ماهنامه شماره 28 - صفحه 6
 

 

» دوستان يکرو

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

جمشيد آموزگار بد موقعي به نخست‏وزيري رسيد. دولت هويدا پس از 13 سال كنار رفته بود. مشكلات سالهاي آخر دولت هويدا بسيار زياد بود. شكوه و عظمت و ثروت برآمده از نفت فرو ريخته و تورم به حد بالايي رسيده بود. خرج تراشيهاي سابق نظامي و بلندپروازيهاي اقتصادي شاه، ايران را به سوي هرج و مرج سياسي و اقتصادي سوق داده بود.

 

آمدن كارتر بر مسند رياست جمهوري آمريكا به نوعي قوز بالا قوز شاه شده بود. كارتر كه احساس كرده بود با روشهاي ديكتاتورمنشانه حكومتهاي دست‏نشانده به سمت سقوط پيش مي‏روند، تصميم بر انجام اصلاحات در اين كشورها گرفت. وي در خاورميانه شاه را به اين كار واداشت. جمشيد آموزگار كه تحصيلكرده آمريكا بود و به طرفداري از آمريكا اشتهار داشت، اولين انتخاب بود. هويدا جاي اسدالله علم را در دربار گرفت.

 

كارتر سخت اشتباه مي‏كرد و يا اگر خوشبين باشيم خيلي دير به اين كار اقدام كرده بود چون كابينه آموزگار سالي بيش دوام نياورد.

 

كابينه آموزگار تفاوت عمده‏اي با آخرين كابينه هويدا نداشت. يكي از تغييراتي كه زياد به چشم مي‏آمد صدارت داريوش همايون در وزارت اطلاعات و جهانگردي بود.

 

همايون زندگي سياسي پر فرازو نشيبي طي كرده بود. همكاري با شبه نظاميان، فعاليت در انجمن همياري با پان ايرانيستها، همگامي با گروه ناسيوناليستهاي انقلاب ايران، عضويت در حزب سومكا، دبيري سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات، بنيانگذاري روزنامه اطلاعات و قائم‏مقامي حزب رستاخيز.

 

همايون هميشه چشم به كرسيهاي بالاتر داشت و با حسرت به آن كرسيها مي‏نگريست. حسرتي كه بعد از چندين دهه ناكامي به بارننشسته بود. سمت وزارت و سخنگويي دولت براي وي مقام كمي نبود. يك شبه ره صد ساله طي شده بود، راهي كه مقدمات آن را قبلاً چيده بود.

 

ازدواج وي با هما زاهدي دختر فضل‏الله زاهدي عامل كودتاي 28 مرداد و خواهر اردشير زاهدي مرد قدرتمند دربار پهلوي زمينه صعود وي را فراهم كرده بود. همين تغيير كابينه نيز به سود وي تمام شد. در سندي كه ارائه كرده‏ايم وي خطاب به آموزگار مي‏نويسد: « تو مرا بركشيده‏اي. با آنكه دوست نزديك من نبودي مرا از هر كس به خود نزديكتر كردي و به من فرصتهايي در زندگي دادي كه هيچ كس ديگر نداده بود و خيالش را هم نداشت.»

 

شيريني اين وزارت هنوز به كام همايون ننشسته بود كه « ضامن وزارت» وي يعني آموزگار سقوط كرد. شتاب انقلاب تحمل آموزگار را نداشت. وي با آموزگار بركنار شد. كار به اينجا ختم نشد، آموزگار به خارج رفت ولي نزديك بود همايون قرباني حكومت پهلوي گردد. همايون از اولين كساني بود كه با جمعي ديگر براي تبرئه شدن رژيم پهلوي به عنوان يكي از عوامل نارضايتي مردم در سال 1357 به زندان افتاد. شب 22 بهمن 57 و باز شدن در زندانها نجات وي را در پي داشت. سندي كه در اين شماره ماهنامه بهارستان ارائه كرده‏ايم، سند جالبي از محدوده روابط دولتمردان پهلوي در بالاترين سطح آن يعني هيئت دولت است. نارضايتي جمشيد آموزگار از انتشار خبري از زبان وي (درباره نفت) در خبرگزاري دولتي پارس موجب آن شد كه همايون نامه تملق‏آميزي براي آموزگار ارسال كند كه محتواي آن خواننده را به تعجب وامي‏دارد. قضاوت آن برعهده خوانندگان گرامي.

 

 

 وزارت اطلاعات و جهانگردي           18/10/36[ [25

دفتر وزير

جمشيد عزيزم،

 

اين نامه را به عنوان يك دوست مي‏نويسم. واكنش تو در برابر سوء تفاهم و اشتباهي كه در خبر مصاحبه‏ات پيش آمده بود و برداشت سختي كه از اين رويداد كرده‏اي مرا در اندوه عميقي فرو برد. اجازه مي‏خواهم چند دقيقه از وقتت را بگيرم. احساس مي‏كنم پس از سالها آشنايي و دوستي و سه سال همكاري نزديك بايد، خودم را معرفي كنم.

 

در همه زندگيم دوست داشته‏ام تكليفم با هر چيز و تكليف مردم با من روشن باشد. اگر با كسي دوست بوده‏ام پاي دوستي ايستاده‏ام اگر هم با كسي مخالف بوده‏ام پروا نكرده‏ام. خود تو شاهد موارد بسيار بوده‏اي كه من هيچ ملاحظه نكرده‏ام. چنين آدمي نمي‏تواند از پشت خنجر بزند آن هم به چه كسي، به كسي كه جز نيكويي از او نديده است. تو مرا بركشيدهاي. با آنكه دوست نزديك من نبودي مرا از هر كس به خود نزديكتر كردي و به من فرصتهايي در زندگي دادي كه هيچ كس ديگر نداده بود و خيالش را هم نداشت.

 

چرا من بايد بدخواه تو باشم؟ وجود تو يكي از عوامل قاطع در همه اميدواريهايي است كه من به آينده خودم و اين كشور دارم و شرافتم را شاهد مي‏گيرم كه در چهل سال گذشته هرگز خودم را از اين كشور جدا ندانسته‏ام.

 

من در گذشته هم فرصت داشتم كه از لاك خودم بيرون بيايم ولي فقط با پيدايش حزب رستاخيز با دگرگوني‏اي كه احساس كردم در فضا روي داده است وارد ميدان شدم. تو در نخست‏وزيري ضامن آينده مني. آدمي با روحيه و طرز تفكر و برداشتهاي من به اتكاي چون تويي در چنان جايي مي‏تواند جرأت وارد شدن در اين درياي پرخطر را داشته باشد. اگر من اكنون خوشبينم كه مي‏توانم سهم شايسته‏اي در بهبود اين كشور داشته باشم به پشتگرمي توست. چون در تو آن نيروي تغييردهنده و پيش برنده و پاك سازنده را مي‏بينم.

 

من ممكن است به خطا به تو آسيب بزنم و نفهمم چه مي‏كنم، اما چگونه ممكن است دانسته ريشه خودم را بخشكانم؟ آيا خيال مي‏كني چنان نادانم كه سود و مصلحت خودم را هم نمي‏فهمم؟ حق‌شناسي و دوستي و احساس ستايش به تو به كنار، آيا من اين اندازه هم شعور ندارم كه ارزش دوستي و پشتيباني تو را براي ادامه زندگي سياسي‏ام نشناسم و دانسته در پي ويران كردن پايه‏هاي كاميابي خودم برآيم؟ اگر در همه زندگيم يك دوست من حكم به ناسپاسي و سست عنصري من كرده باشد حق داري به من بدگمان باشي. مي‏دانم تجربه‏هاي تلخ بيشمار با مردم داشتهاي. اما گذشته من گواهي بر اين است كه من مانند بسياري از آدمها نبوده ‏ام. دنبال كارها و آرزوهاي آنها نرفتهام و برايم آبرو، و اعتماد ديگران بيش از پول و مقام ارزش داشته است. من آبرويم را پيش كسي چون تو به هيچ قيمت نخواهم برد. مقام خود تو هم ارزش اين را ندارد كه نام مرا به زشتي ببرند و به خيانت و تقلب و نامردي متهمم كنند. من يكي به تو خنجر نخواهم زد نه از رو به رو و نه از پشت. به هيچ كس نخواهم زد به ويژه به تو كه اين همه مرهونت هستم. اجازه بده پيش از اينكه نامه‏ام را تمام كنم اندكي هم به خود موضوع بپردازم. روز كنگره همه ما تا حدي آشفته و گرفتار و دل مشغول بوديم. من اطمينان دارم خودت هم دقيقاً يادت نيست به خبرنگاران چه گفتي. من هم درست يادم نيست به خبرنگار خبرگزاري پارس چه گفتم. او هم كسي است كه در گذشته، در حزب، از روي مطلب نوشته شده اشتباه مي‏كرد چه رسد به نقل شنيده‏هايش.

 

حالا اگر كسي به او گفته است كه تو راجع به نفت مطلبي گفته‏اي و او نقل كرده اين نمي‏تواند نشانه بدخواهي او باشد. من خوب مي‏شناسمش. آدم بيچاره‏اي است. حتي اگر من هم در آن گيرودار در پي تصحيح مطلب او برآمده باشم ــ كه باور كن يادم نيست درباره نفت سخني گفته باشم ــ اين هم نه از روي بدخواهي، بلكه از روي اشتباه بوده است. به هر حال شخصي كه خبرنگار خبرگزاري پارس مي‏گويد خبر نفت را از او گرفته شهادت داده است كه چنين خبري به خبرنگار خبرگزاري پارس نداده است و گفته است اگر خبري مي‏داشته به روزنامه خودش رستاخيز مي‏داده است نه به خبرگزاري پارس ـ كه استدلال قابل قبولي است.

 

اكنون حكم آنچه تو فرمايي. اگر در دلت سايه ترديد و بدگماني چنان افتاده است كه ديگر نمي‏تواني مرا دوست قابل اطمينان خود بداني به من اشاره‏اي كن و من با كمال تأسف و بي‏ميلي به خانه‏ام خواهم رفت و دريغ خواهم خورد كه كارير سياسي من يك بار در گرو نقل ‏قول اشتباه يك مديركل بود كه وزيري را وزير شنيد و بار ديگر با نقل قول اشتباه يك خبرنگار كه فارسي را از رو نمي‏تواند درست بخواند، به پايان رسيد. اما حتي اگر كار بدينجا بكشد بگذار به تو اطمينان بدهم كه در وجود من جز دوستي و ستايش و حق‌شناسي به تو نيست. من تو را قبول دارم و فروتنانه به صفات بزرگ رهبري تو احترام مي‏گذارم و آرزويي بزرگتر از اين ندارم كه تا وقتي توان خدمت دارم در گروه ياران تو باشم. اگر تو جز اين بپنداري به قول شاعر محبوبت « دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‏اي!

 

                                               با ارادت و احترام

                                                                           داریوش

 

                                                                            

 

[56354 تا 56350] صفحه 1

[56354 تا 56350] صفحه 2

[56354 تا 56350] صفحه 3

[56354 تا 56350] صفحه 4

[56354 تا 56350] صفحه 5

 

 

 

ازدواج داريوش همايون و هما زاهدي زمينه
صعود به قدرت وي را فراهم كرد. از راست:
اردشير زاهدي، هما زاهدي، فرح پهلوي و داريوش همايون

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org