ماهنامه شماره 32 - صفحه 2
 

 

» دلتنگي ببري خان

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

سلطنت طولاني ناصرالدين شاه به وي اين فرصت را داد كه به علايق خود به طور كامل بپردازد؛ از جمله علايق وي سفر و سير و گردش در كوه و دشت بود.

 

شايد روزي پيدا نشود كه شاه به طور كامل در دارالسلطنه مانده باشد. حداقل زماني كه مجبور بود در طهران باشد در طول روز چند ساعتي به خارج شهر، به كن و سولقان، لتيان، جاجرود و قصرفيروزه و قصر قاجار و دهها جاي ديگر كه اثري و ساختماني يافت مي شد سري مي زد.

 

گرچه اين سفرهاي نيم روزه يا يك روزه وي بود؛ سالي چند سفر طولاني نيز داشت كه گشت و گذاري در مناطق شمال پايتخت مثل گيلان و مازندران و سير و سياحتي در كوهها و دشتهاي اين منطقه براي شكار بود. اين سفرها در نوشته هاي وي كه "شكاريه" است به خوبي ضبط و يادداشت شده است. البته در طول اين سفرهاي كوتاه و بلند خود به امور كشوري و لشكري نيز رسيدگي مي كرد. بيچاره صدراعظم و وزرا كه هر روز بايد اين راههاي كوتاه و طولاني و سخت و دشوار را طي مي كردند تا آخرين راپورتها را به قبله عالم برسانند تا وي از ريز و درشت مسائل كشور بي خبر نماند. اينان با سر و رويي گرد و خاكي و خسته و زرد به حضور شاه مي رسيدند و چه با تمسخر از سر و وضع اين افراد شاه در يادداشتهاي خود از آنان ياد مي كند كه خواندني است.

 

سال 1290ق آتش سفر فرنگ نيز به جان شاه افتاد. سفري كه دو سفر بعدي را نيز در پي داشت. حداقل در اين سفرها وزرا و مسئولين دولتي از رفت و آمدهاي طولاني راحت بودند و تنها به تلگراف بسنده مي كردند.

 

در اين سفرها چه داخلي و چه خارجي حركت كاروان و توشه شاه نيز ديدني بود. صدها قاطر و كجاوه و اسب و الاغ و غيره. علاوه بر توشه راه چندين تن از زنان حرمسرا نيز شاه را همراهي مي كردند. در سفرهاي كوتاه حتي همه حرمسرا نقل مكان مي‌كردند. حرمسرايي كه به گفته اعتمادالسلطنه سر به هفتصد زن عقدي و صيغه‌اي و كنيز و كلفت مي زد. خود اين جماعت براي خود لشكري بودند چون به همين تعداد خدم و حشم مرد و خواجه نيز همراه بودند.

 

در سفرهاي طولاني منتخبي از زنان دست چين مي شدند و چه رقابتي و چشم و همچشمي بين اين زنان بود كه شاه آنان را داخل اين سفر نمايد.

 

البته سه سفر "اروپ" شاه استثنايي بود. هر چند كه شاه در سفر اول بي تجربگي كرد و تعدادي از زنان را با خود برد كه تا مسكو بيشتر دوام نياوردند. آن هم به علت عدم تجانس فرهنگي و دست و پا گيري آنان به طهران بازگردانده شدند.

 

سفر چندين ماهه شاه (در سفر اول فرنگ) زنان مانده وي در طهران را راست يا دروغ غمزده و افسرده كرد. چه نامه ها كه از آنان براي شاه فرستاده نمي شد و هر چه موعد برگشت شاه نزديك تر مي شد سوز و گداز نامه ها و تعداد آنها نيز بيشتر. حتي براي جلب توجه شاه متوسل به هر چيزي و حتي جانوران مي‌شدند. از جمله آنان ببري خان گربه موردعلاقه شاه بود. انگاري ببري خان نيز فهميده بود چه جايگاه رفيعي دارد و چونان شازده اي مغرور براي آنان فخر مي فروخت. در عظمت اين گربه همين بس كه شاهزاده عزالسلطنه دختر ناصرالدين شاه درباره او مي نويسد:

 

نزديك غروب شاه به اندروني مي آمد تا عصرانه را در آنجا صرف كنند. عموما تنها من، گربه اش ببري خان، و وزير اعظم افتخار داشتيم كه او را دراين عصرانه همراهي كنيم. بيچاره ببري خان! هنوز چهره اش در نظرم است. رفتاري واقعا باوقار داشت، قدمهايش را نرم برمي داشت، دمش را متكبرانه بالا مي گرفت و سبيلهايش طوري آرايش شده بود كه روي پوزه صورتي رنگش را مي پوشاند. روي پوست نرمش جواهرات و سنگهاي قيمتي مي درخشيد ...

 

چنين گربه اي انصافا جاي آن داشت كه وسيله تقرب به شاه باشد. چنانكه يكي از زنان عقدي يا صيغه‌اي ناصرالدين شاه براي جلب توجه شاه دست به دامن ببري خان شده و نامه اي پر سوز و گداز براي شاه ارسال داشته. نامه را با هم مي خوانيم:

 

نامه يكي از زنان حرم به ناصرالدين شاه 

 

تصدق وجود مباركت شوم

از احوالات كمينه بخواهيد بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همايون الحمدلله سلامت هستم و از گرماي طهران جان به در بردم. قبله عالم مرخص فرموده بروم اقدسيه، بعد فكر كردم مبادا مردم درباره بنده حرف كم زيادي بزنند باعث تلف شدن آبروي من باشد. ترك اقدسيه را كردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز ِ خودم را نمي دانم، از شوق [و] ذوقي كه دارم قبله عالم تشريف فرما مي شود. ان شاء الله روزي باشد به سلامت موكب همايون تشريف فرما شود، به زيارت خاك پاي همايون مشرف شوم. زمين را سجده نمايم. شكرانه خداوند را بجا آورم.

 

عرض ديگر، قبله عالم نمي داند كمينه امسال چقدر غصه درباره ببري خان خوردم، يك روز دستش باد كرد، نشستم گريه كردم، دوا درمان كردم خوب شد. يك دفعه ديگر يك دانه دندانش افتاد باز گريه كردم. آن وقت به خاطر كمينه آمد، بارها قبله عالم مي فرمود سر سفره ببري خان ... من است حالا درستش كردند شد. ديگر روز كه مي شد ببري خان بغلم بود، هر گوشه خنك بود او را مي بردم، مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. ان شاء الله مراجعت فرموديد باز هم ببري خان سر شما را گرم مي كند. هر گاه بخواهيد بدانيد در چكار هستم، عكسخانه را درست مي كنم، ببري خان كه ... دندان افتاده است، پيش من است، ان شاء الله از در دولت كه وارد شديد... دندان افتاده روي شانه من است. خاك پاي مبارك را مي بوسم. ديگر آرزويي ندارم و يك سرداري پيشكش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخي نزد سليمان بردن، ان شاء الله قبول مي فرماييد. فيل غوز را فرستادم قبله عالم احوالپرسي بكند تعريف نمايد، قدري خنده بكنيد، جواب عريضه را التفات فرماييد. ذوق نمايم باقي عمركم طويل عدوكم ذليل.

 

 

 7برای ديدن سند، اینجا را كليك کنید   

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org