دوش ديوانه شدم،عشق مرا ديد و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هيچ مگو
گفتم اي عشق، من از چيز دگر ميترسم
گفت آن چيز دگر نيست دگر، هيچ مگو
(غزليات شمس)