ماهنامه شماره 38 - صفحه 3
 

 

» خاطرات عميدي نوري

 

 

56/8/24- ديروز نزد بيدل، رئيس داده شعبه نه استان بودم كه با من دوست است و حرف دل خود را مي زند و نگراني از اين ندارد كه درز مي كند.

 

1- مي گفت: پدرم كارگزار در مازندران بود در بيش از پنجاه سال پيش كه آن زمان كاپيتولاسيون در ايران برقرار بود و محاكمات اتباع خارجه در دستگاههاي خود آنها رسيدگي مي شد از وزارت خارجه كارگزار تعيين مي شد كه در حضور او انجام مي گرديد. من بچه بودم و فقط يادم مي آيد كه پدرم تازه يك اتومبيل خوب خريده بود كه علاقه به آن داشت. رضاشاه گويي تازه شاه شده بود، سفري به مازندران مي آيد. پدرم كه شنيد او دارد مي آيد فوراً دستور داد اتومبيل را توي باغ قايم كردند روي آن هم برگهاي درخت را چنان ريختند كه معلوم نباشد اتومبيل است. او مي گفت رضاشاه بداند من اتومبيل دارم آن را از من خواهد گرفت، زيرا او چشم به مال و ملك مردم دارد.

 

2- بعد در حالي كه مي خنديد گفت: من كارهاي ناصرالدوله، پسر مظفرالدين شاه در دستم است و با او محرم مي باشم. روزي به من گفت در 1299 كه كودتا شد سيد ضياءالدين و رضاخان آمدند و عده اي را گرفتند بعد كه سيد ضياء تبعيد شد و رضاخان وزير جنگ كابينه قوام السلطنه شد و بعد از يكي دو سال قدرت رضاخان سردار سپه زياد شد و بعد هم نغمه جمهوريت بالا گرفت روزي سفير انگليس را ملاقات كردم گفتم با اين مقدماتي كه مي بينم اينجا ممكن است جمهوري كمونيستي شود. عقيده شما چيست؟ سفير انگليس لبخندي زده گفت از اين حيث مطمئن باشيد كه رضاخان سردار سپه رئيس جمهور كمونيست نمي شود او بالشويك نخواهد شد بلكه او مالدار و مالك بزرگ مي شود. شما چطور توجه نمي كنيد كه او در همان مواقعي كه وزير جنگ شد بومهن را كه نزديك تهران است خريد و آنجا را مورد علاقه خود قرار داد كه گاهي بدانجا مي رود بعدها فهميدم كه او چه گفت و كارش چه بود؟

 

3- من خنديدم و گفتم: مگر پسرش غير از اين است او ديگر از ملك در ايران گذشته است يكي از بزرگترين ثروتمندان دنيا شده كه در اروپا و امريكا نيز اموال منقول و غير فراوان دارد و بيدل گفت: بله او معايب پدرش را دارد اما محاسن او را فاقد است.

 

56/8/25- ديروز هم براي خريد جاجيم به بازار سپس به دادگستري رفته بودم. نكاتي يادداشت مي شود:

 

1- در تجارتخانه بهبهاني در بازار دوخته فروشها بودم كه آقا شيخ اسلامي، متولي حسينيه بلده نور طبق قرار قبلي در آنجا انتظار مرا مي كشيد. من هشت سال پيش به تقاضاي ايشان براي حسينيه بلده، گليم و جاجيم از اين تجارتخانه خريدم و وقف بر آنجا كردم تحويل او دادم. حالا قسمتي بر حسينيه افزوده شده بود براي نشستن زنها و او مجدداً به سراغ من آمده بود و مي گفت: «موكت» بخرم. من گفتم: موكت دوام ندارد و همان گليم كه بافت كاشان است خوب است. او گفت آن موقع كيلويي صد و هفتاد ريال قيمت آن بود حالا من رفتم تحقيق كردم كيلويي پانصد ريال شده است، يعني سه برابر. گفتم: چاره چيست؟ او گفت: بله، اين قدر آن گليمها خوب است كه هشت سال است در آنجا مورد استفاده است هنوز آن را نشستيم. من گفتم: به همين دليل ولو گران باشد بايد همان را خريد به همين جهت او را بدانجا فرستادم كه بعد خودم آمده فرشها را ببينم و وقفنامه بنويسم و تحويل او دهم به هر حال در آنجا به من مي گفت:

 

الف- اين گليمهايي كه الآن داريم و فروختيم به اين مبلغ ديگر تا يكي دو سال ديگر ناياب مي شود، زيرا كارگري كه ببافد ديگر نخواهد بود. فعلاً هم چند پيرمرد از كار افتاده اي كه ديگر كار ديگر نمي توانند بكنند متصدي بافت  اينها هستند. فرش ايران با گراني دستمزد و جنس به كلي از بين مي رود همچنان كه خواربار ايران دارد به كلي از بين مي رود و همه چيز كشور ما در گرو نفت قرار گرفته است. عجب اين است كه تابستان امسال به محل خودمان رفته بودم ديدم كف باغي پر از علف است به قدم آدم. به باغبان و زمين دار گفتم: پس مي شود در اينجا گندم كاشت و سبز بشود و احتياج به آبياري نداشته باشد. چرا گندم نمي كاريد؟ او سري تكان داد و گفت: گندم كاشتيم. دولت كيلويي نه ريال از ما مي خريد. ديديم مزد كارگر در نمي آيد ديگر نكاشتيم.

 

ب- بعد بهبهاني گفت: عاقبت ما عاقبت قوم سباست كه در قرآن مجيد آمده است كه كفران نعمت نمودند و عيش و نوش را پيش گرفته و نابود شدند. ما هم چنين خواهيم شد.

 

2- به دادگستري آمدم. در سرسراي آن كاخ پر ازدحام تصادفاً به يكي دو وكيل دادگستري برخوردم:

 

الف- كاشاني از وكلاي پر تجربه سابقه دار به من گفت: تو را خدا از دست اينهايي كه تازه قاضي شده اند مخصوصاًخانمها چه بايد كرد؟ گفتم: چطور؟ گفت: در دعوايي كه من رونوشت گواهي شده سندي را ضميمه نموده ام، وكيل خوانده از اين سند تكذيب نمود. من هم در لايحه دلايل اصالت سند را اعلام نمودم. بنابراين منتظر تصميم دادگاه بودم كه قرار رسيدگي به اصالت سند صادر نمايد. خانمي ]كه[ تازه قاضي ]شده است[ براي پر كردن آمار كار خود، حكم محكوميت من ]را[ صادر نمود كه چون اصل سند را ارائه ندادم از دلايل من خارج و بنابراين دعوا ماضي است. با تعجب به او گفتم خانم محترم، براي ارائه اصل بايد دادگاه به من اخطار كند. سه روز وقت است من اصل را ارائه دهم. كي چنين كاري كردي؟ جواب مي دهد استيناف بدهيد رسيدگي شود. گفتم اين هم شد حرف؟ مبالغي زياد پول تمبر و خسارت بدهم كه استيناف بدهم؟ به علاوه جواب موكل خود را چه بگويم؟ خلاصه فعلاً كار اين دستگاه چنين است.

 

ب- به وكيل ديگري رسيدم كه نامش را فراموش نمودم. او از شوراي داوري مي ناليد و خبر مضحكي به من داد، يعني گفت: شوراي داوري منطقه اي در تهران حكم جلب وكيل را در دعوايي داد. گفتم: وقتي قرار شد افرادي بدون اطلاع از اصول قضايي يعني بقال و چقال قاضي باشند همين مي شود.

 

 56/8/27- ديروز پنجشنبه بود و دوره رفقاي پانزده روزه در باشگاه ايران جوان. گفت و گوهاي رفقا در اطراف سفر شاه به امريكا و تظاهرات جلوي كاخ سفيد بود.

 

1- مهندس ساعدي مي گفت: عجب تجهيزاتي شده بود؟ از طرفي دستگاه دولت تا توانسته بود از نقاط مختلف اروپا و امريكا و البته از تهران هم مأ مورين سازمان امنيت و گارد جاويد و شاهنشاهي را با هزينه هنگفت به امريكا برده بودند كه نمايش شاهدوستي بدهند در برابر دسته بندي مخالفين شاه تا هم زد و خوردي شود و هم به رخ كارتر و مردم امريكا كشيده شود كه اگر شاه ايران در آنجا مخالفيني دارد در برابر هم، موافقين زيادي دارد كه برايش جانفشاني مي كنند حتي زن و بچه و پير مي آيند در تظاهرات شركت مي كنند و مجروح و مضروب هم مي شوند. اين ابتكار خوبي بود كه شد.

 

2- مهرتاش با خنده گفت: بله، بيچاره شهبانو در سفر اولي كه به امريكا كرد گرفتار تظاهرات مخالفين و پرت نمودن گوجه فرنگي پوسيده و غيره شد تا اوستا شد و شاه جريانات را گفت كه اين دفعه با تجهيزات كامل رفتند. شانس ديگر شاه هم همين بود كه مخالفين اولاً چهره خود را در نقاب پوشانيده بودند. ثانياً شعارهاي كمونيستي مي دادند و علائم داس و چكش داشتند. بعد هم چوب و چاقو را محرمانه با خود حمل نموده بودند كه به كتك زدن موافقين پرداختند. اين طرز عمل آنها به خوبي گفتار شاه را به خوبي تأييد نمود كه گفت مخالفين من ماركسيست و كمونيست اند كه در كشور ما قانون به آنها اجازه فعاليت نداده.

 

 
ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org