ماهنامه شماره 46 - صفحه 5
 

» خاطرات عمیدی نوری

 

56/10/13- ديروز به دفتر اسناد رسمي به شهر رفته بودم بعد [به] ديدن آقاي مجد [رفتم] سپس جلسه رفقاي دوشنبه:

 

1. در دفتر اسناد رسمي 233 براي تنظيم سند اجاره مغازه اي از پاساژ نور رفته بودم كه مستأجرين آن، دو نفر تا به حال بودند و حالا يك جوان به نام سيدمحمد بقايي مي خواست اجاره كند براي صفحه و عكاسي كه پدرش نيز همراه او بود. اين شخص با من درد دل مي كرد و مي گفت:

 

الف- چه بايد در اين زمانه نمود؟ من خود چند كارگاه دارم به اين سيدمحمد و برادرهايش مي گويم اعصابم خراب است و با قرص خوردن دارم كار مي كنم (او بعد گفت : 44 سال بيشتر ندارد) بياييد كارهايم را خودتان اداره كنيد ولي اين پسر من صريحاً به من مي گويد از اين كارهايي كه داري خوشم نمي آيد و زير بار همكاري نمي رود اصرار دارد اينجا مغازه داشته باشد و به اين شغل مشغول باشد. گفتم: چه كارهايي داري؟ گفت: چلوكبابي، بافندگي، مسافرخانه داري كه البته هر يك از اينها خود مدير مسئول دارد و من سرمايه گذاري نموده ام. گفتم: اين امري است كه اغلب خانواده ها دچار آنند، فرزندان كه از طرفي با اوضاع روز جلو مي روند به شغل جديد علاقه مند مي شوند و از طرف ديگر به مشكلات كار پدر در اموري كه دارد آگاه شده از آن كارها متنفر مي گردند كه داراي اين روحيه مي گردند كه كارهاي پدر را قبول ندارند، غافل از اينكه در كار جديدي كه به نظر خود پيش گرفته اند چون تجربه ندارند دچار ناراحتيهايي مي گردند كه حد ندارد اما چه بايد كرد بشر تا سرش به سنگ نخورد اندرزها را نمي پذيرد.

 

ب- او گفت: از مشكلات من در كار اين كارگاهها موضوع بيمه كارگران است به همين جهت من امروز آمدم رسيدگي كنم ببينم براي خريد اين مغازه از اين مستأجرين آيا مفاصاحساب پرداخت حق بيمه كارگر را آورده اند يا خير، زيرا الاۤن در يكي از اين  كارگاههاي خودم مواجه با اخطار شديد حوزه بيمه اجتماعي هستم كه صد و بيست هزار تومان از من مطالبه حق بيمه اجتماعي مي نمايد و من نمي دانم چه كنم در حالي كه از وقتي كه من آنجا را اجاره كردم مرتب حق بيمه را داده ام و نگذاشتم عقب بيفتد! گفتم: پس چه ادعايي؟ گفت: بابت مستأجر سابق، حساب بيست ساله درست كردند و مي گويند حساب او را تو بايد بدهي در حالي كه او مرده و من به ورثه اش كه مراجعه مي كنم جواب مي دهند تا وقتي پدرمان زنده بود كسي از طرف اداره بيمه به ما مراجعه نكرده بود، ما همچه بدهي نداريم! حالا اين اداره دو حساب ديگر هم دارد، يعني هم جريمه در هر روز تأخير و هم نزول بابت اين ادعايش از من مي خواهد. بدبختي من اين بود كه در روزي كه من مستأجر جديد آن ملك شده ام دفتر اسناد رسمي، مطالبه مفاصاحساب بيمه اجتماعي را نكرده بود.

 

پ- داريوش كهن يكي از مستأجرين آن مغازه كوچك (كه در حكم نيم بابي است( در حالي كه مفاصا حساب را نشان او داد گفت: به خدا قسم براي چند سال كه من مستأجر اينجا هستم و خودم نبودم و يك شاگرد در آنجا گذاردم مبلغ هفتاد هزار ريال حق بيمه از من مطالبه مي كردند كه يكي از دوستان دخالت كرد و با پرداخت حق حساب به متصديان امر توانست با پرداخت دو هزار و كسري تومان ما را نجات دهد.

 

ت- حاج بقايي گفت: خنده دار اين است كه يكي از رفقاي ما مي خواست مغازه مستأجري خود را واگذار به ديگري كند كه پس از گفت وگو به مبلغ هشتاد و دو هزار تومان توافق شد دريافت كند، اما وقتي رفت به دفتر اسناد رسمي و به او گفتند بايد گواهينامه تصفيه حساب حق بيمه اجتماعي بياوري و آنجا رفت؛ حسابي كه جلويش گذاشتند هشتادوپنج هزار تومان بود، يعني سه هزارتومان ديگر هم اضافه به آنچه مي خواهد بگيرد به بيمه اجتماعي بايد بدهد! بعد حاج بقايي گفت: من نمي دانم اين چه پول زوري است كه اين طوري از مردم دارند مي گيرند؟ صدي سي از ميزان مزد كارگر٬ آن هم به تشخيص خود در تعيين ميزان مزد از كارفرما مي خواهند. اسمش اين است كه صدي هشت آن را كارگر از مزدش بايد بدهد كه كارفرما كسر كند در حالي كه كارگرها به هيچ وجه حاضر نيستند اين صدي هشت از مزد آنها كم شود. آنها مي گويند اين چه بيمه اي است كه اگر مريض شويم به پزشك مراجعه كنيم و كارت بيمه را نشان دهيم به ما بي اعتنايي مي كنند و نسخه اي مي نويسند و چند قرص خراب، دواخانه به ما تحويل مي دهد ما اگر مريض شويم ناچاريم به پزشك خصوصي مراجعه كنيم.من گفتم: آنها هم حق دارند. حاج بقايي گفت: يكي از علل گراني زندگي همين پول هنگفتي است كه بيمه اجتماعي مي گيرد٬ زيرا كارگاهها كه اين پول زور را مي دهند آن را مي كشند روي قيمت كالاهاي خود و زندگي گران مي شود.

 

2. براي ديداري از محمدعلي مجد (فطن السلطنه) كه بيمار است نزدش رفتم، خواب بود. خانمش اميربانو مي گفت:

 

الف- اين جيمي كارتر آمد ايران و رفت شاه و ملك حسين را پخت. شاه، شاخ و شانه براي حبشه كشيد كه [اگر] به سومالي حمله كند ما بي اعتنا نخواهيم بود. ملك حسين نيز علناً از سياست سادات در رفتن به اسرائيل و كنارآمدن با بگين تعريف نمود. آخر به ما چه از سومالي دفاع كنيم؟ لابد شاه قصد دارد اسلحه و قوا به سومالي براي جنگ با اتيوپي بفرستد. من وقتي به ظَفار قشون فرستاد به خود گفتم خوب آنجا نزديك تنگه هرمز است بايد امن باشد، كشتيهاي نفتكش را خرابكاران از بين نبرند، اما شاخ آفريقا به ما چه؟

 

ب- من خنديدم به اين حرف و گفتم: مگر شما خيال كرديد سالي سي ميليارد دلار پول تنها فروش نفت كه از صادرات ايران به كشورهاي ديگر ظاهراً به دست ما مي رسد همين طور مفتي دست ما داده مي شود؟ آن روزهايي كه نفت ايران مورد غارت انگليس ها بود امنيّت خليج فارس و شاخ آفريقا در اقيانوس هند و خليج فارس و درياي سرخ و تنگه سوئز و غيره نيز در دست انگليس ها بود. به همين جهت به همان مقداري از پول نفت كه بسيار ناچيز بود به ما داده مي شد، ارتباط چنداني به زندگي اقتصادي ما نداشت. ما در وضع صحيح اقتصادي بوديم، كليه توليدات غذايي خود را از غلات و لبنيات و مواد گوشتي خودمان در داخل كشور تهيه مي كرديم. صنايع ملي و سنتي خودمان را هم حفظ نموده بوديم گرفتار اداره بازي نبوديم و در عين حال كه زرق و برق تمدن امروز را به اين شكل كه اتومبيل تهران را هم در سطح زمين بند آورده و هم دود آن فضاي تهران را مسموم نمايد نداشتيم و زندگي راحتي داشتيم ولي وقتي انگليس ها ديدند از طرفي ديگر، دنيا اقتضا ندارد رژيم استعماري را در هندوستان ادامه دهند به آن استقلال دادند، سپس نقشه ژاندارم بودن دنيا را در راه هندوستان نيز تغيير دادند و چون، نفت اهميت بسزايي از نظر جنگي و توسعه صنايع دنياي غرب يافت و امريكا وارد سياست جهاني شد از اين جهت انگليس آماده شد منافع خود را در نفت خليج فارس با امريكا و به اتفاق او تأمين نمايد. اين بود كه ظاهراً به كشورهايي چون ايران و عربستان و كويت كه بزرگترين صادر كننده نفت به دنيا هستند و نفت حوزه خليج فارس را اينها بيشتر در اختيار دارند، گفته پس براي حفظ راه صدور نفت هم خودتان اقدام كنيد. از بين اينها شاه ماست كه چون يك نوع جنون عظمت طلبي و قدرت نمايي دارد از اين جهت بيشتر از ديگران تحت تأثير مدح و ثناي سياستمداران غربي مي رود و از اين حرفها مي زند. بعد كه چشمم به كتابي روي ميز منزل افتاد تحت عنوان گذشت زمان به قلم محمدعلي مجد (كه سالها پيش به من او مي گفت حوادث شهريور را كه آن وقت فرماندار رشت بود كاملاً شرح دادم و ناتواني رضاشاه را منعكس ساختم) لبخندي زده به خانم اميربانو گفتم: شما كه در جريان سوم شهريور در رشت بوديد و ديديد بلوفهاي رضاشاه [را] كه ما چنين و چنانيم و قدرت بزرگيم، چطور در همان ساعات اوليه صبحِ روز سوم شهريور روشن گرديد و مشت او باز شد حالا اين كتاب را بخوانيد روزگار آينده ايران را خداي نكرده در يك تغيير وضع سياست جهاني بين روس و امريكا، درك كنيد كه چقدر بدتر از روز سوم شهريور 1320 خواهد بود. فعلاً پول نفت كه هيچ، سيصد الي چهارصد ميليارد ريال مالياتهاي وصولي دولت از مردم هم بايد خرج همين حرفها شود كه همه چيز ما از خارج وارد شود بعد هم اسلحه و كشتي و پايگاه جنگي در جنوب ايران براي حفظ راه عبور كشتيها در همه جاي دنيا باشد! راستي كه اگر اين نفت را نداشتيم چقدر بهتر بود! بيخود نبود در سي سال پيش در روزنامه ام (روزنامه داد) عنوان يادداشتهاي مرحوم لساني را درباره نفت، اين عبارت گذارده بودم «طلاي سياه يا بلاي ايران»  بله، اين بلا٬ حالا ديگر بلا شده است.

 

پ- اميربانو خانم گفت: بله، اين بلاي ايران همه چيز ما را به هم زده است، زيرا از طرفي كشورهاي سرمايه داري غربي به غارت نفت ما مي پردازند و هزينه تأمين عبور كشتيها به آبهاي جنوب ايران را هم بر گردن ما انداخته اند و از طرف ديگر سياست تخريبي كمونيسم نيز محرمانه به خرابكاري مي پردازد، اين است كه ما دائماً گرفتار ديكتاتوري سياسي در داخل كشور هستيم، يعني هم واقعاً بايد بيدار بود و جلوي خرابكاري را گرفت و هم از اين سياست نيز گردانندگان سياست در ايران سوءاستفاده نموده آزادي و امنيّت مردم را به خطر انداخته اند! اين رژيم ديكتاتوري كه الاۤن در كشور ماست براي همين است كه ما نفت داريم و همسايه روسيه شوروي هستيم. دستگاه نيز مشغول غارت مردم در اين بازار آشفته است به همين جهت با جريانات اخير امريكا كه اين جيمي كارتر ابتدا از خود نمايش حفظ حقوق بشر داده بود، شاه را هم ترسانده بود خصوصاً كه اوايل كار هم جيمي كارتر حتي جواب تلگراف تبريك شاه را نداده بود. اين بود كه شاه فعاليت شديد سياسي نمود تا توانست كارتر را به سوي خود متوجه نموده از طرف او به امريكا دعوت شود. وقتي از آنجا مراجعت نمود ديگر تظاهر به ايجاد فضاي باز در سياست نمود به همين جهت بعضي افراد كم اطلاع به تشكيل اجتماع و يا پراندن كاغذ به اسم اعلاميه و غيره پرداختند و گفتند داريم نفس سياسي مي كشيم غافل از اينكه اين نمايشها همه ظاهري است حتي قسمت عمده آن در دست خود شاه است كه هر وقت بخواهد دسته درست مي كند كه يك مرتبه نقش ارتجاعي بازي كنند و يك مرتبه ماركسيست و كمونيست [شوند] كه امريكاييها را بترسانندكه اگر در ايران آزادي به وجود آيد كمونيسم غلبه مي نمايد تا كارتر ايرادي به سياست داخلي شاه نداشته باشد. لابد شما هم در اين دو ماهه وقايع دانشگاه را كم و بيش آگاه شديد كه نقابدارها با چوب و چماق ريختند به جان دخترهاي دانشگاه كه نبايد با چادر بياييد و امثال اين كارهاي نمايشي. باور كنيد همه اين كارها دست خودشان است. دكتر عاليه دختر من در همين دانشگاه تهران در قسمت دانشكده پزشكي درس مي دهد، خود او برايم گفته است كه اصلاً اين اتفاقات، ارتباطي به دانشجويان دانشگاه ندارد ما در سر كلاس داريم درس مي دهيم يكدفعه عده اي با چوب و چماق به دانشگاه مي ريزند بچه ها را مضروب [مي كنند] و در و شيشه را مي شكنند. بعد هم دانشگاه تعطيل مي شود، ما استادان به خانه هاي خود مي رويم. اصلاً اين كارها در داخل دانشگاه و از طرف خود بچه ها نيست، از قرار معلوم خانه اي رو به روي دانشگاه اجاره كرده اند كه هر وقت اقتضا كند افراد قوي پنجه تربيت شده در گاردهاي نظامي از جاويد[ ان] يا شاهنشاهي كه كماندوهاي مورد اطمينان اند به آن خانه انتقال مي يابند، بعد يكمرتبه وارد دانشگاه شده دست به تظاهرات و خرابكاري مي زنند، اين است اوضاع نمايش دانشگاه.

 

ت- امير بانو مجد بعد گفت: اينكه اوضاع اجتماعي و سياسي ما و بدتر از آن، صحّتِ بدنِ مردمِ تهران كه از همه خطرناك تر در معرض مرگ قرار دارد، اين تهران چنان هواي آن آلوده شده است كه چند برابر مافوق خطري اعلام شده كه متخصصين خارجي در نظر گرفته اند. اخيراً متخصصين امريكايي در اين خصوص به مطالعه در تهران پرداخته، جواب داده اند كاري براي خفقان هواي تهران نمي شود كرد، زيرا تهران از همه طرف محصور در كوهها و تپه هاست و منفذ رد شدن دودهاي خود را ندارد. همه دودها ته نشين مي شود و چون باران هم ندارد بلكه هوا خشك است همه را مبتلا به امراض ريوي مي كند. اين هم خاصيت همين نفت است كه پول آن باعث توسعه استفاده از نفت و بنزين شده دارد ما را خفه مي كند.

 
ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org