ماهنامه شماره 41 - صفحه 5
 

 

» خاطرات عميدي نوري

 

 

56/9/8- ديروز باز هم موضوع سخنراني دكتر فلاح، قائم مقام شركت ملي نفت درباره رأي ديوان لاهه درباره شكايت انگستان از ايران مورد بحث در منزل من بود كه اتفاقاً دكتر مصطفي الموتي نزدم بود. من از او در اين باره تحقيق نمودم. سپس به دفتر اسناد رسمي 81 براي كاري رفتم.

 

1- دكتر الموتي گفت: بله، اين دكتر فلاح آدمي نبود كه خود را در معرض حمله دكتر سنجابي و حسن صدر قرار دهد كه با آن صراحت در نطقي كه در جلسه اي از جلسات روتاري ايراد نمود و سپس نامه اي در پاسخ دكتر سنجابي نوشت، [نسبتِ] خيانت به دكتر مصدق در آن كار بدهد. بلكه در همان چند روز قبل از فوت دكتر منوچهر اقبال كه به من تلفن كرده بود نزدش رفتم و سرماخوردگي داشت و در منزل من بود و نزدم درد دل از اوضاع مي كرد كه برايتان قبلاً شرح دادم. از اين موضوع نيز سخن به ميان آورده گفت روزي همين حرف را اين فلاح به من زد كه رأي عدم صلاحيت ديوان داوري لاهه در امر اختلاف انگليس با ايران كاملاً عليه ايران بود، زيرا موضوع غرامت مورد مطالبه انگلستان را از امر ملي شدن نفت در آن موقع اگر حل مي كرد، چون وضع مالي ايران غير مساعد بود با مبلغ و شرايط مساعدي حل مي شد و انگلستان ناچار بود دست از محاصره اقتصادي و فروش نفت ما بردارد در آن صورت ما در شرايطي نبوديم كه قرارداد سال 1333 شمسي را با كنسرسيوم منعقد سازيم كه امر ملي شدن نفت فقط روي كاغذ بود. ملي شدن نفت در واقع زماني لباس واقعيت به خود دوخت كه شاهنشاه آريامهر توانست قرارداد با كنسرسيوم را به هم زند و عملاً كار نفت در اختيار ايران قرار گيرد. اين حرف فلاح را من به عرض شاهنشاه رساندم. شاه خوشحال شد به من گفت خوب است فلاح اين موضوع را به نحوي منعكس سازد. من امر شاه را به او ابلاغ نمودم ولي او طوري بيان نمود و يا در روزنامه ها طوري انعكاس يافت كه جنجال مطبوعاتي به پا نمود.

 

دكتر الموتي گفت: بله، فلاح آدم زرنگي است بيخود خودش را آماج حملات قرار نمي دهد. من خيال مي كنم با مرگ ناگهاني دكتر اقبال و اين خدمت تبليغاتي كه فلاح به شاه نمود و با اينكه قبل از فوت دكتر اقبال هم همين فلاح قائم مقام شركت ملي نفت بود از طرف شاه به مديريت عامل شركت ملي نفت برگزيده شود. من گفتم: خيال نمي كنم شاه چنين كاري كند زيرا مقام مديريت عامل شركت ملي نفت از نظر رابطه آن با شخص شاه بيشتر جنبه خصوصي و سياسي دارد تا جنبه فني. از اين جهت شاه كسي را مي خواهد در آنجا باشد كه با او محرميت داشته باشد، مثل هويدا يا اردشير زاهدي كه در اين چهارده سال اخير مناسبات زياد محرمانه در امور با آنها داشته و حالا هم بايد نظارت خود را در آن سازمان مهم اعمال كند. درآمد نفت بسيار زياد است و يكي از منابعي است كه مورد استفاده شاه قرار مي گيرد. در اين صورت آدم مطمئن و محرم اسراري بايد در رأس آن قرار گيرد. فراموش كرديد ده دوازده سال پيش آن مصاحبه اي را كه خانم اباصلتي (وكيل فعلي تهران در مجلس) با شهبانو نمود و در مجله اطلاعات بانوان منتشر شد؟ خانم اباصلتي از شهبانو مي پرسد شما كه ثروت شخصي نداريد، پس اين وجوهي كه به افراد مي پردازيد از كجا داريد؟ او خيلي ساده مي گويد من محلي در شركت ملي نفت دارم كه از آنجا مي پردازم. و خود دكتر اقبال در سال ميليونها تومان به افراد مي پرداخت. گويا يكهزار ميليون ريال فقط بودجه محرمانه شركت ملي نفت در اختيار دكتر اقبال بود كه در آن محل حواله هاي شاه و شهبانو و كمكهايي كه خودش تشخيص مي داد به اشخاص مي پرداخت و براي خود وجهه درست مي كرد.

 

2- در دفتر اسناد رسمي 81 تهران براي تنظيم اجاره نامه اي مي رفتم. احمدي كارمند دفتر تازه آمده بود. از او پرسيدم: زيارت مكه تان قبول؟ رنگ و رويش سرخ شد و گفت: بيست هزار تومان پولي كه جمع كردم در كشور هايي خرج شد و به زيارت بيت الله هم موفق نشدم. به او گفتم: راستي آقاي راميار به من گفت شما از تهران جزو كاروانهاي اداره اوقاف نرفتيد و خواستيد از گذرنامه بين المللي استفاده بر مسافرت به مكه كنيد مانع زيارتتان شدند. آيا درست است؟ با تأثر گفت: بله درست است. من خيلي فعاليت كردم طبق مقررات خودمان با كاروانهاي مربوط به اداره اوقاف بروم ولي ديدم نام من در ليست در نيامد. وقتي دوندگي نمودم از من ده هزار تومان در آنجا پول خواستند. من ديدم در سفر بيت الله و زيارت مكه معظمه پرداخت رشوه جايز نيست. از اين جهت آن پيشنهاد را رد كردم و به فكر استفاده از گذر نامه بين المللي افتادم كه به كشور لبنان و سوريه رفته از آنجا به عربستان سعودي براي زيارت مكه بروم ولي متأسفانه مانع ورود به مكه و زيارت آنجا از من شدند. من گفتم: به هر حال مسافرتي به خارج از ايران نموديد و چون نيت پاكي داشتيد كه در راه زيارت خانه خدا ديگر رشوه ندهيد زيارت شما قطعاً پذيرفته است و خداوند شما را مورد عنايت قرار داده مردم هم شما را حاجي آقا مي گويند.

 

3- عصر ديروز جلسه ادبي هفتگي رفقا در منزل من بود كه قبل از ورود در مسائل ادبي:

 

1- اصغر بكائي گفت: شنيدم دكتر اقبال را مي خواستند عوض كنند، دق كرد. در اين اواخر مدتي بود نمي آمد به شركت ملي نفت. آيا اين حقيقت دارد؟ من گفتم: دكتر اقبال كاملاً مورد اعتماد شاه بود، زيرا از [سال] 1321 الي امسال در بسياري از كارهاي شخص شاه و اشرف مورد توجه و دخالت و آزمايش قرار گرفته بود و اين حرف هيچ صحيح نيست، شايعات است.

 

2- كاظم رجوي گفت: آقا او هميشه در اختيار دستگاه بود. دائماً به بذل و بخشش از پول نفت به اشخاص پرداخت. او چهار ميليون ريال به حبيب الله آموزگار، پدر نخست وزير فعلي ايران داد كه كتاب بوستان سعدي را از نظم به نثر در آورد. آيا اين كار صحيحي بود؟ آن هم نثر حبيب الله آموزگار از اشعار محكم سعدي! او چند صد هزار تومان به پورداود داد درباره تهيه كتابي از زبان سانسكريت كه من غير متخصص در آن زمان از اثر او ايرادها گرفتم. دكتر اقبال از مهره هاي مطمئن شاه بود. ضمناً براي كسب وجهه در ميان هوچيها به پخش پول نفت مي پرداخت. 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org