» فرهنگ مختصر اصطلاحات ديواني در عصر قاجار (قسمت دوم؛ ج ـ ر)
حسين کلاته
ج
جبادارباشي: رئيس قورخانه (رک ← قورخانه)؛ صاحب منصب جبارخانه (اسلحه خانه).
جبه خانه: زرادخانه.
جلودار سوار: رک ← ميرآخور.
چ
چاپار باش: رئيس کل پست يا وزير پست؛ چپر.
چالانچي: نوازنده.
چاووش: يساول؛ کسي که در روز جنگ، صفوف لشکر را مرتب مي کرد (رئيس آنها را چاووش باشي ميگفتند).
چراغ گاز: افتتاح روشني چراغ گاز، در دارالخلافه، به سال 1298 ق.
چراخچي: مقدمة الجيش؛ پيشقراول (چرخچي باشي: فرمانده چنين فوج يا لشکري است).
چرخچي باشي: متصدي اداره حمل و نقل؛ رک ← چرخچي.
چنونيک: کارمند کشوري.
ح
حائري و غروي: پسوند اسامي علماي شيعه که به جهت تحصيل يا تدريس، در کربلا و نجف اقامت داشتهاند.
حاجب الدّوله: در زمان پادشاهي ناصرالدّين شاه، به فرّاشباشي، حاجب الدّوله مي گفتند.
حاجب دبار: رک ← ايشيک آقاسي.
حافظ الصّحه: رئيس بهداري.
حاکم: فرمانده؛ فرمانفرما؛ کسي که از طرف دولت، مأمور حکومت ايالات و شهر و دهي باشد.
حق الشّرب: رک ← آب بها.
حکومت: کارگزاري کل، پيشکاري کل؛ وزيري کل.
خ
خازن صرف جيب: وقتي ناصرالدين شاه، مي خواست انعامي به کسي بدهد، حواله پرداخت آن را به اداره صرف جيب مبارک مي داد. وجوه پيشکشي (رشوه) و پولهاي کم را به اين اداره تحويل مي دادند و پولهاي زياد را به خزانه، به حساب وجوهات خاصّه.
خامخانه: پمپ بنزين.
خانواري: صحرانشينان و ايلات، به جاي پرداخت ماليات ارضي، سالانه مبلغي به عنوان ماليات خانواري، به پادشاه مي دادند ــ که توسط رؤساي ايلات، از خانواده ها جمع آوري مي شد.
در دوره قاجار، يک ايلخان و يک ايلبيگ، بر ايالات بزرگ مي گماردند که وظيفه آنها، جمع آوري ماليات ديوان و اداره امور عشاير بود.
خدمتانه: هديه؛ تحفه؛ پيشکش.
خزانه: بزرگترين بيوتات سلطنتي ــ که کار آن جنبه دولتي داشت.
خزانه اندرون: قسمتي از خزانه که خزانه جواهر و طلا وزير کليد و مهر و موم شاه بود.
خزانه ماليات: قسمتي از خزانه؛ خزانه بقاياي مالياتهاي کشور و عايدات ساير ممرهاي دولتي که تحت رياست معيرالممالکها و امينالسلطانها بود.
خلوت: رک ← دربار.
خليفه طب: دانشيار.
خوانسالار: سالار بار؛ ناظر آشپزخانه و وزير دربار؛ بکاول؛ طبّاخ؛ سفره چي.
د
دارالامان: کرمان.
دارالايمان: قم.
دارالخلافه: تهران.
دارالخلافه ناصري: تهران.
دارالدوله: کرمانشاهان.
دارالرصّاعه: شير خوارگاه؛ مؤسسه وابسته به دستگاههاي شهرداري يا دولتي يا موسسات خيريه ــ که برخي کودکان شيرخوار، در آنجا نگهداري مي شدند.
دارالسلطنه: تبريز؛ اصفهان؛ قزوين.
دارالشوراي کبري: دارالشوراي کبراي دولتي؛ مجلس دربار اعظم؛ رک ← مجلس شورا.
دارالعباده: يزد.
دارالعلم: شيراز.
دارالمرز: استرآباد؛ مازندران؛ گيلان.
دارالمومنين: کاشان.
داروغه دفترخانه: رک ← ايشيک آقاسي.
داروغگي دفترخانه: محاسبات ولايات و تحصيل بقاياي حکّام.
داروغگي دفتر وزارت خارجه: رئيس اجرائيات.
دبير حضور: آنکه در حضور سلطان يا امير، کتابت مي کرد؛ رک ← منشي الممالک.
دبير مهام خارجه: در زمان سلطنت ناصري، هم لقب بود و هم شغل؛ دبير مهام؛ قائم مقام وزارت دول خارجه (دبيري مهام خارجه: معاونت يا کفالت وزارت خارجه)
دربار: آنچه امروزه به آن «دربار» گفته مي شود، در قديم، به آن «خلوت» و به کارکنان آن، عمله خلوت و به رئيس آنها، ريش سفيد خلوت مي گفتند. ريش سفيد خلوت، چيزي نظير وزير دربار بود.
دربار اعظم: رک ← دارالشّوراي کبري.
(درخانه: در دوره قاجار، دربار سلطنتي را درخانه يا دربخانه مي گفتند.
دستخط: شاه، اوامر خصوصي و دستورات مخصوص خود را به خط خود يا منشي مخصوص خود ــ که حکماً ذيل آن را امضا مي کرد ــ صادر مي نمود. اين نوع مکتوب، به دستخط موسوم بود.
دستخط، نبايد حاوي کارهاي دولتي باشد؛ زيرا با مسئوليت وزرا، منافات دارد.
دفتر: اداره رسايل.
دفتر اوراجه: رک ← مستوفي.
دفتر جزو جمع: رک ← مستوفي.
دفتر خاقاني: اداره ثبت املاک.
دفتردار: لشکرنويس؛ رک ← لشکرنويس باشي.
دفتر دستورالعمل: رک ← مستوفي.
دفتر محاسبه: رک ← مستوفي.
دفيله: رژه رفتن؛ عمل به رده رفتن و گذشتن گروهها از برابر کسي؛ رژه.
دواتداري: رک ← منشيالممالک (دواتدار: منشي؛ دبير).
دورژيمان: هنگ.
دوک: اميرالامرا.
دهباشيان: رک ← سوار کشيکخانه.
ديموسها: نجباي مملکت.
ديوان بيگي: رئيس محاکمات شهر و منصبدار حکومت؛ رئيس هيأت داوران يا رؤساي دادگستري ولايات را مي گفتند و کم کم نام خانوادگي شد؛ رؤساي دادگستري ولايات.
ديوانخانه: محکمه؛ دارالحکومه؛ نخست وزيري؛ مکاني متصل به کاخ شاه ــ که صدراعظم و وزرا در آنجا به امور مملکتي رسيدگي مي کردند.
ديوان رسايل: دفتر ايالتي.
ديوان عدالت عظمي: دادگستري.
ر
رختدار: جامه دار خاص شاه (رختدارخانه)؛ از امور خصوصي شاه ــ که تحت رياست صندوقدار باشي بوده است.
رسوم: رشوه، انعام و پولي براي انجام کار.
رقم: در دوره قاجار، اوامر و احکام و مخاطبات کتبي وليعهد و شاهزادگانش را ــ که فرمانفرمايي و حکمراني داشتند ــ مي گفتند؛ مترادف حکم است.
رسوفيل: طرفدار روس.
رياست دربخانه: ريش سفيدي دربخانه.
رياست دفتر: پيشکار دارايي.
رياست قشون: فرمانده لشکر.
ريش سفيد عمله خلوت: رک ← وزير دربار.
رئيس: معاونان وزارتخانه ها را مي گفتند.
رئيس دفتر استيفا: وزير دارايي.
رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي: رک ← منشيالممالک.
رئيس ديوانخانه: ← امير ديوانخانه.
رئيس نظميه: پليس (به منزله شهرباني).
|