» قوۀ بحريه ناصري
جلال فرهمند
Farahmand@www.iichs.org
نيروي دريايي و يا به قول قديميها قوۀ بحريه ايران سابقۀ 2500 ساله دارد. جهانگشاياني چون کورش و داريوش و خشايارشا – که وسعت ايران در آن زمان به اوج خود رسيد– احساس کردند با مللي که از قوۀ بحريه قوياي برخوردارند مشکلتر ميتوان جنگ کرد.
قوم آريايي که خود آب نديده بودند و جلگه نشين و کوهپايه نشين بودند، و بجز دامداري و کشاورزي حرفهاي نميدانستند هنگامي که به آبهاي جنوب ايران و سپس مديترانه رسيدند ناچار به يادگيري استفاده از دريا شدند. اولين قومي که به کمک ايرانيان آمدند فنيقيها بودند، قومي درياگرد که در سواحل کنوني لبنان و فينيقيه آن زمان سوداگراني حرفهاي و ماهر به حساب ميآمدند. آموزش ارتش هخامنشي به آنان سپرده شد. هر چند در چندين جنگ بزرگ ايرانيان نتوانستند بر قدرتمندترين نيروي دريايي آن زمان يعني يونانيان به فتحي برسند ولي نهايتاً خشايارشا آتن را تسخير کرد. اين امر نشان از آن داشت که ايرانيان بالأخره راه و روش دريانوردي جنگي را آموختهاند هر چند که مبتدي مينمودند.
پس از اضمحلال هخامنشيان و بر آمدن سلسلههاي ديگر که دسترسي چنداني به درياهاي آزاد نداشتند مجدداً دريانوردي در محاق فراموشي افتاد. صدها سال بعد که مسلمانان بر ايران غلبه کردند مجدداً موجب احياي دريانوردي در منطقۀ خليج فارس شدند. البته فقط از جنبه بازرگاني. کشتيهاي ايراني و عربي از خليج فارس تا سواحل هندوستان و از غرب تا زنگبار و دارالسلام راه ميپيمودند. آثار اين تجارت دريايي حتي در سواحل چين و مالزي و اندونزي نيز ديده ميشود. البته با امکانات آن زمان و سبک بودن کشتيها اين کار فوق العاده به حساب ميآيد. صدها سال بعد اين اروپاييان قرون وسطي بودند که در جهان سر برآوردند. کشتيهاي شراعي و پيشرفته آنان اقيانوسها را پيمود. پرتغاليها و اسپانياييها حاکمان بلامنازع جهان درياها بودند.
پرتغاليها که هند را در اختيار داشتند حتي سواحل جنوبي ايران و جزيره هرمز را که مرکز تجارت خليج فارس به حساب ميآمد اشغال کردند. قلعه پرتغاليهاي هرمز يادگار آن عصر استعماري است. حکومتهاي وقت ايران حتي قويترين آنان يعني صفويه که قدرت نيروي زميني آن از قدرتمندترين ارتشهاي آن زمان به حساب ميآمد و حتي قدرت شکست دادن ارتش عثماني را داشت –که شکست هم داد– از موهبت نيروي دريايي محروم بودند. شاه عباس ناچار براي آزاد کردن جزيره هرمز و سواحل جنوبي ايران با استعمارگر تازه نفسي متحد شد که قدرت ايران را بر خليج فارس اثبات کند. اين استعمارگر انگليس بود که بعدها بلاي جان ايران و خليج فارس گرديد.
سلسلههاي بعدي هم کم و بيش به علت مشکلات گوناگون داخلي به اين امر مهم توجهي نداشتند. اولين نشانههاي توجه به اين امر در سلسله قاجار خصوصاً دوران پادشاهي ناصرالدين شاه ديده ميشود. سفرهاي فرنگ چشم و گوش شاه را باز کرد. حداقل سلطان ميديد که از بسياري دول معظم جهان که شايد سابقه چنداني در تمدن جهاني نداشتند از سرزمين سيروس بسيار جلو افتادهاند و احساس حقارت ميکرد. بنابراين جزو اسباب و اثاثيه و اسباب بازيهايي که از فرنگ سوغات آورده بود بدون اينکه توجه نمايد بندر و بندرگاهي ندارد سفارش دو کشتي به ظاهر جنگي کوچک را داد.
شايد دليل اصلي اين کار بازداشتن دزدان دريايي از حملههاي گاه و بيگاهشان به کشتيهاي تجاري و شهرهاي ساحلي ايران بود. البته بدتر از آن اين بود که کشور با عظمت ايران در آن زمان حتي از شيخ نشينهاي کوچکي چون امام مسقط نيز کمتر بود که حتي يک قايق سبک نيز در اين خليج عظيم نداشت. به طوري که فريدون ميرزا حاکم فارس در اواخر 1252 ق به ميرزا آغاسي مينويسد: «کل دولتها کشتي جنگي دارند حتي امام مسقط و محمد علي پاشا، شما يک بغله و ماشويه در عمان نداريد، اسمش بحرالعجم است وليکن به هيچ وجه به شما مدخليت ندارد».
از آن گذشته انگليسيها همه خليج فارس و درياي عمان را قلمرو خود کرده بودند. ايران هم به دليل نداشتن کشتي از حق قانوني خود استفاده نميکرد و حتي کار به آنجا کشيد که ايران هنگامي که به شيخ بحرين در مقابل نيروي انگليسي کمکي فرستاد، فرمانده انگليسي و قونسول بوشهر به بهانه اين کمک ايرانيان بندر لنگه را به توپ بست و کشتيهاي تجاري آن بندر را ضبط کرد. (1284 ق) حسام السلطنه حاکم فارس که از اين امر به شدت خشمگين شده بود نامه گلايه آميزي به ناصرالدين شاه مينويسد و در بخشي از آن ميگويد :«بالجمله نداشتن کشتي و اسباب و استعداد بحريه دولتي در خليج فارس اثرش اين است که رعيت و اهالي بندر دولت قاهره شاهنشاهي روحي و روح العالمين فداه اين قسم تحکمات مينمايند».
دنباله اين وقايع به سال 1295 ق کشيد. در اين سال ميرزا علي اکبرخان امين الملک براي تدارک سفر دوم شاه به اروپا رفته بود، هنگامي که در لندن مأموريت يافت به فرانسه رفته و در بندر تولون و دويل فرانس براي دولت ايران کشتي جنگي سفارش دهد، اين کار انجام نشد و با دسايسي به بعد موکول گرديد، نهايتاً علي قلي خان مخبر الدوله اين کار را صورت داد. آلمانها براي اين کار چراغ سبزي نشان دادند و دو کشتي شوش و پرسپوليس در سال 1303 ق به بندر بوشهر رسيد.
اين دو کشتي به مبلغ سي هزار ليره انگليسي خريداري گرديد. کشتي پرسپوليس يک کشتي تجاري فلکه دار بود به گنجايش 600 تن و قدرت 450 اسب بخار و داراي چهار توپ کروپ و چند توپ کوچک. کشتي شوش 250 تن ظرفيت داشت. مدتهاي مديد افسران آنها آلمانها بودند ولي سرانجام ايرانيان و اعراب جاي آلمانيها را گرفتند. مدتي هم يک ناخداي بلژيکي فرماندهي آنها را بر عهده داشت. ناصرالدين شاه ميخواست بدين ترتيب سالي يک کشتي خريداري و نيروي درياي ايران را احيا کند، ولي دو مسئله مانع اين کار بود. اول سياست انگليس که اجازه نميداد کشور ديگري قدرت دريايي در اين منطقه داشته باشد و ثانياً اين کار يعني تشکيل و تجهيز قوۀ بحريه همچون ساير علايق شاهانه اندکي بعد به فراموشي سپرده شد و به محاق تعطيل افتاد. و حتي به همين دو کشتي نه چندان مهم نيز رسيدگي لازم نشد. چنانکه در سند پيش رو خواهيم خواند که ديالافوآ که از باستانشناسان معروف بود طي سفري به جنوب ضمن بازديد از اين دو کشتي وضع اسفبار آن را به اطلاع مسئولين وقت منطقه رساند.
محسن مظفزالملک حاکم لرستان و بروجرد که برادر زن ظلالسلطان هم بود گزارش کاملي براي ظلالسلطان فرستاد که بسيار جالب و خواندني است. اصل گزارش براي ناصرالدين شاه ارسال شد. نکات اصلي اين گزارش غير رزمي بودن و عدم کارايي و شرايط نگهداري بد اين دو کشتي است. آنچه که مشخص است اين دو کشتي نه تنها يک تير توپ به دزدان و استعمارگران شليک نکردند بلکه با داشتن مخارج هنگفت نگهداري در آن زمان که اوضاع اقتصادي نامتوازن بود باري بر دوش دولت ايران بودند. بهترين کارکرد کشتي پرسپوليس اين بود که حاجيها را به زيارت مکه ميبرد، از آن گذشته در عيدها و جشنها باروت زيادي مصرف کرده شب و روز شليک ميکرد، فرمانداران دولت را از اين بندر به آن بندر انتقال ميداد و گاه گاه هم براي والي فارس و قبلۀ عالم خرماي عالي ميآورد!
منابع: حبيب اللهي، کمال الدين، تاريخ نيم قرن نيروي دريايي نوين ايران.
رسايي، فرج الله، 2500 سال بر روي درياها.
مسيو ديولافوا مهندس فرانسوي وقتي که از مأموريت و اشتغال خود در شوش فراغت حاصل و عزيمت معاودت کرد، فدوي در اهواز اقامت داشت. در عبور از اهواز به محمره دو سه روزي در آنجا نزد فدوي توقف کردند. وقتي بر سبيل صحبت از حالت کشتيهاي ابتياعي جديد از او استفسار کردم تفصيلي که مشارٌاليه در جواب فدوي بيان کرد، به احتمال اينکه شايد استحضار کارگزاران آستان مبارک از اين فقرات وقتي ضرورت به هم رساند آنها را عيناً با اختلاف عبارت به عرض ميرساند:
جهاز بزرگ که موسوم به پرسه پليس است نه تجارتي است و نه جنگي از حيثيت اينکه انبار و مخزني ندارد که مال التجاره در آنجا گذاشته شود به کار تجارت هم نميآيد و از جهت اينکه زره پوش و ساير آلات و ملزومات حربيه آن مهيا نيست به کار جنگ هم نميآيد. اشخاصي که عزيمت مسافرت دارند ميتوان به واسطه اين کشتي جمعي را حمل نمود ولي کشتي طوري ساخته شده و ميزان مخارج آن به قدري است که در صورت مملو بودن تمام طبقات از جمعيت دخل آن کفاف خرجش را که سالي دوازده هزار تومان ميشود نميدهد. فايده اين کشتي اين است که هرگاه وقتي يک کسي از رجال و اعاظم دولت جاويد آيت عليه با جمعي از عمله و اجزاي خودشان بخواهند به ممالک اروپا به سفارت يا سياحت بروند و بخواهند که به کشتي بنشينند ميتوانند که به واسطۀ اين کشتي بروند و غير از اين فايده ديگر بر آن متصور نيست. و چون از وقتي که اين کشتي را به آب انداختهاند همه را در حالت وقوف بوده و حرکت نکرده است به واسطه شوري آب دريا زير کشتي جرم غليظي به هم رسانده و متحّجر شده است که ميبايد به طور لزوم به بمبئي برده و از آنجا به محل موسوم به گودي ببرند و اين عيب و علت را مرمت و اصلاح نمايند و مخارج اين کار هم زياد است و چنانچه چندي ديگر به همين حالت بماند به کلي بي مصرف خواهد بود.
کشتي کوچک هم محل سير آن رودخانۀ کاران است، چندان به کار نميآيد. از قرار تقدير موسيو ديولافوا آب رودخانه کاران در هنگام شدت و طغيان ده درجه قوه است و اين کشتي زياده از هشت درجه قوت ندارد و در صورتي که بخواهند از محمره به اهواز که خلاف سير و جريان آب است اين کشتي را حرکت بدهند قوت آن کفايت نميکند و اسباب معطلي و زحمت است. محض اينکه اين کشتي هم غالب اوقات در حالت توقف و سکون بوده همان عيب کشتي بزرگ را به هم رسانيده و زير آن را جرم گرفته است. روزي که فدوي به فيليه وارد ميشد شيخ مزعل خان در همين کشتي نشسته به استقبال آمده بود چندان قوه و قدرتي از آن مشاهده نشد.
کاپيتان اين کشتي که در فيليه بود اين تقريرات مسيو ديولافوا را براي او بيان کردم او نيز اظهارات مومياليه را تصديق کرد لزوماً به عرض اين فقرات مبادرت ورزيد. چيز به قاعده که آن کشتي کوچک يک توپ ته پر بود آن را هم کاپيتان بزرگ فرستاده برده بود. جهت اين فقره را از کاپيتان آن سؤال کردم در جواب گفته داشته اين کشتي به هيچ مصرفي برنميخورد لاجرم آن توپ را هم از آن خارج کردند.
[در حاشيه:] اين کاغذي است که مظفرالملک نوشته اگر چه محل اعتنا نيست ليکن محض استحضار خاطر شريف فرستاده شد اگر صلاح بدانيد به عرض برسانيد.
[در حاشيه دستخط ناصرالدين شاه:]
همينطور که نوشته شد قبلاً کشتي بزرگ را به بمبئي فرستاديم و خرج تعميرش را هم داديم. چند روز ديگر معاودت ميکند به درياي فارس اما کشتي کوچک را بايد مخارجش را شيخ مزعل خان کمک بدهد و براي شأن دولت در لنگرگاه محمره هميشه براي مسافرت و سير خودش و مأمورين دولت حاضر و مهيا باشد.
[102073 - ق] (کلیک کنید)
[102074 ـ ق] (کلیک کنید)
|
|
کشتي پرسپوليس
|
|
|
فرمانده کشتي پرسپوليس (دريا بيگي فقيد بوشهري) با افسران کشتي مزبور. شخصي که با علامت ضربدر مشخص شده مدير ماشين کشتي و آلماني بوده است
|
|