» گفت و شنفت (جشن هنر شیراز)
گفت وگو: فرهاد رستمي
در اين شماره، گروه تاريخ شفاهي بهارستان مصاحبهاي ترتيب داده با جناب استاد. ايشان كه خود از نزديك شاهد برگزاري يازده دوره جشن هنر شيراز بودهاند مشحون از خاطراتي هستند كه براي زواياي نامكشوف تاريخ معاصر ايران بسي سودمند است. ازجمله آثار هنري كه ايشان شخصاً به چشم خويشتن ملاحظه فرمودهاند عبارت است از : فيلم سينمايي هزار و يك شب، تئاتر خوك، بچه، آتش و اركستر سمفونيك اشتكهاوزن. مصاحبت استاد را مغتنم ميشماريم:
ــ استاد از اينكه اجازه فرموديد از محضر حضرتعالي كسب فيض كنيم كمال تشكر را داريم. لطفاً خاطرات خود را از جشن هنر شيراز بيان بفرماييد.
ــ تا آنجايي كه يادم ميآيد جشن هنر شيراز از سال 46 تا 56 يازده دوره اجرا شد. در هر سال گروهي از هنرمندان ايراني و خارجي حضور به هم ميرساندند. به قول ما شيرازيها « بيله بيله» و به قول شما تهرونيها «دسته دسته» به اجراي برنامه ميپرداختند. گروههاي هنري در رشتههاي مختلف فعاليت داشتند. از تئاتر گرفته تا موسيقي و....
ــ لطفاً بفرماييد گروههاي خارجي از چه كشورهايي آمده بودند؟
ــ از همه كشورها. از كشورهاي همسايه گرفته تا ينگه دنيا:
خونهي من غرب عالم، ينگه عالم
خونهي تو، پشت در شيخ، ناف شيراز
ــ استاد در مورد كيفيت برنامهها بفرماييد.
ــ اجراي موسيقي و تئاتر ايران عمدتاً خوب بود، بجز مواردي كه هنر ايراني از اصل خود دور ميشد. مثلاً در جايي سعي ميكردند دينگل و دينگوي ايراني را با جيمبل جيمبوي فرنگي تلفيق كنند كه خوب از آب درنيامد يا بعضي از اجراهاي تئاتر خارجي نه تنها هيچ سنخيتي با فرهنگ ايراني و هنر بومي نداشت بلكه به دلايلي خشم مردم را برانگيخت.
ــ ممكن است واضحتر بفرماييد؟
ــ ممكن كه نيست ولي تا جايي كه عفت كلام اجازه دهد كمي توضيح ميدهيم. درست دقت بفرماييد؛ در طول تاريخ در فرهنگ تاريخي ما و در تاريخ فرهنگي ما به خصوص در نقاشي، تئاتر و شعر هيچ رد پايي از عرياني نميبينيد.
ــ البته بجز بابا طاهر عريان!
ــ ببينيد؛ ميگويند آخر شاعري اول گدايي است. عرياني داريم تا عرياني. عرياني او براي تظاهر به فسق و فجور نبوده بلكه از نهايت فقر و مسكنت بوده كه البته لطفي ندارد. به هر حال بعضي از اجراهاي تئاتر خارجي هيچ سنخيتي با فرهنگ بومي ما نداشت. خواجه ميفرمايد:
عيب من جمله بگفتي هنرم نيز بگو
نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند
اما از آنجا كه شما يك كاره از تهرون بلند شديد اومديد شيراز چينهدون ِ مارو بتكونيد كه ما هم پنبه جشن هنر را بزنيم؛ اشكال ندارد، ميزنيم:
هم بانمكي، هم شيريني، نَم چيچي هسّي
ها، ... قوتكي كه تهرونيا ميگن قائوتي
گفتم كه دل مارو ايطو و اوطو و نلرزون
يي هوتو تكوونديش مث يي شاخه توتي
يك گروه موسيقي آلماني بود به نام اشتكهاوزن. يادم ميآيد شب اجراي نمايش طياره فرح دير كرد. ساعت يازده برنامه شروع شد. ساعت سه نصف شب تموم شد.
ــ شما هم در سالن تشريف داشتيد؟
بله. اما روز بد نبيني. صد رحمت به بازار مسگرا. آنقدر تو گوشم دينگ دينگ کرده بودند که ونگ ونگ ميزد. ساعت سه نصف شب سلانه سلانه اومديم خونه. بعدها عيال کلي سرزنشم ميکرد که آدم «بيدگوني» را ول ميکنه ميره « اشتکهاوزن» گوش ميده.
ــ استاد لطفاً يه قدري در مورد بيدگوني بفرماييد.
ــ بيدگوني بر وزن قيرگوني از رديفهاي آواز محلي شيرازي است. خلاصه بهتون بگم مردم فکر ميکردند اينا نصف شبي اَبدال بُلينا شدن.
ــ ابدال بلينا؟
ــ بله به قول شما ديونه شدن:
باز ميبينمت ابدال بلينا شدهاي
سخت آويخته و شلم شلينا شدهاي
ــ استاد شايع شده که شما هم در جشن هنر شيراز فعال بودهايد. لطفاً توضيح بفرماييد.
ــ شما ابتدا که آمديد قرار بود فقط مصاحبه کنيد. اما کمکم لحن صحبت دارد بوي بازجويي ميدهد. توضيحاً عرض ميکنيم بسياري از کساني که در جشن هنر شيراز شرکت داشتند هنرمندان بزرگي بوده و هستند. به هر صورت ما حضور خودمان را انکار مينماييم:
گفت با من يکي از اهل تميز
که تو خود خوردي از آن خربزه نيز
گفتمش چون شکم خربوزه
شکمم کارد بخورد، اگ ايغذه