» مشروطه از تولد تا نامگذاري
محمد معيني
مشروطه اگر نارس متولد نميشد سلطنت مستقله را محدود به قانون شرعي ميكرد و دست ظالمان و غارتگران كوتاه مي نمود. ولي متأسفانه به علت اينكه دست آلوده نااهلان در متولد شدن آن دخيل شد و در تربيت انديشه مسموم مغرضان لحاظ شد وارونه عمل نمود دين را محدود و مشروط كرد دست ظالمين و غارتگران را باز گذاشت.
آستانه تولد
درد زايمان تمام وجود و شريانهاي مادر وطن را ميلرزانيد و دادش به آسمان بلند بود، فرزندان دلسوز و خيرخواه ايران دنبال راه علاج بودند بلكه مولود مقدس هر چه زودتر متولد و مادر وطن از درد و رنج فارغ شود. بدخواهان مادر وطن كه به لباس خيرخواهان درآمده بودند مادر را به سويي هدايت كردند، با اين نيت كه در آنجا مولود به سلامت متولد شود. قابلههاي مجرب دور مادر وطن را گرفته و با سور و سات همراهان را سرگرم نمودند. نميدانم چه سم مهلكي را به جاي دوا به مادر وطن خورانيدند كه تأثيرش خيلي زود بر نوزاد نيز ظاهر شده، و با مادر وطن و ملت ايران بناي ناسازگاري گذاشت به هر حال نوزاد متولد شد.
در زمان قديم رسم بود نوزادي كه در ميهماني متولد ميشد، براي احترام به ميزبان اسمي از خاندان ميزبان (معمولاً اسم بزرگ خاندان) را بر نوزاد ميگذاشتند و يا نوزاد را براي احترام به ميهمان به نام ميهمان ميناميدند.
اينجا نيز ملت نجيب رسم خود فراموش نكردند و براي اداي احترام و قدرداني اسم نوزاد را از فرهنگ نامه ميزبان انتخاب كردند و پلويي خوردند و شربتي نوشيدند و ندانسته رقصيدند. و حديث مشروطه و كنستي توسيون و پارلمان بالا گرفت و گويا قابلهها ناف نوزاد را كج بريدند، چرا كه اين بچه مشروطه از اول تولد بناي كج خلقي با ملت ايران گذاشت و دشمني خود را با دين و آيين آشكار نمود، بيچاره طفل تقصير نداشت، روحيه حاميان و تربيتكنندگان خود را بروز ميداد آزاديخواهي و هرج و مرجطلبي ناامني زورگويي بي ادبي و توهين به مقدسات سر لوحه رفتار آنها بود. در واقع اين بچه آيينه تمامنماي خدمتكاران و قابلههاي خود بود.
خلاصه اين بچه مشروطه لجوج بازيگوش لوس هر آنچه ميلش كشيد بر سر ملت ايران آورد و در اين آشفته بازار، بازار انجمنسازي اراجيفبافي شبنامه و روزنامه و اعلان بالا گرفت، اگر چه هواداران مشروطه (آزاديخواهان) ميكوشيدند سرپوشي بر كارهاي غير عقلاني اين بچه بگذارند، مراسم قسم را به جاي ميآوردند، ولي دم خروسي پيدا بود نميشد پنهان كرد و اين حركات از نظر تيزبين جرايد مخفي نبوده و مورد انتقاد قرار ميگرفت و در صفحات جرايد به صورت مستقيم و غيرمستقيم به صورتهاي مختلف مقاله شعر و نثر با قلمهاي طنز منتشر ميشد.
بچه مشروطه دو ساله ميشود.
امسال دو سال است كه مشروطه شد ايران،
كو مجري قانون و چه شد همت مردان
هر عقل كه فرمانبر افسونگر و فالست
هر ملك كه علمش همگي قال و مقال است
احوال اروميه اگر مرده شنيدي
از ديده ارواح همه خون بچكيدي
امروز چو ما هيچ كس انگشتنما نيست
در علم صنايع همگي عاجز و لنگيم،
بر جان هم افتاده شب و روز بجنگيم
افسوس كه از ناله و فرياد اثر رفت
مشروطه دراين مملكت از زور به دررفت
|
پر شد در و ديوار ز شبنامه و اعلان
افسوس كه ما را هوس صلح و صفا نيست!
هر مغز كه از حرص به فكر است و خيالست
قانون به چنين مملكتي راهنما نيست
در قبر ز غيرت كفن خويش دريدي؟
در خلد بجز زمزمه وا وطنا نيست.
زيرا كه كسي جاهل بي علم چو ما نيست.
در مغلطه و فتنه و آشوب زرنگيم
شرمي ز كلام الله و ترسي ز خدا نيست.
هم زحمت ارباب جرايد به هدر رفت.
چون صحبت اين دوره به غيرازمن وما نيست
|
مراسم نامگذاري
ملت و دولت مجلس با همه ناسازگاري اين طفل ساختند و در اصلاح و تربيتش كوشيدند تا نوبت به مراسم نامگذاري رسيد. محمدعلي شاه گفت: من نام مشروطه را قبول دارم و مايلم اين فرزند را مشروعه بناميم كه براي دين و دنياي ما مناسبت دارد. اين سخن بدين معني است كه سلطنت مستقله ايران محدود و مشروط به قانون شرع شود. از سوي ديگر بحث و جدل بر سر ريشه غربي مشروطه بين ابوالمله (سعدالدوله) و تقيزاده بالا گرفته بود. سعدالدوله مي گفت: كلمه مشروطه ترجمه غلطي است كه اشتباهاً كنستيتو سيونل را كندسيونل خواندهاند و تقيزاده ميگفت: نخير مسلماً اين اصطلاح در ترجمه اشتباه نشده است. كشمكش بر سر كلمه مشروطه و مشروعه بالا گرفت.
مدت طولاني در مجلس گفت و گو شد مشيرالدوله ميگفت: شاه اصلاً مشروطه نداده، مجلس مرحمت كرده، علما نيز همان مشروعه را قبول داشتند، محمدعلي شاه نيز بر سر لفظ مشروعه ايستادگي ميكرد. كم مانده بود مشروعهخواهي پيش برود كه از يك گوشه مجلس مش باقر بقال (آن مرد عوام و دل آگاه) گويا ياد حرف آن مجتهد ... آقا ميرزا صادق آقا افتاد كه گفته بود: اگر كلمه عربي مشروطه را بگوييد اختيار كار تفسير و معني آن را به دست ما دادهايد؛ عاقبت با دستخط شاه نزاع حل شد هم لفظ مشروطه و هم كنستي توسيون هر دو ذكر شد. و ايران نيز در ميان دول پيشرفته گردني راست نمود و سينهاي صاف كرد و سري توي سرها برآورد و خود را جزو كشورهاي داراي كنستي توسيون و پارلمان ناميد و بدين وسيله ظاهراً از تهاجم كشورهاي غربي كه به زور ميخواستند كشورهاي عقبمانده را به طريقِ تمدن و ترقي وادار كنند در امان ماند، ولي اين بار استعمار از در ديگر وارد شده و براي حفظ استقلال ايران، ايران را دوستانه بين خود تقسيم كرده (قرارداد 1907) و سپس پارلمان ايران را به توپ بستند به جرم اينكه ايرانيان آمادگي حكومت مشروطه را ندارند، "آثار روزگار بر اين ميباشد كه ديكتاتوري نظامي سردار سپه مقبول افتد". تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
|