ماهنامه شماره 56 - صفحه 6
 

» توجيه‌التقاويم

 

جلال فرهمند

Farahmand@www.iichs.org

 

دهه پنجاه شمسي دهه غرور و سرمستي محمدرضا پهلوي بود. مراسم تاجگذاري در پايان دهه چهل، مراسم پرخرج و پرشکوه دو هزار و پانصدمين سال شاهنشاهي ايران، پول فراوان، ژاندارمي خليج، خريدهاي کلان تسليحاتي و ادعاي پنجمين ارتش جهان، قدرت اول منطقه و ...، شاه ديگر شاه سابق نبود. شاهي که با بدبختي و ضعف سلطنت را آغاز کرده بود و در چندين مرحله تا پاي سقوط پيش رفته بود الان ديگر خود در منطقه تأثيرگذار مي‌نمود.

 

ولي يک چيز هميشه شاه را آزار مي‌داد. سلسله سلطنتي پهلوي جايي در تاريخ ايران نداشت. در واقع به جايي وصل نبود و خاندان وي جايگاهي نداشتند که وي بتواند به آن افتخار کند. وي دوست داشت سلسله‌اش از هخامنشيان و خصوصاً کوروش اعتبار بگيرد. شاه به دنبال مشروعيت بود. داداش بيک سوادکوهي نمي‌توانست اعتبار سلسله پهلوي باشد. وي به دنبال مشروعيتي از جنس مذهب هم نبود. چه در آن صورت با رقيبانش پيوند مي‌يافت. پيوندي که براي وي ناخوشايند بود. هر چند در ابتدا شاه شعار "شاه سايه خدا" را سر مي‌داد ولي اين شعار با دولت مدرنش جور نمي‌آمد. وي به دنبال مشروعيتي مستقل بود مشروعيتي به طول تاريخ. مشروعيتي که وي را از مذهب مي‌رهانيد و هويتي مستقل و جديد به او مي‌بخشيد.

 

اين کار از پنجاه سال قبل شروع شده بود. پدرش که باستانگرايي و ستايش از آن را همچون رنسانس در اروپا و بازگشت آنان به يونان پايه‌گذاري کرده بود سکوي پرش اين مشروعيت جديد بود. پيوند زدن سلسلۀ بي‌تبار به 2500 سال پيش مي‌توانست گذشته‌اي پر بار برايش فراهم کند هر چند با تزوير و بدون پايه علمي جدّي.

 

البته تغيير دادن تقويم مردمي مذهبي که مبدأ آن (چه قمري چه شمسي) هجرت پيامبر از مکه به مدينه بود بسيار سخت و خطرناک مي‌بود. آيا وي مي‌‌توانست با اعتقادات مردم درگير شود؟ آگاهان و خبرگان اين هشدار را به وي داده بودند. گروهي از عوامل حکومتي و علمي براي عملي کردن اين تغيير به دور هم جمع شده بودند. افرادي چون شجاع‌الدين شفا، هادي هدايتي، خسرو بهروز، اکبر داناسرشت، حسن جمشيدي‌پور، پرويز مرآت و چندين نفر ديگر. به رغم هشدار برخي افراد شاه ديگر طاقت نداشت. مي‌خواست اين آخرين پازل تغيير و تحول را انجام دهد، به طوري که هادي هدايتي وزير مشاور و معاون اجرايي هويدا در يادداشتي به امير متقي، معاون دربار شاهنشاهي مي‌نويسد: «طرح توجيهي تغيير تقويم شمسي به تقويم شاهنشاهي در شرفيابي روز دوشنبه چهارم اسفند ماه [1354] جناب آقاي نخست‌وزير به پيشگاه مبارک ملوکانه شرف عرض پيشگاه مبارک ملوکانه رسيد؛ امر و مقرر فرمودند : همان سال شاهنشاهي باشد. برنامه عملي شود و گفته شود مسلمانان سال مسيحي دارند و ما سال قمري و ايراني».

 

با همين يک جمله کار به انتها رسيد و دستور ابلاغ تغيير تقويم در ابتداي سال 1355 مقرر مي‌داشت که سال به دستور ملوکانه يکباره به 1200 سال به عقب باز گردد و سال 1355 به 2535 تبديل يافت.  جهت توجيه افکار عمومي برنامه‌هاي متعددي در راديو و تلويزيون و مطبوعات تدارک ديده شد. هر چند مردم توجهي بدان نداشتند. اين تاريخ من درآوردي فقط در ادارات رسمي و دولتي با اکراه پذيرفته شد. البته بازتاب آن در جامعه مذهبي و روحاني ايراني بسيار منفي بود. در محافل علمي نيز با ديده تمسخر به آن مي‌نگريستند، ولي شاه کار خود را مي‌کرد.

 

اين طرح اجباري بيش از دو سال و نيم دوام نياورد. هر چند درازي اين تقويم زياد ولي عرض آن بسيار کم بود. با سر و صداي فراوان آمد ولي به سال 57 بدون صدا منحل گرديد.

 

سند ارائه شده سندي است در توجيه مردم ايران و منطقه در اوايل تغيير تقويم هجري شمسي به شاهنشاهي.    

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org