
» مردي كه زياد ميدانست
جلال فرهمند
Farahmand@www.iichs.org
شايد عنوان بالا براي شاپور ريپورتر به نظر اغراقآميز آيد ولي با بررسي زندگي وي و روابط بسيار نزديكش با رجال درجه اول ايران اغراقآميز بودن آن كاهش مييابد.
وي مردي است كه روابط تجاري و نظامي ايران و انگليس را احيا كرد، به طوري كه به عنوان شهروند درجه اول انگليس بالاترين نشانهاي افتخار را از ملكه آن كشور بابت خدماتش دريافت كرد.
شاپور ريپورتر فرزند اردشير جي ريپورتر نماينده انجمن پارسيان هند در ايران بود. انجمن پارسيان هند براي رفاه حال زرتشتيان ايران نمايندگاني فرستاد كه اردشير جي سومين نفر آنان بود. در مدت طولاني نمايند گيش در ايران فعاليتهاي زيادي انجام داد كه علاوه بر تأييد و ستايش، مورد شماتت بسياري ديگر از زردشتيان ايراني قرار گرفت. البته بايد گفت نمايندگي وي از سوي انجمن پارسيان هند در واقع پوششي جهت انجام مأموريتهاي اطلاعاتي از سوي حكومت انگليسي هندوستان بود كه خدمات شايان وي با شناسايي افرادي چون سيدضياءالدين طباطبايي و رضاخان قزاق به اوج خود رسيد. فرزندش سمتي در انجمن پارسيان نداشت ولي رسماً به عنوان كارمند اطلاعاتي انگليس در ايران پذيرفته شده بود. فعاليت ويژه وي در زمان جنگ جهاني دوم كاملاً آشكار است. خدمت وي در راديو فارسي دهلي و شركت در جنگ رواني بر عليه عمليات آلمانها در ايران و افغانستان مؤيد اين نظر است.
تحصيلات دبيرستاني وي در ايران و در بهترين دبيرستان آن زمان يعني فيروز بهرام زمينه آشناييش را با نوجوانان و جواناني فراهم كرد كه بعدها به سران و رجال دربار پهلوي دوم تبديل شدند.
نقش وي در امور سياسي ايران در كودتاي 28 مرداد پررنگترين شكل آن بود. وي از سوي سازمان جاسوسي انگيس به سفارت آمريكا مأمور ميشود كه نقش هماهنگكننده دو سازمان اطلاعاتي غربي ــ MI6 و CIA ــ را فراهم نمايد و از سوي ديگر مشاور سفير وقت آمريكا لويي هندرسن باشد. حضور مؤثر وي در كودتا و افزايش بعدي قدرتش در اركان نظام ايران پس از پيروزي آن، از ثمرات شركت مؤثرش در كودتاست. محكم شدن پايههاي سلطنت محمدرضا پهلوي و نزديك شدن بيش از پيش وي به حكومت مطلقه و مضمحل شدن دشمنان داخليش شايد اندكي از وظيفه اصلي ريپورتر كاست. ولي به قول نويسندگان معمّر ستاره اقبالش از همين زمان درخشيدن گرفت. ريپورتر با داشتن اطلاعات كافي از مشكلات و توان اقتصادي ايران، آن هم از سوي سران نظام كه بسياري با وي دوست نزديك بودند به راحتي راههاي سوء استفاده و نفوذ شركتهاي انگليسي در ايران را هموار كرد. حاميان قدرتمندي چون اسدالله علم و اردشير زاهدي اين راه نفوذ را با در اختيار گرفتن بخشي از درآمد خالص هموار ميكردند.
ريپورتر در اين بين وظيفه سياسي خود را نيز فراموش نميكرد. چنانكه در معرفي برخي افراد و دوستانش به علم ــ كه يكي از مهمترين وكيلتراشان درباري جهت مجلس شوراي ملي بود ــ مشغول به كار گماردن دوستان بيكار و همراهان جاده صاف كنِ سياستهاي مطلوب خود بود.
از اواخر دهه چهل و شروع دهه پنجاه شمسي بيلان اقتصادي ريپورتر كلانتر و سمت و سوي آن به سوي بازار پر رونق اسلحه گرايش يافت؛ فروش اسلحه انگليسي به ايران و گرفتن پورسانتهاي كلان.
وي عامل فروش صدها دستگاه تانك چيفتن، صدها موشك زمين به هواي راپير و ... بود. مداخلش سر به ميليونها پوند كشيد و پيامد آن تأسيس شركت هما (به نام دخترش) در لندن بود.
سندي كه پيش رو داريم حاكي از روابط عميق و دوستانه وي با اسدالله علم است، جهت وكيلتراشي براي مجلس شوراي ملي.
تاريخ 4/2/1345
قربانت شوم
خيلي متأسفم كه سه روز بعد از حركت شما اولين نامهاي كه ميخواهم بنويسم، دو خبر بسيار نامطلوب دارد:
يكي اينكه ديروز دوشنبه اعليحضرت شاهنشاهي مرا احضار فرمودند: آقاي نخستوزير ميگويند شاهپور نامي از ابوالقاسم قاضي پنجاه هزار تومان گرفته و او را به وزير كشور تحميل كرده است در صورتي كه اين شخص در محل خيلي بدنام است و پرونده دارد و غيره و غيره...، من خيلي تعجب كردم و به عرض مباركشان رساندم چنانكه خاطر مبارك مسبوق است بنده شخصاً نسبت به قاضي علاقه مخصوصي داشتم به دلايل زياد كه از آن جمله بود محبتي كه زمان مصدق در حق من كرد، و به علاوه اميدي كه در آينده در مجلس به او دارم يعني سرباز و چاقوكش قوي خواهد بود. به اين دو دليل من بي نهايت علاقهمند هستم كه او وكيل بشود. به علاوه، پروندهاي ندارد و در اين خصوص تحقيق كردهام. اما در مورد شاهپور، بايد تحقيق كنم منظور آقاي علاء كيست؟ فرمودند گمان ميكنم همان شاهپور خود ماست به جهت اينكه ايشان ميگفتند گويا خبرنگار تايمز يا رويتر باشد و مخصوصاً ايشان متذكر شدهاند كه شاهپور با علم خيلي رفيق است و گويا [به] وسيله تو هم پيش من و علياحضرت ملكه آمده است و حتي به علياحضرت ملكه درس ميدهد. من به عرض رساندم به هر حال از خود آقاي نخستوزير تحقيق ميكنم. ولي آنچه مسلم است و ميتوانم به طور قطع به پيشگاه مبارك عرض كنم اين است كه شاهپور چنين تقاضايي از من نكرده و اصولاً قرار ما بر اين بوده و هست كه در اين مورد با هم صحبتي نكنيم و تمام مسائل بسته به امر و نظر مبارك باشد.
دومين گزارش قطعاً مبتني بر غرض خاصي به جناب آقاي نخستوزير داده شده، حتي عرض كردم بيچاره شاهپور يك رفيق داشت و آن هم حسين نمازي بود. خيلي هم ميل داشت به او كمك كند؛ از من مشورت خواست كه مطلب را به عرض برساند يا نه؟ گفتم بهتر است چيزي نگوييد، حالا چطور ممكن است بدون نظر و اجازه اعليحضرت همايوني از من چنين تقاضايي بكند. فرمودند به هر حال كار درگز شروع شده يا نه؟ عرض كردم قبلاً بازرس فرستاده بودم كه آقاي رام او را به قوچان فرستاده بود و براي اينكه كار معطل نشود بازرس ديگري فرستادهام. فرمودند به هر صورت كار آنجا در هر مرحله باشد فوري متوقف نماييد كه اين شايعه براي ما و شاهپور هر دو بسيار بد است.
باز هم سئوالاتي فرمودند كه ميخواستند بدانند واقعاً شما چنين تقاضايي فرمودهايد؟ باز هم قوياً تكذيب كردم. اتفاقاً وقتي با آقاي رام بلافاصله با تلفن صحبت كردم معلوم شد چون خود ايشان به اين جريان حسن نظر نداشته بازرس را معطل كرده است. گفتم فعلاً متوقف باشد. اين بود جريان و ميخواستم مطلع باشيد و اگر نامهاي داريد به بنده مينويسيد خيلي خيلي از اين جريان و از اين اظهارات اظهار تعجب بفرماييد كه اين توهم بيخود و بيجهت از ذهن مبارك اعليحضرت همايوني خارج شود.
موضوع ديگري كه ميخواستم عرض كنم اين بود كه باز دو روز قبل آقاي بهبهانيان پيش من آمد و خيلي اظهار ناراحتي كرد و گفت نميدانم دكتر آشتياني چه به عرض رسانده كه در مورد امضاي قرارداد رابينسون فرمودهاند حالا صبر كنيد و خود شما كه به امريكا و انگلستان ميرويد در اين مورد مطالعه بيشتري نماييد. چون من قول دادهام كه قرارداد را امضا كنم خيلي از اين جهت ناراحت هستم، و به علاوه مطمئنم كه آنها كه اين مطالب را به عرض ميرسانند؛ به شاهنشاه خيانت ميكنند.
راستش اين است كه من خودم هم از اين خبر خيلي عصباني و ناراحت شدم، منتهي چون به هيچ وجه ازاول مستقيماً مداخله در اين كار نداشتم مناسب نديدم عرض به پيشگاه مبارك بكنم؛ مبادا بفرمايند تو چرا مداخله ميكني؟ به بهبهانيان خيلي اصرار كردم كه خودت مجدداً عرض كن. گفت آخرين عرايضم را كردهام و اعليحضرت شاهنشاهي هم آخرين اوامر را فرمودهاند؛ براي من هم مناسبت نيست كه بيشتر پافشاري كنم. تنها راهي كه به نظر من رسيد كه راه را براي مداخله بنده باز كند و بتوانم صحبت كنم اين بود كه شما نامه به بنده بنويسيد و از اينكه اين كار تمام نشده اظهار تعجب و تأسف بفرماييد تا من موضوع را اينجا بتوانم با شاهنشاه در ميان بگذارم و به عرضشان برسانم كه تأخير به مصلحت خود معظمّ له و هم خود [سر] كار نيست.
بدبختانه بهبهانيان پس فردا حركت ميكند ولي من خواهم توانست به ايشان اطلاع بدهم كه وقتي به انگليس ميرسد آنجا قرار را امضا كند.
بيشتر از اين مصدع نميشوم اميدوارم انشاءالله به شما از هر جهت خوش بگذرد و موفق بشويد باز هم خدمات گرانبهايي به شاهنشاه انجام دهيد... اتفاقاً منزل نبودم،... با خانم صحبت كرده بودند و از مراجعاتي كه از مشهد به ايشان شده بود ناراحت بودند به ايشان عرض كردم بفرمايند فعلاً به تهران حركت كنند.
قربانت
اسدالله علم
[29-19-3-129الف و 47574 و 47573]
[47573] (صفحه 1)
[47574] (صفحه 2)
[29-19-3-129الف]
|
|
|
 |
 |
 |
[127-47342ن]
اوايل دهه پنجاه و درخشيدن ستاره اقبال ريپورتر. ريپورتر، شاه و نصيري در كنار تعدادي از ديپلماتهاي انگليسي
|
[30-129الف]
ريپورتر نفر اول از راست. وي نقش خبرنگاري خود را فراموش نميكرد
|
[2-47342ن]
و باز در نقش خبرنگار كنار ريچارد نيكسون
|
|