ماهنامه شماره 41 - صفحه 1
 

 

 مشروطه به روايت طنز

  محمد معيني

 در خواب و در بيداري مشروطه طلبان و طرفداران استبداد و انجمن سازان و ... در اطرافم رژه مي روند و مرا تهديد مي كنند كه مواظب قلم و رفتار خود باشم، مبادا چيزي بنويسم كه به تار سبيل فلان الدوله و گوشه قباي اطلسي نايب الدوله ها بر بخورد. با هزار زحمت مطالبي مي نويسم اما به مذاق آزاديخواهان از تيپ حيدر خان عمواوغلي خوش نيامده و يكدفعه يپرم خان ارمني و حيدرخان عمواوغلي را مي بينيم كه با آن هيبت و هيئت مخصوص در برابرم ظاهر مي شوند و مي گويند: پسر، اين يارو مستبده بگذار او را بكشيم. يكدفعه حمله كرده تپانچه خود را به روي من مي كشند. هنوز خود را به طور كامل از دست حيدرخان عمواوغلي رها نكرده بودم كه يك عده مسلح ششلول به دست مقاله اي را به دست من مي دهند و مي گويند: « يا اين مقاله را در بهارستان چاپ مي كني يا به جرم مستبد بودن كشته مي شوي؛ چون مرام و مسلك ما آزاديخواهان، آزادي است، در انتخاب ابزار قتاله خود، صاحب اختيار هستي، حق انتخاب داري، ششلول، دار، گيوتين؛ كدام را انتخاب مي كني؟ » از صداقت و صراحت و مرامشان خوشم مي آيد، تعهد مي كنم مقاله شان را چاپ نمايم.1

 

با خود گفتم در اين ايام مشروطه كه آزاديخواهان انجمنهاي مختلف تأسيس كرده 2 و سربازان ملي امنيت مملكت مشروطه را برقرار كرده اند، بهتر است در سايه اين امنيت يك گشتي در ايالات و ولايات بزنم و از آسايش و رفاه حال ملت مشروطه لذت ببرم.

 

در اين سفر، راهم به قزوين افتاد: دو نفر از الموت آمده بودند مي گفتند: در هر ولايت، مشروطه را يك جور معني مي كنند، در ولايات ما نيز اين طور معني كردند كه: خالصه بر گشته ماليات موقوف شده، هر چه شيخ محمدعلي رئيس انجمن بگويد مطابق با قرآن است.3 يك قزويني نيز معتقد بود كه : معني مشروطه يعني آدم هر كاري مي خواهد بكند.4 بيچاره قزويني حق داشت، معني مشروطه را با آزادي و هرج و مرج و كشتار و زورگويي مطابق بداند، چرا كه از مشروطه فقط همان ها را از آزاديخواهان ديده بود! برادر حيدرخان عمواوغلي (عباس آقا) كه خود شاهد اعمال خشونت آزاديخواهان در قزوين بود چنين مي گويد: « ... روز ديگر فتح قزوين وارد قزوين شدم ... از آنجايي كه مجاهدين غيور هر چه از دست ايشان مي آمد هر ظلم كه در زمان استبداد هم ممكن نبود به اهالي قزوين كرده بودند و مي كردند، بالاي منبر رفته يك نطق مفصلي كردم، دو مطلب بود: يكي به اهالي آنجا اميد و وعده بدهم كه هرچه مجاهدين از شما برده اند از قبيل: اسب، قاطر، تفنگ و اشياء و غيره بالمضاعف پس خواهند گرفت. دوم هم مي خواستم مجاهدين و رؤساي ايشان را حالي نمايم كه اين قدر ظلم در حق يك مشت جماعت بيچاره و ناچار صحيح نيست و عاقبتش بد خواهد شد؛ چون حرفهاي من به تمام رؤساي مجاهدين بر مي خورد به آن سبب روز ديگرش مكتوبهاي متعدد تهديدآميز براي من رسيد. » 5

 

بازاريها نيز لفظ مشروطه را باعث همه چيز مي دانستند و گمان مي كردند اين كلمه اكسير اعظم است و قدرت جادويي دارد. يعني با اعلان آن فوراً تمام كارهاي گذشته و آينده ايران اصلاح مي شود.6 و يا اينكه حرز جواد است تا آن را به بازو ببنديم از شر جن و پري و مستبد در امان هستيم.7

 

برخي عوام تصور مي كردند: مشروطه يعني نان ارزان، گوشت ارزان مشروطه يعني بينوايان از نان و كباب سير شوند و برخي نيز مي گفتند، ارزاني نمي خواهند مشروطه مي خواهند.8

 

و عده اي مي شنيدند كه در طهران يك عده در سفارت انگليس تحصن كرده و پلو مي خورند و راست،راست راه مي روند و پول تو جيبي مي گيرند و مشروطه مي خواهند9 و حال آنكه سفير انگليس مي گفت: فرانسوي ديوارش تا يك متر خون بالا آمد تا مشروطه گرفت.10 

 

 

در اين اوضاع بعضي مشروطه و بعضي اصلاً نمي دانند چه بايد بخواهند حيران و سرگردانند ولي فرياد مي زنند مي خواهيم مي خواهيم وقتي سؤال مي شود چه مي‌خواهيد مي‌گويند برويم از رفقا بپرسيم ما نمي‌دانيم چه مي‌خواهيم، مهم اين است كه مي‌خواهيم. 11

 

و يك عده هم تصور مي كردند كه مشروطه خوردني است، داد مي زدند بابا سه روز ما اينجا ويلان سرگردانيم يك تكه مشروطه به ما نداده اند. 12 در اين حال و هوا در بين عوام جمعيت زمزمه مي‌شود ما چه مي‌دانيم مشروطه چيست ما ارزاني گندم مي‌خواهيم و عقلاي قوم آنها را قانع مي‌كردند كه مشروطه يعني هزار پيشه، ارزاني گندم هم جزو اوست. 13

 

يك نفر هم كه مي‌خواست مردم گرسنه را تحريك و بيشتر هواخواه مشروطه نمايد دستش را آورد جلو و اشاره به دستش كرد و گفت: مسلمان "مشروطه يعني كباب اندازه كف دست" و ديگري كه مي‌خواست پيره‌زن بي سرپرستي را متمايل به مشروطه نمايد گفت: مشروطه يعني پسران جوان را به پيره زنان نامزد كنند و دختران جوان را به پيرمردان، دختر جوانِ پيره زن زبان به اعتراض گشود كه اين چه مشروطه ايست، اينكه سراسر ظلم است! و پيره زن با غيظ جواب داد: دختر زبان دركش گيسو بريده ترا چه رسد به مشروطه بد بگويي.14

 

خلاصه از آنجا گذر كردم به رشت رسيدم مدير جريده خيرالكلام را ديدم كه در حال چاپ يك اعلاني است، از وضع مشروطه و استبداد. پرسيدم مدير دلش خون بود گفت: اين همه تلاش كرديم بچه مشروطه را از طهران با هزار مشكلات از قزوين عبور داده و به رشت آورديم، مشروطه نورس جوان ما كه تازه وارد رشت شده بود در خيابانها قدم مي زد، چون غريب بود در ميان كوچه ها گم شد نمي دانم در خانه كسي پنهان شده؟ و يا كه دزديده اند يا كه خداي ناكرده كسي صدمه به وجود مباركش آورده، ما كه عاشق دلباخته اين آتشين روي بوديم از فراق او طاقت و قرار نداريم هر كه از سلامتي او به ما خبر دهد در ازاء اين محبت، ما جان عزيز خود را به رايگان مي دهيم و هركه دزديده باشد مسترد ندارد ما به قوت اتحاد دست تعدي او را قطع و وجود نامباركش را از ميان برمي داريم، اگر كسي اعتنا به اين اخطار نكند، ما خودمان در حوزه خودمان هم رمال داريم و هم جفار، گم شده خود را پيدا توانيم كرد، در اين صورت واي بر دزد مشروطه نوجوان. 15

 

__________________________________

 

1- اين رسم (چاپ مقاله با زور ششلول) در صدر مشروطه مرسوم بود. در اين خصوص رجوع كنيد به : محمد معيني، مشروطيت و مطبوعات (ششلول قيمت مقاله) همايش نخستين سده مشروطيت خبرنامه (2) ص28.

2- جهت اطلاع بيشتر از وضع انجمنها، رجوع كنيد به: محمد معيني، انجمنهاي مشروطيت، همايش يك صدمين سالگرد مشروطيت، خبرنامه شماره 1 ص 11-12.

3- عين‌السلطنه، روزنامه خاطرات، جلد سوم، ص1816.

4- محمد معيني، مشروطه و مشروطه‌طلبان، همايش نخستين سده انقلاب مشروطه ايران، خبرنامه شماره 2 ص 13.

5- عبدالحسين نوايي، ورقي از تاريخ مشروطه، مجله يادگار، سال پنجم، شماره اول و دوم ص 45-46.

6- عين‌السلطنه، پيشين ص2049-2050.

7- جريده ساحل نجات، سال اول شماره 1 سال 1325 قمري ص 1و2.

8- احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران، اميركبير، چاپ هشتم، 1349، ص 159-161.

9- در اين خصوص ر.ج.به: محمد معيني، تصحيح و تحشيه نسخه خطي تاريخ انقلاب ايران (پايان نامه كارشناسي ارشد)، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم تحقيقات، 1381، ص 39-40.

10- اديب هروي، تاريخ پيدايش مشروطيت، خراسان، 1331، ص49.

11- روزنامه نبرد شماره 34 به نقل از اديب هروي ص 49.

12- انقلاب زنجان، مجله وحيد (خاطرات)، دوره جديد، سال 9 ش 1، ص 38.

13- رسول جعفريان، بست‌نشيني، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1378، ص238.

14- فيروز منصوري (اندر معني مشروطه) مجموعه مقالات نهضت مشروطيت ايران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1378، جلد اول ص321.

15- اعلان مذكور (مشروطه نورس) در جريده خيرالكلام، سال اول ش 7 غره شعبان 1325ق منتشر شده و به موجب آن مژدگاني براي كساني كه از بچه مشروطه رشتي خبر بياورند در نظر گرفته شده است.

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org