» خاطرات عميدي نوري
56/7/22- عصر ديروز به مناسبت شركت در مجلس فاتحهخواني حسن كرباسي، برادر عباس كرباسي از محترمين بابل كه هنگام انتخابات من در مازندران از موافقين من بود به مسجد ارك رفتم و ربع ساعتي در آنجا بودم. وقتي از شبستان خارج شدم، علي سپهر (مشاور شهردار تهران و مدير سابق روزنامه تعطيل شده ديپلمات) را ديدم با ذبيحيان كه بعداً معلوم شد رئيس اداره روابط عمومي شهرداري تهران شده است پهلوي هم ايستادهاند. من به علي سپهر گفتم: در روزنامهها سابقاً خواندم كه شما مشاور شهردار هستيد يعني نيكپور. او رفت حالا اين شهرستاني شهردار است، آيا مشاور او هم هستي؟ لبخندي زده گفت : بله، حالا هم مشاور اين شهردار ميباشم. گفتم آيا او از شما حرف هم ميشنيد؟ گفت: او كه ديكتاتوري بود بي اعتنا به مردم، گاهي از من مشورتي ميكرد. گاهي هم كه مصلحتاش بود به حرفم گوش ميداد. اما اين آدم ملايمي است اما كله خر است! گفتم: آخر مشهدي است و مشهدي معروف به اين صفت. [گفت:] اما به حرفم گوش ميدهد! من گفتم دو روز پيش يك تلگرافي به امضاي من و هيجده نفر ديگر از مالكين مسير شاهراه دوگل براي او مخابره نموديم خلاصهاش اين است كه به ادعاي قيمت سال 1351، از ملك ما ميخواهند حالا كه شش سال ميگذرد، همان قيمت را در صندوق بگذارند كه دادستان برود سند انتقال را امضا كند، بعد خانه ماها را خراب كنند در حالي كه طبق ماده هفده قانون نوسازي، فقط سه ماه پس از آگهي طرح كه در دي ماه 1352 منتشر شده بود ميبايستي قيمت معامله ملك پرداخت شود. اينك خودتان حساب كنيد ظرف اين پنج سال چقدر زمين و ساختمان و مصالح و دستمزد بنا و كارگر بالا رفته است؟ علي سپهر گفت: البته اين حرف خيلي حسابي است. خواهشمندم نسخهاي از اين تلگراف را به من برسانيد! ذبيحيان گفت: بالاتر از اين من سراغ دارم. خانههايي در مسير راه ديگري است كه از [سال] 1349 تا به حال شهرداري تهران همين بلا را سر مالكين آن درآورده قيمت سال 1349 را حالا ميخواهد بپردازد! به علي سپهر گفتم: شما كه منزل من آمديد بهترين نقطه زرگنده و تیغستان و الهيه است ، دو ور دارد به دو خيابان؛ 1700 متر از باغ با 800 متر بنا را ميخواهند 24 ميليون ريال بدهند. سپهر گفت : عميد، آنجا زمين متري اقلاً 5000 تومان و بنا 2000 تومان لااقل 100 ميليون ريال ارزش آن است بايد بدهند چطور 24 ميليون ريال. من گفتم:...1 دليل كردم كارشناسان رسمي دادگستري آمدند معاينه و محاسبه كردند نظر كتبي خود را به همين حدودها دادهاند.
56/7/23- ديروز جمعه بود. بعضي از دوستان آمده بودند. نكاتي يادداشت ميشود :
1- محمد ملكمحمدي ميگفت: در وزارتخانه ما (پست و تلگراف و تلفن) فعلاً كريم معتمدي، اهل بابل موقعيتي دارد كه شاه به او علاقهمند شده است. او اطلاعات فني جامعي در امور مخابراتي از وسايل جديد دارد. مدتها كارهاي كوچك در وزارتخانه داشت تا به مقام مديركلي رسيد. در دوره وزارت ستوده كه او سالها وزير بود به سمت معاون وزارتخانه در اواخر تعيين گرديد و چون خود ستوده كه اطلاعات فني نداشت در موقعي كه جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي در تخت جمشيد گرفته ميشد، شاه هم آنجا بود كريم معتمدي فقط توانسته بود مشكلات مخابراتي را از نظر فني چنان رفع كند كه حاضرين در آن بيابان توانستند ارتباط مخابراتيشان با همه جا برقرار باشد. در آن روزها بود كه شاه كاملاً كريم معتمدي را از نظر فني شناخته بود. از اين جهت در فرصتي كه قرار بود كابينه هويدا ترميم شود با اينكه ستوده مورد اعتماد هويدا بود و نظري بر تغيير او نبود و به همين جهت ستوده لباس ژاكت پوشيده به دربار براي معرفي رفته بود، شاه به هويدا ميگويد: يك كريم نامي در تخت جمشيد ديدم، اطلاعات فني خوبي داشت. او را خبر كنيد، وزير پست و تلگراف شود. معتمدي بيخبر در منزل بود به او اطلاع ميدهند لباس بپوش فوراً به دربار بيا. او با تعجب فوراً ميآيد. حالا هم ستوده در اتاق پذيرايي بين وزرا نشسته و هم كريم معتمدي آمده است. معتمدي به ستوده ميگويد : شما مرا خواستيد فرمايشي داريد؟ ستوده رنگش تغيير ميكند. هويدا به ستوده اشاره ميكند كه فعلاً از دربار خارج شود معتمدي وزير شده است به اين طرز او وزير شده و كاملاً از اوضاع فني اين وزارتخانه با اطلاع است و تخصص دارد آدم پاكي هم هست. بله اين طوري فعلاً اوضاع تعيين وزير و بركناري وزيرهاست كه نخستوزير هم دخالتي ندارد.
2- ملكمحمدي بعد در حالي كه ميخنديد گفت : بله، از اين نوع تغييرات (و اينكه شخصي را كه هرگز خيال نميكرد وزير شود يك مرتبه وزير ميكند) استفادههاي خصوصي هم ميكند. البته در لباس اصلاحات! مثلاً تا به حال دو دستگاه مخابراتي داشتيم، يكي مال ارتش بود ديگري مال وزارت پست و تلگراف. شاه دستور داد هر دو دستگاه يكي باشد و تحت نظارت ارتشبد طوفانيان كه متجاوز از چهارده سال است معاون دائمي وزارت جنگ است و مأمور محرم و مخصوص شخص شاه درباره خريد كليه اسلحهاي كه ايران از خارج ميخرد. بديهي است وسايل مخابراتي كه در دنياي امروز خريداري از خارج ميگردد نيز بسيار زياد است. شاه نه تنها آن وسايل را در ارتش تحت نظر خود به وسيله طوفانيان قرار داده است بلكه هم براي يكنواخت بودن قيمتها و هم براي اينكه حجم خريدها زياد شود، طوفانيان را در رأس خريدهاي وسايل مخابراتي وزارت پست و تلگراف هم قرار داده است تا شخصاً درباره خريدهاي بزرگ مزبور بتواند تصميم لازم بگيرد.
3- سيدحسين خليلي (كارمند سابقهدار شركت ملي نفت) در حالي كه متأثر بود ميگفت :
الف- اوضاع سياسي مثل اينكه درهم است، زيرا فعاليت پشت پرده علني گرديده كار به تظاهرا ت رسيده است. چند روز پيش در حضرت عبدالعظيم جمعيت زيادي كه به ده هزار نفر تخمين ميزنند تظاهراتي به نفع خميني و عليه دولت نمودند. شعار مرگ بر دولت و زنده باد خميني ميدادند كه مورد تعجب واقع شد.
ب- يكي دو روز پيش هم در پارك سنگلج اعلاميهاي فتوكپي شده در هيجده صفحه بين مردم انتشار [داده] و توزيع شده بود كه حملات شديد به دستگاه شده بود كه آزادي نيست، ديكتاتوري بس است مظالمي كه در لواي خفقان افكار ميشود نابودكننده است.
پ- خليلي بعد گفت: يكي از اين مأمورين سازمان امنيت ميگفت اوضاع سياسي ما خوب نيست، زيرا از طرفي افكار مردم بيدار شده نميتوانند اين اوضاع خفقان را تحمل كنند بايد ما مأمورين دولت با آنها دست به يقه شويم و از طرفي هم اين نحوه كار ما قابل ادامه نيست، زيرا ما هم احساسات داريم ما هم انسانيم و ميدانيم اين جوانها و اين مردمي كه آزادي و مشروطيت ميخواهند حق دارند از اين جهت ما هم داريم از ماندن در ايران و اين شغل دلزده ميشويم چنان كه چند نفر از همكاران ما به امريكا مهاجرت نمودهاند.
ت- خليلي گفت : واقعاً حق با آنهاست كه اين حرفها را ميزنند. الان در خانوادهها اين اختلاف فكر، مشكل بزرگي را ايجاد نموده است. جلوي بچهها را نميشود گرفت. خود من در منزلم با بچههايم همين گرفتاري را دارم، آنها به اوضاع بد ميگويند به شاه و حزب و همه اين حرفها حمله ميكنند كه اين چه سيستم اداره كردن كشور است. من هم ميدانم كه حق با آنهاست. از آن طرف هم سعي ميكنم آنها را ساكت كنم نميپذيرند. پس مشكل اساسي كشور ما همين اداره كردن جوانان كشور ماست كه افكارشان بيدار شده حاضر نيستند تحمل اين وضع را كنند.
ث- خليلي بعد گفت : همان دوست عضو سازمان امنيت من ميگفت : چندي پيش مأموريتي يافتم به امريكا بروم اوضاع ايرانيها را رسيدگي كنم. يك روز جمعيتي را ديدم در جلوي كاخ سفيد شهر واشنگتن اجتماع نموده كارتر را تحت استيضاح قرار داده بودند كه چرا يك ديكتاتورِ مبارز عليه آزادي را كه خون ملت ايران را در شيشه قرار داده است به كشور امريكا دعوت كردهايد؟ ما شما را هم داريم مثل او ميدانيم. مدتي آنها ايستادند تا جواب از كارتر رسيد كه اولاً ما با ايران كه كشور بزرگ نفتي است مناسبات اقتصادي داريم كه ناچاريم حفظ كنيم. ثانياً او را قبول نموديم به امريكا بيايد كه تذكر دهيم بايد رويه خود را در ايران تغيير دهد و آزادي و مشروطيت و قانون اساسي را رعايت نمايد.
3- غلامرضا نوري مقدم از من پرسيد : اين صفاري كيست كه يك اعلاميه در هشتاد صفحه نوشته و امضا كرده و فتوكپي نموده و منتشر كرده است؟ من گفتم : بايد رحيم صفاري باشد كه يكي از روشنفكران از خانوادههاي متمكن صفاري لاهيجان است و امتياز روزنامهاي به نام الفبا [را] هم دارد. قلم او شيرين و شخص شجاعي است. نوري مقدم گفت: در اين اعلاميه محشر كرده است. از شهريور 1320 الي حال فجايع و نارواييها را به خوبي تشريح نموده است.
4- محمدرضا طالقاني گفت: بله، از گيلان هم خبر رسيد كه در دانشگاه آنجا هم كه تازه تأسيس شده، شعارهايي داده شده است. مثل اينكه اين وقايع به هم ارتباط دارد.
5- دكتر الموتي گفت: من كه تازه از اروپا آمدهام و درست نميدانم اوضاع چيست؟ اما اين اعلاميهها و تظاهرات و شعارها حاكي است كه موضوعي در پشت پرده است كه از نقشهاي حكايت مينمايد. بايد صبر كرد تا فهميد حقيقت واقعه از چه قرار است.
6- من گفتم: بله، در كشور ما هميشه وقايع مورد استفاده براي سياست خارجي و يا يك قدرت بزرگ داخلي به همين شكلها شروع ميشود. نقشهاي پشت پرده طرح ميگردد، بعد بازيگر یا بازيگران مجاز به ميدان ميآيند شبيه همان كبوترهاي پرقيچي كه پرواز ميدهند تا كبوتران ديگر را شكار كنند. از اين يكهتازيهاي مجاز، ديگران هم تحريك شده به ميدان ميآيند و چنان كه ميبينيم در دانشگاه آن طور به صورت نقابدار به دختران حمله ميشود. بعد هم آن واقعه در روزنامهها با حروف درشت منتشر ميشود. در حالي كه ما ميدانيم روزنامهها حق ندارند غير از آنچه سازمان امنيت ميخواهد مطلبي منتشر كند. و يا اينكه آقاي خليلي ميگويد ده هزار نفر جمعيت در حضرت عبدالعظيم جمع شده و خودش ديده كه يكي پشت سر ديگري به ايراد نطق پرداخته شعار به نفع خميني ميدادند و عليه دولت و دستگاه. همه اينها نشان ميدهد كه نقشهاي است، خود دستگاه آن را طرح نموده و مراقبت دارد كه هم همهگير نشود و هم به صورت تظاهرات علني منعكس گردد تا از آن بهرهبرداري سياسي شود. شم سياسي من اين است كه شاه خودش اين نقشه را كشيده است تا بعد به رخ امريكاييها بكشد كه اگر من آزادي نوع دمكراسي غربي بخواهم به مردم ايران بدهم اين طور ميشود، به ارتجاع برميگردند، هياهو راه مياندازند، كمونيستها استفاده مينمايند. علاوه بر اين به بهانه همين امر كه اغتشاش راه انداختند آن كبوترهاي پروازيافته را هم ميشناسند و دستگير ميكنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يك كلمه خوانده نشد.