» خاطرات عميدي نوري
1356/7/16- ديروز جمعه بود. بعضي دوستان و بستگان آمده بودند. نكاتي يادداشت ميشود :
1- سيدحسين خليلي كارمند با سابقه شركت ملي نفت در بين حاضرين ميگفت :
الف – دكتر حكيماللهي كه از فضلاست و سالها در دانشگاه استاد بود و فعلاً بازنشسته دانشگاه است و در تأسيسات دانشگاهي بخش خصوصي تدريس ميكند به من گفته است كه اعلام جرمي عليه محمد باهري كه او را دبيركل حزب رستاخيز ايران كردهاند به مقامات مربوطه فرستاده است كه در آن، شماره كارت عضويت حزب توده ايران ِ همين محمد باهري را كه فعلاً دبيركل حزب رستاخيز ايران است ذكر نموده تا تاريخچه كارهايش در آن حزب در شيراز و اينكه صندوقدار حزب بوده وجوه صندوق را برداشته به اروپا فرار كرد. حكيماللهي بعد از ذكر اين تاريخچه نتيجهگيري نموده كه يك چنين شخصي آيا صلاحيت اين را دارد كه در رأس حزبي قرار گيرد كه آن را شامل قاطبه ملت ايران، يعني 34 ميليون نفر جمعيت ملت ايران به حساب ميآورند؟ اين اعلاميه را او به همه جاهاي حساس فرستاده است.
ب – خليلي سپس گفت : دكتر حكيماللهي اخيراً از مسافرت استعلاجي خود به پاريس برگشته است. او ميگفت شاه در مسافرت خود به چكسلواكي از قرار معلوم ضمن پرسش از طرف خبرنگاران آزاد درباره نداشتن فضاي مناسب در آن كشور براي آزمايش اتمي (زيرا ذرات اتم موجب ناراحتي و مرگ مردم در كشور متراكم و پر جمعيت ميشود) گفته بود ما صحراهاي وسيعي چون كوير لوت داريم كه ميشود در آنجاها اين آزمايشات را انجام داد. از اين جهت روزنامههاي اروپاي غربي به شاه حمله كردند كه اين چه حرفي بود كه او زده است. شاه ايران اولاً كراراً اظهار مخالفت با استعمال بمب اتمي و آزمايشات آن نموده است. ثانياً قرارداد منع استعمال [آزمايشهاي] مزبور را هم، دولت ايران امضا نموده است. ثالثاً ايران يك كشور نفتي خاورميانه است كه خليج فارس و كشورهاي عربي خاورميانه صاحب نفت دارد هرگز نبايد با آتش بمب اتمي بازي كنند. حكيماللهي ميگفت : لابد شاه خواهد گفت يك حرفي زده شد!
2- محمد ملكمحمدي (مديركل روابط عمومي وزارت پست و تلگراف و تلفن) در حالي كه ميخنديد در جواب آقا سيدحسين خليلي راجع به دكتر باهري گفت : بله شنيدم دكتر باهري در پاسخ اين نوع ايراد به او از مدتها پيش كه وزير دادگستري و معاون وزارت دربار در كابينه اسدالله علم و وزارت دربار اسدالله علم شود چنين جواب داده بود كه شاهنشاه ظل الله است. همان طوري كه خداوند نسبت به توبهكنندگان از گناه ابراز عنايت و بخشش ميكند، شاهنشاه نيز اينجانب را نسبت به اين گناه بزرگ كه توبه نمودم عفو و بخشش ملوكانه كردهاند. بنابر اين سابقه مزبور ديگر پاك شد. من آدم مادرزاد پاك هستم و حق دارم در اين كشور ترقي كنم وزير و معاون دربار و دبيركل حزب رستاخيز شوم.
دكتر مصطفي الموتي كه تازه از سفر كنفرانس بينالمجالس از اروپا برگشته بود در حالي كه به تنهايي با من به درد دل ميپرداخت با ناراحتي و تأسف برايم گفت :
الف ـ من همين قدر به طور كلي ميخواهم بگويم كه در اروپا اوضاع تبليغاتي عليه ايران از هر جهت بسيار بد است و عوامل اين امر منحصر به ايرانيهاي مقيم آنجا نيست. آن هم نه فقط كساني را متهم به كنفدراسيون و امثال آن ميكنند بلكه ايرانيهاي سرمايهدار و مخالف كمونيسم عليه اوضاع ايران و روش ديكتاتوري كه در اينجا حكمفرماست دچار همين ناراحتي از ايران ميباشند و به تبليغات عليه اوضاع ايران ميپردازند و متأسفانه سوژهها هم به آنها داده ميشود.
ب ـ مثلاً همين افتضاحي كه اشرف در فرانسه راه انداخت يك موضوع تبليغاتي تازهاي شده است. دو مرد كه هر يك بيست و چند سال كوچكتر از اشرف و فروغ بودند يكي به نام اعتمادي فرزند دكتر اعتمادي كه سابق معاون وزارت بهداري بود و ديگري كه اولي مِترس ِ اشرف و دومي مِترس ِ فروغ بود. در حالي كه هر دو زنهاي شوهرداري هستند كه شوهر اشرف به نام دكتر بوشهري در پاريس به عنوان رئيس خانه ايران با بودجه زندگي ميكند دومي شوهر فروغ به نام دكتر علياصغر همايونفر در تهران است. اين دو زن لخت و پتي از كابارهاي پس از قمار و عيش و نوش ميآمدند كه حادثه ترور پيش آمد. همين سوژه چه در نشريات ايرانيها و چه در مطبوعات فرانسه انعكاس زيادي بخشيد و دليل بزرگي بر فساد دستگاه سلطنت و رژيم ايران و حمله به شاه بود. بعد الموتي در حال ناراحتي گفت : اصلاً اين خانم امالفساد شده است. مرتب مِترس ِ در صف خود نگاه ميدارد. جوانهايي از قبيل دكتر علي اميني و غيره را در دستگاههاي خود در ذخيره حفظ ميكند و مشغول كامراني و عيش و نوش است. عجب نفوذي هم در شاه دارد هر چه بخواهد او انجام ميدهد.
پ ـ من گفتم : عجب اين است بعد از آن افتضاح ديگر در فرانسه توقف نكرد و به ايران برگشت و همان روزها مصادف با آغاز تشكيل جلسات سازمان ملل در نيويورك گرديد كه عباس خلعتبري، وزير خارجه ايران نفس راحتي كشيد از دست او و فوراً با هيئتي از ايران به سوي نيويورك پرواز نمود تا در غياب اشرف كه خود را رئيس دائمي هيئت ايراني اعزامي به سازمان ملل ميداند بتواند در جلسات حضور يافته به ايراد نطق و مصاحبهها پردازد. البته يادتان هست كه اردشير زاهدي بر سر همين لجاجت اشرف كه اصرار داشت به سمت رياست هيئت ايراني به نيويورك رفته و [در] جلسات سازمان ملل حضور يابد از وزارت امور خارجه ايران استعفا داد، زيرا او در برابر اين تقاضاي اشرف مقاومت نموده گفت صحيح نيست از طرف همه دولتهاي دنيا، وزير خارجه كه مسئول مملكت است به رياست هيئت در جلسات سازمان ملل حضور يابد آن وقت يك خانم غيرمسئول كه خواهر شاه است به عنوان رئيس هيئت ايراني در آنجا حاضر شود. اين بود كه جلوي اين هوس اين خانم را گرفت او هم ايستادگي نموده نزد شاه رفت و او هم كه تحت تأثير و نفوذش قرار داشت به اردشير تلفن كرد كه تقاضاي خواهرش را قبول كند ولي اردشير گفت پس استعفاي مرا از اين مقام بپذيريد. شاه ناچار اين تقاضا را پذيرفت و معاون او را كه همين عباس خلعتبري بود دستور به هويدا داد وزير خارجه شود و او هم فوراً ابلاغ رياست هيئت ايراني اشرف را صادر نمود و خود تحت رياست اشرف به نيويورك رفت. امسال خلعتبري به سرعت به نيويورك رفت و خودي نشان داد كه رئيس هيئت ايراني است. نطقي ايراد نمود و مصاحبهاي برگزار كرد ولي اشرف مگر ول كن ِ معامله بود، باز هم به سوي نيويورك پرواز نمود و در راديو تهران هم اين خبر انعكاس يافت كه او به سمت رئيس هيئت ايراني به نيويورك رفته در جلسات سازمان ملل حضور يافته است. اما عباس خلعتبري نيز به محض اطلاع از اين جريان فوراً به تهران برگشت و در فرودگاه مصاحبه با خبرنگار راديو نمود. بله اين زن يكي از نقطههاي بزرگ ضعف سلطنت است.
ت ـ دكتر الموتي بعد گفت : فعلاً مطلب بالاتر از اينهاست. خود او سخت به جمع پول ميپردازد. اين غولهاي اقتصادي تازه به دوران رسيده از قبيل رضايي، خيامي، كورش و امثال آن مستقيماً با خود او سروكار دارند و حساب به او پس ميدهند. اين دانشور كه پيشخدمت محرم او بود و حالا لقب جناب از او گرفته و مديرعامل شهرك غرب تهران شده اجازه آزاد شرفيابي نزدش دارد و هر روز حساب سازمانهاي اين شهرك عظيم را كه در سطحي چند ميليون متر[ي] با عماراتي ده، پانزده طبقه ساخته ميشود مستقيماً بين خود اوست با اين دانشور؛ و فروشها و نتيجه معاملات تماماً به جيب خود او ميرود. به همين جهت خود او دست برادرها، خواهرها، خواهرزادهها و همه نوكرهاي خود را هم باز گذارده است كه هر قدر بتوانند مردم را بدوشند و سوء استفاده كنند.
ث ـ دكتر الموتي بعد گفت : در اروپا هم از موضوع اينكه غلامرضا نيك پي شهردار سابق ميخواست به اروپا با ارز فراواني كه در چمدان خود پنهان نمود مسافرت كند و او را بازداشت نمودند و ارزها را ضبط كردند، اخباري انتشار يافت كه بين من و جهانشاه صالح (او رئيس هيئت ايراني مجلس شورا و سنا كه به جلسه بينالمجالس كه در صوفيه پايتخت بلغارستان تشكيل شده بود با دكتر الموتي بود) گفت وگو بود كه چطور ميتوانند نيك پي را كه سناتور انتصابي شاه است و مصونيت سياسي دارد بدون اينكه لايحه سلب مصونيت او را به مجلس سنا آورده و تصويب كرده باشند بازداشت كنند. ولي اين خبر چه در اروپا و چه در تهران كه برگشتم اين قدر شهرت يافته بود كه درصدد تحقيق اصل مطلب پرداختم. مطلعين موثق، اين موضوع را چنين نقل نمودند كه اين سناتور انتصابي و شهردار هشت ساله مقتدر تهران اولاً پولهايي كه در شهرداري تهران بلند كرده است در حساب پدرش اعزاز نيك پي ميگذاشت. ثانياً اعزاز نيك پي در اين هشت سال دلال و كار چاقكن نيازمندان به امور شهرداري با او بود و پولهايي كه براي گذراندن كارها ميگرفت در حساب خودش نگاه ميداشت. اعزاز علاوه بر اينها پول زيادي علاوه بر ملك هم داشت كه قسمتي از سرمايه يكي از بانكهاي موجود فعلي ايران را پول او تشكيل ميدهد. همچنين بيش از ده ميليون تومان حساب پساندازش در يكي از بانكها، به شرط اينكه هر وقت خواست تبديل به ارز كند و حواله به كشور خارج نمايد بانك اين تقاضا را بپذيرد، داشت. مقداري هم سهام بي نام در شركتها داشت. ذخاير پولي در اروپا هم داشت. وقتي اعزاز نيك پي طوري مريض ميشود كه او را به اروپا براي عمل ميبردند، غلامرضا نيك پي خود را به او ميرساند و او هم چون به او علاقه داشت خصوصاً اينكه از زن آلماني جوان خود هم دو اولاد داشت براي اينكه به غلامرضا كمك كند ذخيرههاي ارزي اروپا را به او داد و بابت وجوه نقدي و رسيد سهام بي نام در تهران نيز اسناد و چك به نام خود غلامرضا داد. بعد، اعزاز فوت نمود كه مراسم تدفين و ترحيم انجام يافت و نيك پي گرفتار كارهاي شهرداري بود كه نتوانست و يا نخواست از چك موجود پدر استفاده كند. در اين بين برادرهايش كه كم بيش از جريان غارت او از ارثيه پدر و همچنين فرار از ماليات بر ارث از اين راه آگاه شدند، مخصوصاً حميد نيك پي برادر ديگرش كه قبلاً در اصفهان رئيس انجمن شهر بود، عليه او اعلام جرم نموده و دلايل خود را جمعآوري كرد و سپس به بازپرس اطلاع دادند كه او درصدد فرار از ايران و بردن دارايي آنها به شكل ارز و چك و پول نقد به خارج از ايران است كه آثار جرم را پنهان سازد. بازپرس هم كه اين شكايت در موقعي طرح شده بود كه او شهردار تهران بود و مصونيت سياسي نداشت، شرحي به اداره گذرنامه و فرودگاه نوشته بود كه از خروج او از تهران جلوگيري به عمل آيد. غلامرضا نيك پي كه سناتور شده بود به اتكاي گذرنامه سياسي، چمدانها را پر از ارز و پول و چك نموده وارد فرودگاه شده بود در حالي كه برادرهايش دنبال او بودند و به مقامات اجرايي فرودگاه موضوع نامه را اعلام كردند آنها مجبور به اجرا شدند. به همين جهت قبل از پرواز هواپيما، مأمور فرودگاه نزدش رفته با احترام گفت يكي از چمدانهايتان مانده است. تشريف بياوريد ببريد. او دست پاچه شده فوراً پايين آمد و به سالن گمرك رفت. در آنجا نامه بازپرس برايش خوانده شد و اعلام گرديد حق خروج نداريد بايد با چمدانهاي خود به منزلتان برگرديد. او هم مراجعت به منزلش نمود. اين موضوع را با شاخ و برگهايي كه ناشي از عقدههاي مردم تهران بود بلافاصله در تهران و خارج از تهران منعكس نمودند كه در اروپا هم به گوش ما آن طوري خورد. من گفتم : از آن روزها هر كس را ميديدم از موضوع قاچاق ارز نيك پي در فرودگاه و بازداشت او گفت وگو بود. حالا معلوم ميشود چيزكي بود كه مردم چيزها گفتند. بله اينها همه افتضاح مملكت است كه يك همچه كسي را هشت سال شهردار بلامنازع تهران ميكنند. بعد هم بلافاصله سناتور انتصابي!
|
|
|
|
|
|
2840- 11ع
جعفر شريفامامي نخستوزير و اعضاي كابينه وي در روز اخذ رأي اعتماد از مجلس شوراي ملي (1357)
|
5171-4ع
غلامرضا نيك پي هنگام مصاحبه مطبوعاتي
|
3718-4ع
اولين جلسه هيئت وزيران رزمآرا در كاخ ابيض (گلستان)
|
|