» حزب خلق الساعه
جلال فرهمند
Farahmand@www.iichs.org
اگر سلطنت محمدرضا پهلوي را به چهار دهه تقسيم کنيم دهۀ آخر آن چيز ديگري بود. (البته دهه آخر آن هفت ساله بود!). دهۀ اول دهه ضعف سلطنت اوست، در دهۀ دوم آبي به زير پوستش رفت. در دهه سوم بر آن چربياي نيز علاوه شد و در دهه چهارم به علت ازدياد چربي، سلطنت دچار انفاکتوس گرديد! محمدرضا هميشه سعي داشت آبروداري کند. ميخواست در منطقه حرف اول را بزند. بدين لحاظ سعي داشت اداي يک کشور دمکرات را در بين جمعيتي ديکتاتور در آورد. پرستيژ اين آبروداري هم در گرو بازيهاي سياسي و تعدد احزاب بود. احزابي که به ظاهر مستقل بودند، ولي کاملاً دولتي و زير نظر دولت يا وابستگان به آن اداره ميشدند. نتيجۀ اين دمکراسي دولتي پيدايش احزابي چون مردم، ايران نوين و چندين حزب فرمايشي ديگر بود. احزابي که علي الظاهر با هم رقابت و گاه به شکل خنده آوري مبارزه ميکردند و پته يکديگر را روي آب ميريختند.
با آغاز دهه چهارم سلطنت، قدرت چنان طغيان کرد که شاه ديگر لزومي به حفظ ظاهر هم نميکرد. علي الظاهر ديگر دشمني نداشت و مخالفان همگي سرکوب شده بودند. وي ديگر نميخواست نقش يک شاه دمکرات را بازي کند. وي براي خود قباي شاهي مصلح را دوخته بود. حزب نيز بايد مانند فلسفه سلطنت يکي ميشد. الگوي کشورهاي بلوک شرق ميتوانست ايده جالبي باشد. البته چندان معلوم نيست که تفکر سيستم تک حزبي از کجا به مخيله شاه راه يافته بود. ولي آن طور که معلوم است مسبوق به سابقه طولاني نبود. چون که علم در خاطراتش نيز به ناگهاني و خلق الساعه بودن اين امر اشاراتي دارد. يازدهم اسفند 1353 شاه در نطق مفصل و طولاني خود که همچون آجيل مشکل گشا همه چيز در آن يافت ميشد به ناگاه تأسيس حزبي به نام حزب رستاخيز ملي يا رستاخيز ملت ايران را اعلام نمود. حزبي که بر پايه سه اصل نظام شاهنشاهي، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسي شکل گرفته بود. دو اصل آن مستقيماً به شاه مربوط ميشد و اصل سوم يعني قانون اساسي نيز براي خالي نبودن عريضه قرباني شد. قانون اساسياي که فعاليت احزاب را در چارچوب قانون آزاد اعلام کرده بود ناگاه اساس سيستم تک حزبي شاهانه گرديد! شاه در بخش پاياني اين سخنراني عنان اختيار از کف داد و شروع به تهديد همه مخالفان خود نمود. تهديدي که تا آن موقع بسيار عجيب و جالب تلقي ميشد. شايد خواندن اين بخش از سخنراني شاه براي قلقلک حافظه تاريخي ما بد نباشد:
کسي که وارد اين تشکيلات سياسي نشود و معتقد و مؤمن به اين سه اصلي که من گفتم نباشد دو راه برايش وجود دارد: يا يک فردي است متعلق به يک تشکيلات غير قانوني يعني به اصطلاح خودمان تودهاي. يعني باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات، بي وطن، او جايش يا در زندان ايران است، يا اگر بخواهد فردا با کمال ميل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه را در دستش ميگذاريم و به هر جايي که دلش ميخواهد برود. چون ايراني که نيست، وطن که ندارد و عملياتش هم که قانوني نيست، غير قانوني است و قانون هم مجازاتش را معين کرده است. يک کسي که، تودهاي نباشد، بي وطن هم نباشد ولي به اين هم عقيدهاي نداشته باشد، او آزاد است. به شرطي که بگويد، به شرطي که علناً و رسماً و بدون پرده بگويد که آقا من با اين جريان موافق نيستم ولي ضد وطن هم نيستم. ما با او کاري نداريم. ولي به اصطلاح دو دوزه بازي کردن و در هنگام وقوع يک خبر يا يک سر و صدا پنهان شدن، و اين بازيهايي که بعضي اوقات ما ميبينيم اين ديگر قابل قبول نيست. هر کس مردانه بايد تکليف خودش را در اين مملکت روشن بکند. يا موافق اين جريان هست يا نيست.
بدين ترتيب کل ايرانيان به دو گروه موافقين حزب رستاخيز و مخالفين آن تبديل شدند و راه سومي نيز پذيرفته نميشد. فرداي اين نطق طبق طبيعت يک کشور ديکتاتور زده همه رسانههاي تبليغاتي شروع به، به به و چه چه کردند و تک حزبي شدن را يک راه حل مردمي و ايدۀ نو و جذاب پنداشتند. انگار نه انگار که روز قبل از آن افتخارشان به کشوري دمکرات و چند حزبي بود
نمايش فيلمهاي بيعت گروه گروه اقشار مردم اعم از کشاورز و کارگر و کارمند و زنان خانهدار و... عادت روزمره تلويزيون ملي ايران شده بود. جالب اينجاست که حتي افراد بيسواد ساکن در دورترين منطقه ايران که حتي از نعمت راه و آبادي نيز بيبهره بودند به صف مقدم نام نويسي در اين حزب پيوستند!
طبق معمول پس از يک دورۀ جنجال تبليغاتي پر زرق و برق اين حزب چيزي ديگر در چنته نداشت. اندک اندک از تبليغات آن کاسته شد و حزب تبديل به ارگاني از ارگانهاي معمولي نظام شاهنشاهي گرديد. جالب اينجاست که جهت راه اندازي و ادامه کار اين حزب فرمايشي در بودجه کل کشور چون وزارتخانههاي ديگر رديف بودجهاي قائل بودند و دفتر و دستکي و ساختماني و... نان داني برخي نيز به اين حزب منتقل شد. افراد مختلفي که به اين حزب آمده بودند چون به صورت طبيعي و از روي سابقه قبلي حزبي به آن نيامده بودند اندک اندک دعواي شخصي و خصلتي و مسلکي خود را به داخل حزب آوردند. چه دعواها که انجام نميشد چه قهر و آشتيهايي که در مطبوعات و افکار عمومي مردم آشکار نگرديد. جناحها و گروههاي در داخل حزب رستاخيز علناً و غير علني توسعه يافت. زير آب زني و بدگويي و غيبت حرف اول حزب بود.
سال 57 سال پايان عمر اين موجود خلق الساعه و پرهزينه بود. شاه که توقع داشت از سوي اين حزب در برابر تظاهرات رو به گسترش سالهاي 56 و 57 حمايت شود چيزي از آن نديد، سران آن نيز که در پي متاعي و مقامي به آن آمده بودند به آن اعتقادي نداشتند. پس دليلي نيز براي ادامه حيات آن متصور نبود. کابينه پر سر و صدا و جنجالي آشتي ملي شريف امامي ديگر دليلي براي هزينه کردن جهت اين حزب براي خود نميديد. بدين لحاظ در کمتر از سه سال و نيم از تأسيس آن رأي به انحلال آن داد بدون آن که کسي معترض شود. انگار نه انگار که چنين حزبي تأسيس شد و چنين هزينه هنگفتي از جيب مردم خرج آن گرديد. در اين شماره بهارستان تعدادي از تصاوير فعاليتهاي اين حزب در دوران حضورش را ميبينيم:
|
|
|
[3027ـ 11ع]
|
[436ـ 115 ز]
|
[8482 ـ 4ع]
|
در اولين کنگره حزب رستاخيز حضور درباريان چندان عجيب نبود
از راست: محمد باهري معاون وزير دربار، اسدالله علم وزير دربار و نصرت الله معينيان رئيس کميسيون شاهنشاهي
|
گوشهاي ديگر از کنگرۀ اول حزب رستاخيز در ورزشکاه دوازده هزار نفري (1355)
|
همه چيز بايد نشان از بزرگي و عظمت حزب دهد. کنگره فوق العاده حزب در تهران نشان از کنگرههاي حزبي بلوک شرق دارد
|
|
|
|
|
|
|
[2246 ـ 11ع]
|
[4005 ـ 11ع]
|
[828 ـ 111م]
|
کنگره حزب رستاخيز به رياست قاسم معتمدي و دبير کلي هويدا
|
سخنراني اميرعباس هويدا در کنگر فوق العاده حزب (1356)
|
هوشنگ انصاري رئيس جناح سازنده حزب در تبريز کادرهاي حزبي را راهنمايي ميکند
|
|
|
|
|
|
|
[1171ـ 111م]
|
[1206ـ 111م]
|
[60ـ 133م]
|
از وظايف حزب به راه انداختن نمايشهاي خياباني و راهپيماييهاي اجباري کارمندان دولت بود. آموزگار، شريف امامي، رياضي، نهاوندي، پهلبد و چند تن ديگر از مقامات حزبي و دولتي در جايگاه رژه ديده ميشوند
|
شور و شوق در چهرۀ اعضاي حزب موج ميزند!
|
سازمان دانش آموزي يکي از سازمانهاي زير مجموعه حزب رستاخيز. دومين کنگره سازمان دانش آموزي
|
|
|
|
|
|
|
[1243ـ 111م]
|
[170ـ 115آ]
|
[126ـ 115آ]
|
مغز متفکر حزب رستاخيز ملت ايران دفتر مرکزي آن بود:
از راست: محمدحسين موسوي، محمد باهري، قاسم معتمدي، جمشيد آموزگار، هما روحي، داريوش همايون، مصطفي الموتي و حبيب دادفر
|
کنگره فوق العاده حزب (1356)
|
نمايش هيجان در انتقال قدرت از اميرعباس هويدا به جمشيد آموزگار. اين آخرين نمايش هويدا در حزب رستاخيز بود
|
|
|
|
|
|
|
[1270ـ 111م]
|
|
[192ـ 115آ]
|
آموزگار نخست وزير و رئيس دفتر سياسي حزب رستاخيز در حال سخنراني در حزب
|
|
يکي از کارکردهاي حزب مقابله بامخالفين شاه بود. تجمع و راهپيمايي اعضاي حزب رستاخيز تبريز در جواب قيام مردمي 29 بهمن 1356 مردم تبريز
در تصوير هلاگورامبد ، قاسم معيني، منوچهر گنجي، امير يگانه، جعفر شفقت و جمشيد آموزگار نخست وزير ديده ميشوند
|
|