ماهنامه شماره 54 - صفحه 4
 

   

» نگاهي به رومن رولان و گاندي

 

فرهاد رستمي

 

نام کتاب : رومن رولان و گاندي

            (نامه ها، گفت و گوها، يادداشتهاي روزانه، مقاله ها

             و...)

            با پيشگفتاري از جواهر نعل نهرو

ترجمه : محمدتقي بهرامي حرّان

ناشر : موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران - تابستان 1386

 

رومن رولان و گاندي را مي توان از مصلحان بزرگ قرن بيستم دانست، قرني که با دو جنگ ويرانگر رقم خورد. گاندي با گرايشهاي "عرفاني" و رولان با تکيه بر انديشه هاي اجتماعي، هر دو منادي "صلح" بودند و در يک نقطه به هم رسيده بودند؛ "انسان".

 

رومن رولان در برابر آن وطن پرستي افراطي که به نژادپرستي انجاميد و از درون آن "نازيسم" و "فاشيسم" پديد آمد به پا خواسته بود: «وطن مرد آزاد حقيقت است و در کنار من همه بي وطن اند». رومن رولان پيش از آن انديشه هاي خود را در دو اثر بزرگش که شهرت جهاني يافت ارائه کرده بود؛ ژان کريستف و جان شيفته. انديشه او با وجود آن وجه اجتماعي که داشت به سبب کرامتي که براي انسان قائل بود رنگ و بوي عرفاني يافته بود: « دوست داشتن لطف خداست دعا کن که در حق تو چنين لطفي کند». انگار جنيد بغدادي سخن مي گويد: « محبت امانت خداست». گاندي و رومن رولان را انديشه انساني به هم پيوند داده بود و در اين ميان در قرني که "خشونتِ بي نقاب" بيش از هر زمان ديگري رخ نموده بود رولان را عقيده بر آن بود که: «نخستين وظيفه کاستن از شدت بيرحميهاست».  

 

گاندي همواره اعتقاد داشت رقيبان و مخالفان را مي توان از طريق "عدم خشونت" تغيير داد. او طلايه دار نهضت عدم خشونت بود: "عدم خشونت اصولا ً به اين معني است که در مبارزه بدون شورش، سرانجام، بغض و عداوتي باقي نمي ماند؛ و در پايان امر، دشمنان دوست يکديگر مي شوند". گاندي "جان مذاهب" را نجات دهنده انسان مي‌دانست. انساني که به تعبير طنزآلود تولستوي تمام جنگهايش براي صلح بود، اينک به مذهبي "نجات دهنده" نياز داشت. مذهب گاندي "حقيقت" بود و اسلام را چون مسيحيت و بوديسم و هندوئيسم، مذهب صلح مي دانست.

 

در دوزخ دو جنگ جهاني، آرمان گاندي بهشتي بود که انسان را با شيوه هاي انساني مبارزه آشنا مي کرد: « با انگليسيها مبارزه کنيد، اما از آنها نفرت نداشته باشيد، نبايد به پرچم انگليس سلام بدهيد، و نبايد هم به آن بي احترامي کنيد». به زعم او در مبارزۀ بدون شورش، سرانجام، بغض و عداوتي باقي نمي ماند و در پايان امر، دشمنان دوست يکديگر مي شوند».

 

اين کتاب بيان "مستند" چگونگي انديشه و ارتباط اين دو انسان بزرگ است. کساني که با وجود بعد منزل – يکي از هند در آسيا و ديگري از فرانسه در اروپا – دريک نقطه به هم رسيده اند و برآن پاي مي فشرند؛ "عدم خشونت"، با اين تفاوت که گاندي با وجود جذابيت روحاني گاه به ورطه تحريف کشيده مي شود و اين صرفا ً او را تهديد نمي کند، بيم آن مي رود که موجي از انديشه هاي انساني با "تبليغات" دروغين که برنده ترين سلاح اين قرن است به ورطه هلاک کشانده شود، نکته اي که رومن رولان هرگز از آن غافل نماند و همواره بر اهميت "تبليغات" تاکيد داشت: «دوست عزيزم... شما از اوضاع نبرد جديد آگاه هستيد. مي دانيد نخستين اقدام جنگي يک دولت در اين عصر جديد آن است که مخالفان خود را در برابر انظار ساير مردم جهان نابود کند. براي اين منظور صداي دشمن را خفه مي کند و دنيا را از صداي خود پرمي سازد.مي دانيد که امپراتوري بريتانيا در اين فن استاد کهنه کار است، و همه نوع وسيله اي را در اختيار دارد که هند را در بند نگه دارد و پيوندش را با ديگر کشورهاي جهان قطع کند تا بتواند همه جا را با تبليغات خود پرسازد». (ص 121)

 

علاقه رومن رولان به گاندي، علاقه او به "حقيقت" است، ارادت بي آلايش انساني است که جهان را از دريچه هنر مي نگرد: «افسوس که گاندي به جنبه هنري ايمان خود توجه ندارد». (ص 37) گويي رومن رولان به گنجي که در انديشه و روح گاندي است غبطه مي‌خورد و افسوس او براي اين است که گاندي خود را با "واژه"ها بيان نمي کند. گاندي خود بهتر از هر واژه اي به تبيين خود مي پردازد، خودي که به زعم او حاجت تقدير و بيان اين همه نيست: «من چيز تازه اي ندارم که به جهانيان بياموزم؛ حقيقت و عدم خشونت به اندازه کوهستانها، کهن و قديمي هستند».

 

هرچه زندگي گاندي هنرمندانه است نگاه رولان اين هنر را بهتر مي فهمد: «هنرمندان روحانياني هستند که در درون خود با خداوند سودا مي کنند يا دل خود را به او مشغول مي دارند... اگر مي بيني زندگيم را وقف هنر کرده ام به اين علت است که اين باعث مي شود پيوسته با خداوند در تماس باشيم. مي کوشم تا آن اثر مرموز جاودانه را که بر همه صورتهاي زندگي نقش بسته به کسان ديگر بازگو کنم». (ص 83)

 

رومن رولان با همه دوستيش نسبت به گاندي با نگاه تيزبين خود به نقد انديشه وي مي پردازد: «بعضي از سخنان او فناناپذيرند برخي ديگر در معرض زوال اند و حتي بيم آن مي رود که به نظام فکري او آسيب برسانند. بيش از همه، اين بي اعتمادي تعصب آميز او به دانش جديد است که به نظر او، از بنياد، شيطاني است چنانکه به نظر تولستوي نيز اين طور بود. دانشمندان شايد چنين باشند، اما تولستوي و گاندي توجه ندارند که خود دانش، روح زنده خداوند است». (ص 24)     

 

با اين همه رولان همواره به بزرگي روح گاندي و مذاهب شرقي از سر تواضع اذعان مي کند: «آنچه پرنده روح ما از شرق فراچنگ آورده دانه روح بزرگ (مهاتما گاندي؛"مهاتما" به معني "روح بزرگ" است) که خود خوشه چين کتابهاي مقدس آسياست، و در آنجا ما آورندۀ موعود انجيلي را که با کتابهاي مقدس آيين هندو آميخته است بازشناخته ايم. تمامي دانه هاي حيات از يک غله دان اند. (ص 62)

 

رولان در نامه اي به گاندي برداشت خود را از مذهب و نگاه ويژه اش را نسبت به خداوند اين گونه شرح مي دهند: «...زمينه الهي من (اگربتوانم آن را چنين بنامم) شايد با زمينه الهي شما تفاوت داشته باشد هر چند در نهايت به هم مي رسند: از آن ِ يک خداوندند؛ از وجود او هستند. اين نياز به دانستن، به فهميدن (و فهميدن بدون دوست داشتن نشدني است) اين کشش هميشگي به سوي حقيقت در درون من با يک غريزه ديني همبسته است؛ اين همبستگي بسيار ژرف زمان درازي مبهم بود، آنگاه حالت نيمه روشن يافت، و اکنون روشن تر شده و ثابت مانده است. هر قدر، به عنوان يک فرد، به پايان راه خود،  نزديک تر مي شوم حس مي کنم از خدا پرتر شده ام، و اين خدا را در زمينه خاص زيبايي و حقيقت جلوه گر مي بينم. مي دانم که او بسيار فراتر از اين است؛ اما من او را لمس مي کنم، مي مزم، و با نفس او دم مي زنم». (ص 107و 108)

 

ترجمه مفاهيمي که اين دو انسان بزرگ بيان کرده اند – خاصه رولان به سبب چيره‌دستي که در نشر اديبانه دارد – کار چندان آساني نيست. توفيق مترجم اين کتاب در گرو تسلط  بر ادبيات بومي و اشرافي است که بر زبان ترجمه دارد:

... اما حالا قيافه اش در اثر آرامشي سرشار از شادي مي درخشد. (ص 40) هدف تاگور به پرواز درآوردن روح انسان فراسوي مرزهاي طبقاتي، ملي و زباني است. (ص 58) درودهاي صميمانه من و مادلن را بپذير. سلام فرزندوار مرا به باپو برسان. هر چند جسم نيست و در محدودۀ زمان نمي گنجد. (ص 78) نمي توانم خدايي عاري از شادي را درک کنم. هر گاه قرار بود که من پيام آور رنج و اندوه باشم، و اين در حالي است که من فتح شادي بتهوون از طريق رنج را ستوده ام در آن صورت نه کسي انديشۀ مرا درمي يافت و نه انديشه بتهوون را. رنج به خودي خود، نمي تواند هدف باشد؛ فقط راهي است به سوي ديگر، راهي است که ناگزيريم آن را طي کنيم، و راهي است که براي يافتن آن از روش خود چشم نخواهيم پوشيد. من اين شادي را، که حقيقت براي اثبات آن کافي نبود، در زيبايي يافتم، و در اينجا بود که پي بردم با تولستوي موافق نيستم؛ من اهميت بسياري براي هنر و زيبايي قائلم؛ منظورم هنر راستين و زيبايي سالم است. (ص188)

 

در اين "شادي شناسي" گاندي نيز همچون رولان مي انديشد: «انسان نبايد در طلب حقيقت اندوهگين باشد، بايد نااميديها، خستگيها و مصيبتهاي بيشماري را تحمل کند اما با اين همه، شادي و سعادت را از آن بيرون بياورد. يکي از داستانهاي کهن ما هنديان داستان ريشاناندا است که در آن به حقيقت، شخصيت داده شده، زندگي توأم با رنج او زندگي شادي جاودان است. همچنين يک داستان ايراني حاکي از اين است که شيرين، معشوقه قهرمان داستان، تجسمي از حقيقت است.عاشق، براي دست يافتن به او، بايد با تيشه اي کُند، کوه را بکند، ناگزيراست که چندين سال را سر اين کار صرف کند اما هيچ شکايتي ندارد، تلاش او برايش شادي است، و مي داند که سرانجام به وصل شيرين خواهد رسيد». (ص 189)

 

گاندي به رغم شهرتي که در رياضت دارد، با رولان همعقيده است و "رنج" را به خودي خود، هدف نمي داند بلکه راهي به سوي چيز ديگر: «روزه اي که نيايش، بخش اصلي آن نباشد صرفا ً عذاب جسم است و به حال هيچ کس سودي ندارد. روزه يک کوشش روحاني منظم و يک تلاش معنوي است. توبه و طلب بخشايش الهي و مرحله اي از تزکيه نفس است». (ص 240)

 

به هر ترتيب با شيوه "عدم خشونت" که گاندي و رولان مناديان آن به شمار مي آمدند قرار بود در مبارزه بدون شورش، سرانجام بغض و عداوتي باقي نماند، و در پايان امر، دشمنان دوست يکديگر شوند.: «پدرالوين (Elwin) جوان شب را در ويلا ليونت و روز بعد را با ما گذراند. من در شرح وقايع هند به اين واعظ شجاع انگليسي اشاره کرده ام؛ اين مرد يکي از دوستان گاندي شده و خود را وقف کمک مادي و معنوي به بينوايان هند ساخته است... به محض آنکه همدردي الوين با گاندي فاش شد اسقف او و کليساي انگليس محکومش کردند. اين کار، اما او را از ادامۀ راهش بازنداشت»...(ص 235 و 236)

 

اين شيوه آنقدر موثر بود که پدرالوين به رغم مدعيان اعترافات شکننده و شگفتي نسبت به کشورش کرد: «من يک انگليسي ام و علاقه اي ندارم که از ملت خود بد بگويم اما انگليسيها از آنچه دارد اتفاق مي افتد بايد شرمنده باشند». (ص 478)

 

کتاب حاضر را مي توان جنگي دانست از مطالب متنوع در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، عرفاني، مذهبي، تاريخي و... که مهمتر از همه ما را به درکي زيباشناسانه از انسان، جامعه و جهان مي رساند. درک زيبايي از هستي که به تعبير بنديتو کروچه، فيلسوف ايتاليايي همواره با کشف و شهود توأم است و به تعبير گاندي به سادگي بيان مي شود اما جهاني را، درخود دارد: «زيبا کسي است که کار زيبا انجام مي دهد».


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org