» جلوههايي از ذوق لطيف ايراني
علي ابوالحسني (منذر)
نوشتهاند: زماني كه نادرشاه افشار، عزم تسخير هندوستان داشت، در راه كودكي را ديد كه به مكتب ميرفت. از او پرسيد: پسرجان، چه ميخواني؟
ــ قرآن.
ــ از كجاي قرآن؟
ــ انّا فتحنا ...
نادر از پاسخ او بسيار خرسند شد و از شنيدن آيه فتح، فال پيروزي زد. سپس يك سكه زر به پسر داد. او نگرفت. نادر گفت: چرا نميگيري؟ گفت: مادرم مرا ميزند، ميگويد تو اين پول را دزديدهاي.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است. پسر گفت:
ــ مادرم باور نميكند. ميگويد: نادر مردي سخي است، او اگر به تو پول ميداد، يك سكه نميداد. زياد ميداد!
حرف او بر دل نادر نشست. يك مشت پول زر در دامن او ريخت و به راه افتاد.
از قضا، در آن سفر، چنانكه مشهور تاريخ است، همان گونه كه فال نيك زده بود، بر حريف خويش ــ محمدشاه گوركاني ــ پيروز شد.
|