه ارتقاء يافت و پس از درگذشت پدر در سال 1315 ق به دستور مظفرالدين شاه به مخبرالسلطنه ملقب شد و به رياست گمرکات و پستخانه آذربايجان منصوب گرديد. دو سال بعد به تهران آمد و در رأس مدارس دولتي قرار گرفت. در سفر دوم مظفرالدين شاه به اروپا به عنوان مترجم زبان آلماني در عداد ملازمان شاه قرار گرفت و در سال 1321 از راه ژاپن و امريکا و برخي سرزمينهاي ديگر به مکه مکرمه مشرف شد و يک سال بعد به ايران بازگشت و با شکلگيري نهضت مشروطيت در زمره مشروطهخواهان قرار گرفت و احياناً در ترغيب مظفرالدين شاه به قبول مشروطيت و اعطاي فرمان آن نقش داشت. در اولين کابينه پس از مشروطيت وزير علوم شد. او رابط مجلس و دولت بود و در تدوين نظامنامه انتخابات هم مؤثر بود. در چندين کابينه بعدي هم مقام وزارت داشت و در ماههاي پاياني مشروطه اول والي آذربايجان شد. پس از بمباران مجلس از راه روسيه به آلمان رفت. و پس از فتح تهران بار ديگر به ايران بازگشته باز هم والي آذربايجان شد. پس از مدتي والي فارس شد و پس از سه سال بار ديگر (سه بار پياپي) مقام وزارت يافت و در سال 1297 ش براي بار سوم والي آذربايجان شد. در همين زمان بود که واقعه قتل شيخ محمد خياباني پيش آمد و او عامل اين واقعه معرفي گرديد. پس از کودتا با سيد ضياء از در دوستي درآمد. در دوره چهارم انتخابات مجلس نماينده مردم تهران شد، اما به خاطر نقشي که در قتل خياباني داشت، اعتبارنامهاش مورد تأييد نمايندگان قرار نگرفت. در سال 1301 وزير فوائد عامه و تجارت شد. و در سه کابينه پياپي مستوفي در سال 1305 باز هم وزير فوائد عامه و تجارت بود. و در ارديبهشت 1306 رئيس ديوان عالي کشور شد. از خرداد همان سال با موافقت رضاشاه نخستوزير شد و در شهريور 1312 از اين مقام برکنار گرديد و ديگر شغلي به او ارجاع نشد.
هدايت زبانهاي فارسي، عربي، فرانسه و آلماني را به خوبي ميدانست و با زبان انگليسي هم آشنايي بسندهاي داشت. از رياضيات، هيئت و فلسفه هم سررشته داشت. با فن گراورسازي و کليشهسازي و موسيقي آشنا بود. از او دهها کتاب و اثر علمي، تاريخي و ادبي بر جاي مانده است که برخي از مهمترين عناوين آنها عبارتند از: تحفهالآفاق، گزارش از بعثت تا ظهور موغول [مغول]، ميزان صرف در عروض، افکارالامم، سفرنامه مکه از راه سيبري ـ چين ـ ژاپن ...، گزارش، سفرنامه تشرف به مکه معظمه از طريق چين ـ ژاپن ـ آمريکا، بر من چه گذشت، طلوع مشروطيت گزارش ايران، گزارش ايران: قاجار و مشروطيت، رياضالعارفين، تحفه مخبري يا کار بيکاري، و خاطرات و خطرات.
هر چند همکاري نزديک او با حکومت رضا شاه و نقشي که در قتل خياباني داشت چهره سياسي او را به شدت مشکوک و غير قابل دفاع ساخته است، با اين حال آگاهان به امور او را فردي درستکار، پرکار، لايق، با سواد و البته لجوج، جاهطلب و بسيار مطيع در برابر قدرت مافوق دانسته اند.
حضور طولاني و ديرپاي او در مشاغل و مديريتهاي حساس و درجه اول اداري، سياسي و فرهنگي؛ مطالعات فراوان او در عرصههاي مختلف علمي ـ ادبي، فرهنگي، هنري، اجتماعي و تاريخي؛ و آشنايي با بسياري از امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي ـ اقتصادي جهان آن روز از او شخصيتي چند بعدي و مجرب ساخته بود. همه اينها کمک ميکرد که او پيرامون جامعه ايراني در شؤون و سطوح مختلف به شناخت دقيقتري دست پيدا کند. او بخش قابل توجهي از دوران جواني و ميانسالي خود را در دوره سلطنت ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه سپري کرد و به دلايل عديده از مجموعه مسائل فکري، سياسي، فرهنگي، مذهبي، اجتماعي، اقتصادي، آداب و سنن، روابط و ... جامعه ايراني شناخت قابل توجهي داشت. هدايت در تمام سالهاي پس از انقلاب مشروطيت در مشاغل و مديريتهاي حساس و درجه اول سياسي و اداري خدمت کرد و حوادث و رخدادهاي پس از کودتا و نيز دوران سلطنت رضا خان را به عيان درک و لمس کرده و در مقاطعي خود نقشهاي مؤثري ايفا کرده بود و از ناملايمات و بحرانهاي عديده سياسي و اجتماعي پس از شهريور1320 آگاهي داشت. وي با فرهنگ و مدنيت جديد غرب و روند رسوخ آن در کشورهاي مختلف جهان و به ويژه ايران و تبعات آن آشنايي بسندهاي داشت. حضور سلطهجويانه رقابتآميز و استعماري کشورهاي روسيه تزاري و سپس روسيه شوروي، انگلستان و نيز آمريکا در شؤون مختلف کشور را با همه تبعات سوءِ ناگوارآن براي مردم ايران در حافظه تاريخي خود داشت و همچنان که از نوشتههاي او بر ميآيد به ويژه فرهنگ، آداب و سنن ملي و مذهبي ايران زمين را به نيکي ميشناخت و با روايات و احاديث اسلامي و نيز قرآن کريم انس پيدا کرده بود. واپسين نوشتههايش در کتاب مهم او خاطرات و خطرات آشکارا نشان از آن دارد که او چاره درد و درمان مشکلات عديده سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مبتلا به جامعه ايراني را پس از آن همه سرگرداني در بازگشت به خويشتن و تبعيت از آموزه ها، شعائر و فرهنگ مذهبي و ملي خود جستجو ميکند و به ويژه با تأسي به آيات الهي، تشبث و تقليد از مدنيت جديد غرب در شؤون و سطوح مختلف را در عداد بزرگترين اشتباهات تاريخي مردم ايران ارزيابي ميکند و بر اين با وراست که دين اسلام، مذهب تشيع و به تبع آن پيشوايان دين و نيز فرهنگ غني ملي مي توانند و بايد جامعه مسلمان ايراني را در شؤون مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي هادي و راهنما باشند. آنچه در زير ميآيد عين نوشتههاي مخبرالسلطنه دراين باره است که با عناوين: «بلاي تقليد، اما مدرسه، کارمند، مجلس شوراي ملي، جنجال در اطراف قانون اساسي، مطبوعات و روزنامه، باز هم چه بايد کرد، چند کلمه در انترناسيوناليسم، صلح، اتم را منفجر ميکنيم...، و خاتم کتاب و حسن مآب» تنظيم شده و تاريخ 21 مهر 1329 پايان بخش آخرين سطور آن است:
بلاي تقليد
تمدن و تربيت در مشرق سابقه دارد در مغرب در اکتشافات علمي و صنعتي پيش افتادند در اخلاق هنوز به مقام مشرقيان نرسيدهاند بلکه در مائه اخير که مذهب اهل حل و عقد ماترياليسم شد عقب رفتند تمدن بولواري بر تمدن لابراتواري غلبه کرد و آن تمدن ناچيز به ما سرايت. تمدن را به صورت گرفتيم کلا همان را عوض کرديم که رنگ تمدن به خود بدهيم در حوزه خواص مليت ما از دست رفت در مقابل هنرهاي لابراتواري بي سيم راديو هواپيما مستسبع شديم، رقص قمار شرب تظاهر به فواحش را ترقي دانستيم افکار بي پاي ماترياليسم را به خود راه داديم که امروز از بيداد آن همه جا غوغا بپا است و فرياد بلند. دور سر خود چرخ ميزنيم و نميدانيم چه کنيم يکي از مراحل رسيدن به راه عاقبت برگشتن از اين راه غوايت است که العود احمد و ما هنوز اندر خم يک کوچهايم.
ما زندگياي داشتيم ساده، آرام، بي دغدغه، خالي از بغض و تکلفات مزاحم، يک اطاق براي زندگي کافي بود در آن زيست ميکرديم، ميخوابيديم، غذا ميخورديم، امروز اطاق خواب معطل، تخت خواب اطاق ناهارخوري معطل، بساط تغذيه اطاق دفتر اطاق سالن حتي اطاق قمار لازم شده است براي تدارک به همين نسبت به حرص و دزدي افزوده .
سابق يک اطاق يا دو اطاق براي زندگي يک خانواده کافي بود اطاقها طاقچه داشت به جاي ميز و قفسه رف داشت که کالاي پس دستي را بالاي رف ميگذاردند (صندوقخانه) رختخواب را کنار ديوار، امروز تختخواب ميز صندلي نيمکت قفسه جا تنگ کن منزل لازم است، همۀ اين تکلفات زندگي را دشوار کرده است رشک و حسادت را بسيار و تلاش روزي را مشکل.
طمطراقي اگر بود در منازل مستور بود امروز در سينما، هتلها، رستورانها، قهوهخانهها و شيرينيفروشيها مکشوف و بر ملا است همه سبب رشک، حسد، رقابت و بدتر از همه تخريب زندگي خانواده و ترويج فحشا. لازم نيست کمونيستها بر سر نکاح به خود زحمت بدهند اين طرز زندگي روز بروز بالاتر خواهد رفت دزدي رشوه و حيزي دست بالا را خواهد گرفت.
خانقاهها هر جا داير بود زندگي وارستگان براي قوم سرمشق استفادۀ اخلاقي، از حرص و دويدن دنبال دنيا منصرف ميشدند و تسلي ميافتند حال آن همه از دست رفته است همت مقصور در استفاده از شهوات و نفسانيات است « جهد کن که از عشرت کام خويش بستاني» از شعر ديگر حافظ و امثال آن ياد نميشود.
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
تا سي چهل سال قبلاً به اصطلاح دموکرات نبوديم اما زندگي دموکرات داشتيم، اعيان و اشراف در مساجد در روضهخوانيها با عامه اصطکاک داشتند، دستگيري ميکردند، خرجها ميدادند، درب خانهها باز بود، سفرهها پهن، خانهاي نبود که در آن وسيلۀ پذيرائي ده الي بيست نفر از هر جهت فراهم نباشد حتي رتختخواب. خدمه از مرد و زن به حد خود قانع و راضي بودند فاضل ناهار در بار را در سبزه ميدان ميفروختند کمتر خانهاي بود که چهار پنج نفر را از مرد و زن جمعآوري نکند تا صد و دويست هم ميرسيد.
وزارتخانهها سفرۀ عام داشتند خلطه و آميزش زياد بود همه خرسند بودند از گوشه و کنار حرفهاي تازه را نفهميده به گوش مردم ميکشيدند و مورد اعتنا نبود. عنوان مجلس که پيدا شد سخنهاي سخيف و افکار کثيف در عنوان آزادي بي پيکر بر سر زبانها افتاد بتقليد تمدن بولواري و تفنن در بيعاري رشتۀ زندگي سادۀ خودمان از دست رفت و پا به دايره تجدد گذارديم آن دموکراسي حقيقي فراموش شد و فساد اخلاق بالا گرفت درب خانهها بسته شد، علاقهها گسسته، شکايات پيوسته، روز بروز بر تکلفات زندگي افزود و از تعيشات عمومي کاست. بين طبقات افتراق افتاد و از هر طرف تزريق نفاق شد کارخانه اگر داشتيم بازار ارسيدوزها بود باز هم العود احمد.
والذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سواء الدار 1 آنانکه ميشکنند پيمان خدا را پس از پيوستن و ميبرند رشته رسيدن به امرالله را و فساد ميکنند در زمين لعنت او بر ايشان و براي ايشان بدي سراي ديگر خواهد بود (در همين سرا ميبينيم) وقت آن است که بگويم، اما از دل، اهدنا الصراط المستقيم. 2
حکايت ما حکايت آن مکتبدار شد که شاگردان روي مواعده گفتند جناب ميرزا خدا بد ندهد مگر کسالت داريد؟ امر بر جناب ميرزا مشتبه شد برخاست و از پي معالجه رفت. مرض را در ذهن ما تزريق کردند و مشتبه شدهايم تا رفع اشتباه نکنيم صحت نخواهيم يافت. مرض در ممالک سايره، آزادي و مساوات دروغي است در ولايت ما تعقيب تمدن و ترقي بولواري و تکلفات مضر.
نکاح که در اسلام مورد تأکيد بسيار است رو به تقليل است ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله 3 اگر ارتباط مرد و زن را بشود در تحت قانون آورد بهترين قوانين چه در آميختن چه در گسيختن قانون اسلام است (افکار امم صفحه 188) در ميان مترقيان روز بروز در کاستن است.
بواسطه رفع حجاب، در حقيقت حجب و قبول رسوم ناباب و تقليد هرزه گردان پاريس تکلف در لباس به جائي کشيده که عايدات مشروع و حلال هشتاد درصد وفا به ايفاي مد نميکند لباس صبح لباس ظهر لباس عصر لباس شب کفش و جوراب و کلاه همرنگ دامن.
مد چيست زعادت تو هر چه وارو
در کاستن موي ز طرف ابرو
تغيير برش بجامه و کفش و کلاه
رنگ غلط لب و سر انگشت و مو
سابق وسمه ميکشيدند سر انگشتان را حنا ميبستند چون پولي به خارج نميرفت وحشيگري بود حال که مبلغي گزاف به بهاي ماتيک ميرود نشانه ترقي و تمدن است.
خلق را تقليدشان بر باد داد
اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
بگوئيم مد هم وسيله انتشار ثروت است، در صورتي خواهد بود که از متابع داخله باشد نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان نه بلاي جان بي ثروتان بشود و مزيد رشک.
ازدحام زن در ادارات بر ضرر خانواده است مگر زنهاي جاي افتاده در بهداري و فرهنگ که مقتضي حفظ عفت و تجزيه مدارس دختر و پسر است.
مردها از بيکاري فرياد دارند زنها هم وظيفه خود را از دست داده پا در کفش مردها ميکنند يکي از جنگهاي آتيه جنگ زن و مرد خواهد بود زن بهتر است به وظيفه خود بپردازد. حرص به صادرات زنها را در خارجه بکار کشيد ما آن حاجت را نداريم صرف تقليد است با فکر شيطنت.
|