ماهنامه شماره 44 - صفحه 1
 

  

 

» حکایت پیر و جوان

(داستانی به قلم ناصرالدین شاه قاجار)

  

به كوشش: كورش منصوري

ناشر: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

چاپ نخست: تهران - بهار 1385

تعداد: 2000 جلد

قيمت: 5500 تومان

 

اگر نظر كارشناسان مسائل تاريخي را مبني بر مستند بودن داستان به لحاظ انتساب آن به ناصرالدين شاه بپذيريم، داستاني كه پيش روي ماست؛ جداي از داستان بودنش "سند" است، سندي تاريخي كه براي شناخت شخصيت و خلق و خوي ناصرالدين شاه به كار آيد.

 

كتاب شامل دو قسمت است بخش اول، داستان حكايت پير و جوان به قلم ناصرالدين شاه و قسمت دوم كه اختصاص دارد به عكسهايي از اين شاه قاجار.

 

كورش منصوري كه اين اثر به كوشش ايشان طبع شده از خلاف آمد عادت كه معمولاً در اين جور كارها به مقدمه اي مخلّص اكتفا مي كنند و به اختصار مي گذرانند دست به كار ارجمندي زده و "نثر شاهانه" را " نقد ادبي" كرده و به لحاظ سبك شناسي مورد توجه قرار داده است. و البته اين نگاه بر ارزش كتاب افزوده است.

 

چگونگي زندگي و مقام و منزلت شاه و و تأثير آن بر ذهن و زبان وي نكته اي است كه شايان تأمل است. اينكه شاه به زبان تيپهاي گوناگون اجتماعي سخن مي گويد بر ملاحت داستان افزوده: « داداش جان به مرگ خودت همين است كه گفتي انشاء الله به خدمت مي رسم و خواهي ديد كه پدرش را آتش مي زنم » (ص 43). همان گونه كه در آخر جمله ملاحظه مي كنيد، عبارت "آتش زدن" به نوعي از نشانه هاي گفتاري و نوشتاري ناصرالدين شاه به شمار مي رفته. اين پيچيدگي و تنيدگي نوع زندگي در زبان و داستان مورد نظر شايان تأمل است.

 

بررسي "سبك" نگارش و حتي تقسيم بندي واژه هاي به كار برده شده به "واژه هاي ويژه" و "تكه كلام ويژه" بسيار بديع مي نمايد. مؤلف براي نمونه هايي از آرايه هاي لفظي و معنوي "شاهد" ارائه كرده است:

 

سجع متوازي: فوج فوج از اوج آسمان عبور كرده اند. (ص7)

 

تلميح: معلوم مي شود اين پوست گوسفندي است كه حق تعالي براي فديه حضرت اسماعيل فرستاده بود.

 

قبايي در تن داشت كه رشته اش از حوا بود و تار و پودش از زليخا. شالي از كرباس در كمر بسته، كه از حضرت الياس خبر مي داد. و كفشهاي خوش هيئت او از نعلين حضرت موسي، عصايي كه بر او تكيه داشت، از حضرت شعيب و پيراهن از حضرت يوسف به غارت برده (ص 55-56)

 

صور خيال: ستاره هاي درخشنده، پارچه هاي يخي را مانند (ص 7) و برفها به وحشت ترديد از زمين آب شده. (ص 33)

 

مؤلف به درست يكي از تكيه كلامهاي نثر ناصرالدين شاه را عبارت "پدر سوخته" مي داند. البته اين تركيب خواننده را ياد عبارتي مي اندازد كه مي گويد " سبك"، نام نويسنده را "جار" مي زند؛ اين عبارت اصلاً مخصوص شخص سلطان صاحبقران است كه كمرنگ شدۀ آن را در ميان مقامات رده هاي پايين نيز مي توان مشاهده كرد. بررسي سبك كلي داستان را عيناً از مؤلف اين اثر وام مي گيريم:

 

داستان متأثر از روشهاي داستانهاي فرنگي است و در آن شخصيت پردازيها درست به شكل آن داستانهاست. داستان واقع گرايانه (realism) است ولي در درون اين داستان واقع گرايانه، يك تمثيل نيز وجود دارد كه نام آن تمثيل فصول (Allegory of season) گذاشته شده؛ چرا كه چهار فصل (بهار، تابستان، پاييز، زمستان) به چهار دوره زندگي (طفوليت، شباب، شيوخيت، كهولت) تشبيه و تمثيل شده است. در پايان بر نگارنده كاملاً روشن نيست كه هدف نويسنده پي يابي چهار فصل بوده است يا چهار دوره! با اينكه خود مي گويد: «تفصيلي است در درك بهار». (ص3) 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org