ماهنامه شماره 38 - صفحه 7
 

» بچه ريش دار

 جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

دكتر قاسم غني هر چند كه بيشتر شهره ادبي دارد ولي زماني گريزي به عالم سياست نيز داشت و در اين ورطه گرفتار آمد. شهرت ادبي وي را بسياري از نخبگان ادبيات ايران معاصر ستوده اند. هنوز تصحيح ديوان حافظش از قويترين  تصحيحات ادبي ايراني به حساب مي آيد. ولي افتادن وي در گرداب سياست نيز جاي سخن فراوان دارد. مردي كه از طبابت در شهر كوچكي چون سبزوار به سال 1299 شمسي به پا خاست به سال 1302 جهت تكميل تحصيلات پزشكي به پاريس رفت و در سال 1307 زماني كه رضاخان پهلوي بر سر كار آمده بود به ايران بازگشت. از سال 1309 و انتقالش به مشهد كار او بالا گرفت و از 1310 كه به تهران آمد سير صعود و ترقيش آغاز شد. از سال 1314 تا 1322  در چهار دوره دهم تا سيزدهم مجلس در حكومت رضاخاني كه چگونگي انتخاب نمايندگان در آن معلوم است به نمايندگي مجلس از مشهد انتخاب شد و پس از سقوط رضاشاه هيچگاه نتوانست به مجلس راه پيدا كند.

 

وي همزمان استاد دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان بود. حتي وي چنان به قدرت نزديك شد كه در سال 1319 جهت خواستگاري فوزيه براي وليعهد وقت ايران يعني محمدرضا پهلوي همراه هيئتي عازم مصر شد. و البته در هنگام طلاق گرفتن فوزيه از محمدرضا پهلوي شاه ايران در سال 1324 مسئول حل و فصل اين جريان بود و عنوان سفير كبيري ايران در مصر را گرفت.

 

در سال 1321 و 1322 مدتي وزير بهداري و وزير فرهنگ بود. دهه بيست كلاً دهه موفقي براي وي از جنبه سياسي نبود. سفارت ايران در تركيه نهايت پيشرفت وي بود. در اواخر دهه بيست كه وي توقع سفارت ايران (به اشاره محمدرضا پهلوي) در امريكا را داشت با مخالفت حسين علاء وزير خارجه وقت ايران روبرو شد. هرچند كه علاء نمي خواست غني را مكدر سازد و حتي حاضر شد حقوق رسمي سفيري را براي او تعيين كند ولي قاسم غني ضمن رد اين حقوق از مقام سفارت آنكارا نيز خود را كنار كشيد. و دو سال بعد زندگي را بدرود گفت.

 

مجموعه خاطرات . آثار دكتر غني مجموعه پر حجم و پر باري در چندين جلد است كه در خارج از كشور و ايران به چاپ رسيده است.

 

نامه اي كه در اين شماره بهارستان به نظر خوانندگان محترم رسيده است نامه اي است كه در آثارش به چاپ نرسيده است. نامه خصوصي و دوستانه اي به محمود جم كه در آن به شكل علني از سركردگان نظام پهلوي عموماً و حسين علاء خصوصاً به شديدترين وجهي انتقاد و به عبارتي توهين شده است. نامه را با هم مي خوانيم:

 

 

 استنساخ سند

محرمانه

14 فروردين 1329/4 ژوئن 1950

 

تصدق وجود مبارك گردم؛ مدتي است عريضه اي عرض نكرده و از حضرتعالي دستخطي زيارت نكرده ام. حال بنده بحمدالله خوب است و نقاهت ها برطرف شده و اميد دارم اين بهبودي ادامه بيابد. به طوري كه خاطر مبارك شايد مستحضر شده باشد اعليحضرت همايوني اراده فرموده بودند كه بنده در واشنگتن بمانم و صريح سه دفعه در اين موضوع مذاكره فرمودند كه يك دفعه آن موقعي بود كه از مريضخانه بيرون آمدم. فرمودند بايد در جايي باشيد كه دسترسي به طبيب و وسايل داشته باشيد كه اگر كسالت عود كند وسايل موجود باشد. دفعه دوم شبي در مهماني ژنرال آيزنهاور در اونيورسيته كلمبيا به افتخار  اعليحضرت داد. در پايان شب كه با آسانسور به پايين مي آمديم اعليحضرت به ژنرال آيزنهاور فرمودند: دكتر غني سفير من است در تركيه؛ مي خواهم او را در آمريكا بگذارم. باز در مريضخانه به خود بنده فرمودند موقع تشريف فرمايي به ايران هم اجازه چند ماه مرخصي و استراحت و ادامه معالجه داده شد. در تهران مكرر به وزراء و اشخاص كه تماس داشته بودند فرموده بودند كه فلاني در امريكا خواهد ماند تا آنكه علاء وزير خارجه شد از اعليحضرت استدعا كرد كه تعيين نماينده بماند تا خود او به تهران برود. به وزارت خارجه هم تلگراف كرد، اعليحضرت با اين تقاضاي او موافقت فرمودند. ايشان كه به تهران رسيدند تلگرافي كردند توسط كاردار سفارت واشنگتن كه به دكتر غني بگوييد كه براي صرفه جويي تصميم گرفته شد كه سفارت واشنگتن و رياست نمايندگي جامعه ملل با يك نفر باشد و به اين منظور آقاي نصرالله انتظام كه نماينده جامعه ملل است شاغل مقام سفارت هم خواهند بود شما اگر نخواهيد به آنكارا مراجعت كنيد ممكن است در خود امريكا بمانيد حقوق و فوق العاده سفير كبيري به شما داده خواهد شد.چون از نظر مناسبات علمي و فرهنگي و جلب نظر امريكاييان نسبت به ايران وجود شما نافع خواهد بود. بنده هم بلا فاصله به خود ايشان تلگراف كردم]بدين مضمون:[ «تهران؛ جناب آقاي علاء نظر جنابعالي را آقاي آرام ابلاغ كردند، با منظور صرفه جويي كه داريد ديگر استفاده بنده از حقوق و فوق العاده سفير كبيري نقض غرض است. بنابراين خواهشمند است براي آنكارا هم كسي را تعيين و بنده را يكسره معاف فرماييد. دكتر غني.»

 

تلگرافي هم به دفتر مخصوص كردم به اين عبارت: « دفتر مخصوص شاهنشاهي؛ تلگرافي جناب آقاي علاء كرده اند كه از لحاظ صرفه جويي تصميم گرفته شده كه شاغل دو مقام سفارت واشنگتن و نمايندگي سازمان ملل متحده يك نفر باشد، ضمناً پيشنهاد كرده اند كه اگر فدوي نخواهم به آنكارا مراجعت كنم و مايل باشم كه براي روابط فرهنگي در امريكا بمانم حقوق و فوق العاده سفير كبيري حواله خواهند داد كه البته با نظر صرفه جويي متناقض ]است[ و فدوي هم شايسته نمي داند آلت معطله باشد و خود را به اين عنوان تحميل كند. لذا از پيشگاه مقدس همايوني استدعا دارد امر و مقرر فرمايند سفيري براي آنكارا معين و فدوي را معاف فرمايند. فدوي قاسم غني.»

 

اين است جريان، اما تعقيب اوضاع اين است كه ملاحظه مي فرماييد. تمام مشاغل مهم و حساس مملكت را از رياست وزراء و هيئت دولت و كارهاي حياتي از قبيل نقشه هفت ساله كه سال دوم هم در كار گذشتن است و بانك و معاونين وزارتخانه ها و بنگاههاي اقتصادي و يك مشت برو بچه درباري طوري كارها را به دست گرفته اند كه بنده و امثال بنده كه اگر در مقام عمل موفق به انجام خدمتي نشده ايم لااقل در عالم نيت آلت دست احدي نشده و جز خير مملكت و استحكام مقام سلطنت منظوري نداشته ايم نمي توانند راهي در آن حوزه داشته باشند.

 

خداي واحد شاهد است و به جان عزيز خودتان قسم به حدي وجداناً ناراحت شده ام كه به وصف نمي آيد زيرا بر بنده حرجي نست و هيچ ترك اولايي صادر نشده است. آقاي علاء را مي شناسيد از موجوداتي كه تعريف او و شناساندن با الفاظ و تعبيرات بسيار بسيار مشكل بلكه محال است. يكي او است كه بايد سالها از نزديك او را در كار و محاوره ديد تا پي برد چه قسم موجودي است. اولاً به قول مرحوم حاج حبيب الله مجتهد خراساني:

 

من كه لوح ساده ام هر نقش را آماده ام

نقشبندان قضا تا خود چه تصويرم كنند

 

ديگر تا نقشبند و نقاش و تلقين كن كه باشد. فعلاً نقشبندان او زن جادوگر ناصرالملك و زن پليد خودش و دو پسر جاسوس و فاسد ناصرالملك و ابتهاج، رئيس بانك و نصرالله انتظام و امثال آنها هستند؛ دروغگو و با كمال ساده لوحي كه مي نمايد متقلب است و الآن به دستور اولاد ناصرالملك حساب آخر كارش اين است كه پنج سال واشنگتن او تمام شده، وزارت خارجه هم ثباتي نخواهد داشت. در واقع واشنگتن را ذخيره نگاه دارد تا چند ماه بعد برگردد و زنش و دخترش و پسرش و حسينعلي قرا گوزلو هم در اينجا مانده اند. نوراستنيك1 ديوانه كثيفي است كه من فقط به اين علت او و همه ناصرالملك ها را منفور دارم كه دشمن جان ايرانيان هستند و دائماً به ايران از پادشاه گرفته تا ادني رعيت آن، بدو ناسزا مي گويند ايراني را نيست مي شمارند. متوجه هيچ رحم و شفقتي نمي دانند و اين بدها را حتي به خارجي ها هم مي گويند و اين ميراث و روحيه ناصرالملك قراگوزلو است كه اگر با نفرتي كه از ايران داشت به همان نسبت تهور و حميت و فعاليت هم مي داشت يكسره ايران را نابود و نيست مي كرد منتها به حدي ترسو و پفيوز و مردد بود كه موفق نشد. اين زن علاء ازآنهاست نوراستنيك عجيبي هم هست. پسره اي را دوست مي داشت و شب تا صبح با او در كاباره ها و دوره گرديها بود. آن پسره به عنوان خواستگاري دنبال دختر او را گرفت. خود اين زن دختر خود را پليد و كثيف كرد و دختر معصوم را حقيقتاً بدنام كرد كه هيچ دشمني مثل اين مادر از عهده بر نيامد اين ننگها را در خانه آنها برد و حالا مي گردد شوهر انگليزي و اروپايي و امريكايي براي دخترش پيدا كند. در واقع او را به دوره انداخته است. سفارت ايران را يك نوع فاحشه خانه قرار داده بود و دخترهاي بدكار را مي آورد كه اسباب سرگرمي حسينعلي قراگوزلوي برادرش باشند كه يكي از دخترها جواهرات او را دزديد و اين زن از ترس چندان دنبال نكرد. در حالي كه پليس هم جزئيات را راپرت داد كه آن دختره يك پسره همدستي داشته كه فاسق او و ضمناً همدست او در اين كارها بوده ولي اين زن از ترس گفت قابل تعقيب نيست به هر حال علاء هم بچه ريش داري است كه ساعت 9 او را مي خواباند و تا صبح مشغول اين كثافت كاريها مي شود. ديگر دخل و تصرف در كارهاي سفارت و اعضا و اجزا و محاسبات و تحميلات نگفتني است. شاه در اين مسافرت تقريباً نصف ميليون دلار مخارج مسافرت]اش[ شد. برنامه آقاي علاء چيز غريبي بود. همراهان عبارت بودند از دكتر عدل، هرمز پيرنيا، دكتر شفق، مصباح زاده، جواد مسعودي، مجيد موقر و امثال اينها. اين مرد فكر نكرده بود كه از نه يا ده نفر همراهان شاه، در مسافرت رسمي به قاره امريكا با هزار بدبختي كه داريم لااقل بايد حسابي داشته باشند؛ سه نفر چهار نفر شخصي اعليحضرت باشند مثل طبيب و آجودان و نوكر ولي شش نفر ديگر عبارت باشند از دو نفر متخصص امور اقتصادي و بانكي و تجارت بين المللي، دو نفر نظامي عالم آكادمي جنگ ديده و دو نفر آشناي به امور سياسي بين المللي و وضعيت خاور ميانه و سياست گذشته آن و حالت فعلي آن و امثال آن و اينها كار كنند و هر روز كميسيوني ولو نيم ساعت باشد، در حضور اعليحضرت بشود يا به نحوي به مقتضاي كار آنچه ... لازم تذكر داده شود كه ماكزيمم درجه استفاده بشود. با همه اين حالات شخص اعليحضرت با فطانت و ذوقي كه دارند در برخورد با مردم و مقامات رسمي و غير رسمي بسيار آبرومند خاتمه دادند و حسن اثر بخشيدند ولي در همان مدت كه در امريكا تشريف نداشتند و آن هياهوها و اميدواري ها و... مبالغه ها در جرايد پيدا شد يعني جرايد تهران از طرف مردم بيش از لزوم انتظار داشتند و از طرف خود بسطامي فراهم آوردند كه به عموم فهمانده شود از اين سفرها فايده اي حاصل نخواهد شد و ماها بايد كار شماها را اداره كنيم.

 

 بدترين روزها روزي است كه پست ايران مي آيد هر چه انسان مي خواند رقت آور و دلخراش است هيچ تكاني نمي خورد و اوضاع همان است كه بود در فيزيك Prepetuum mobile ]حركت دائمي[ خوانده بوديم، و ايران فعلي مظهر Prepetuum immobile ]سكون مداوم[ است و نه تنها اين بلكه اگر حركتي هست حركت به قهقهراست.

 

چندي قبل آقاي علاء مكرر از بنده خواست كه اگر نظري راجع به اصلاحات در وزارت خارجه دارم و نيز اگر نظري راجع به مسائل اساسي مملكت دارم، بنويسم. بنده نظر به اينكه براي اعليحضرت مي فرستاد و خواستم با كمال صراحت و خيرخواهي، هر چه به نظرم مي رسد روي كاغذ بياورم لااقل مسائل مهم و اساسي را بنويسم باشد مفيد فايده اي واقع شود. يكي از آن دو كاغذ را كه راجع به مسائل عمومي است نسخه اي تقديم مي كنم.

 

حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس

در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد

 

تازه كار عبثي هم باشد ضرري به جايي نخواهد رسانيد.

 

نمي دانم حضرت مستطاب عالي چه مي بينيد؟ رو به كجا مي رويم؟ و به اين محوري كه كار ما افتاده مآل آن چيست؟ حضور مبارك حضرت مستطاب منير خانم دامت شوكتها سلام و ارادت قلبي و احترام فراوان عرض مي كنم . صحت وجود مقدس ... را از خداوند مسئلت مي كنم. حضرت مستطاب عالي هم سر راه واقع شده ايد  و هر روز مي بينم رفت و آمد هايي است. بدم نمي آيد چندي بعد سفري به اروپا بيايم و چندي در آنجا بمانم و ضمناً حضور مبارك شرفياب شوم ولي اين كار اگر عملي شود سه چهار ماه ديگر خواهد بود يعني در پاييز. مترجم زيارت مرقومات مبارك هستيم و هر امري باشد با كمال افتخار در اطاعت در انجام آن سعادتمند خواهم بود. 

تصدقت قاسم غني

 

 

[3-27/-112ج] (1) (2) (3) (4)

 

 

796- 121پ

ورود شاه به امريكا

131-268 م

سخنراني شاه در امريكا


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org