
» خاطرات ابوالحسن عميدي نوري
يادداشتهاي روز ـ سال 1356
تهيه و تنظيم : مختار حديدي
از اين شماره در بخش خاطرات يادداشتهاي روز سال 1356 ابوالحسن عميدي نوري را پي ميگيريم:
از وي كتاب يادداشتهاي يك روزنامهنگار جلد 1 انتشار يافته، ولي يادداشتهاي روز 1356 هنوز به چاپ نرسيده است. از اين شماره اين خاطرات را به صورت پي در پي در معرض ديد خوانندگان گرامي قرار ميدهيم.
عميدي نوري به خاطر نزديكي و مؤانست با كارگزاران و منسوبان حكومت پهلوي از مسائل داخلي حكومت اطلاعات گستردهاي داشته است كه بعضاً در يادداشتهاي خود به ثبت رسانده است. طبيعتاً وي از منظر خود و افرادي كه با آنها مرتبط بوده است و با اطلاعاتي كه از منابع خاص به دست ميآورده به بيان جريانات و احياناً تحليل وقايع ميپردازد.
سالهاي 56 و 57 نقطه عطفي است در تاريخ اجتماعي سياسي ملت ايران. به همين سبب روزشمار وقايع سال 56 آن هم از قلم كسي كه از مؤانست با كارگزاران و حكومتگران پهلوي برخوردار بوده است براي خوانندگان تأملبرانگيز خواهد بود.
از آنجايي كه وي در ذكر وقايع از كساني نام برده است كه اكنون حيات دارند و از كارگزاران حكومتي نيز نبودهاند و آوردن نام ايشان ممكن است به لحاظ شخصي محذوريت داشته باشد، در چنين مواقعي به جاي نام آن شخص از علامت [...] استفاده كردهايم.
بسم الله تعالي
حديث نيك و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را قلمي، دفتري و ديواني است
كتاب يادداشتهاي روز شماره 79 از 12/6/2536 تا 17/10/2536
56/6/12- ديروز جمعه بود از دوستان و بستگان نزدم بودند. نكاتي از گفتهها يادداشت ميشود:
1. داراب گنجي نزدم قبل از ديگران بود. او ميگفت: من امروز صبح زود به اتفاق خانم و پسرم (دكتر گنجي، وزير آموزش و پرورش) رفته بوديم سر خاك پسر ديگرم كه ميدانيد چطور جوانمرگ شده بود. من شنيدم در همان حضرت عبدالعظيم كه مردم جنوب و شرق تهران كه در قسمت خارج محدوده زندگي ميكنند با شهرداري و دولت جنگ كردند تا توانستند موفقيت درباره امر پروانه گرفتن براي ساختمان خود كسب كرده باشند. آنها در برابر مأمورين شهرداري و مأمورين شهرباني كه به كمك مأمورين شهرداري آمده بودند با سنگ و آجر و چوب و بنزين مبارزه ميكردند و شعار عليه شاه ميدا[د] ند. كه چطور شاهپور غلامرضا، برادر شاه حق دارد در خارج از محدوده تهران در اراضي مادرش [در] عليآباد كه زمينهاي زراعتي نيز هست، خانه بسازد با آب و برق و پروانه به مردم بفروشد اما ما بيچارهها كه بدون مسكن هستيم حق ساختمان يك آلونك هفتاد متري يا يك اتاق براي سكونت خود نداريم.
2. محمدابراهيم عميدي نوري (فرزند وسطيام) ميگفت: دوست او «يگانه» ميگفت، علاوه بر مردم جنوب و شرق تهران در خارج محدوده كه آن طور با مأمورين شهرداري دست به جنگ شدند، در شرق تهران در قسمت وحيديه و حدود شرق سيدخندان نيز در خارج از محدوده، قيامي از طرف مردم شده بود كه دولت مجبور شد از قواي نظامي ارتش استفاده كند. توپ و تانك و سرباز بفرستد، تا توانست جلوي خانهسازي را در آن قسمت گرفته نظم و آرامش به وجود آورده باشد.
3. دكتر مصطفي الموتي گفت: آخر، وقتي شاهپور غلامرضا در خارج از محدوده دارد اراضي مزروعي را براي امر بساز [و] بفروشي با تسهيلات شهرداري از دادن آب و برق و پروانه استفاده ميكند واقعاً مسخره است كه آن وقت مردمي كه براي سكونت خود ميخواهند قفسي براي خود در خارج محدوده تهيه كنند نه تنها حق ساختن نداشته باشند بلكه اگر هم ساخته باشند بايد به زور قواي شهرداري و دولتي خراب كنند، مسخره در مسخره است و از آن مسخرهتر اينكه وقتي بر روي چندين ميليون متر اراضي خارج محدوده غرب تهران كه مال مردم بوده آن را ملي اعلام نمودند و بعد به بنياد پهلوي و بانك عمران آن اراضي را دادهاند كه هزارها ساختمان ده پانزده طبقه از طرف دستگاه شاه ساخته ميشود كه متري هشت تا ده هزار تومان، آن آپارتمانها فروخته ميشود، دولت تصويبنامه صادر ميكند در داخل محدوده تهران نيز از خرداد ماه امسال به بعد كسي حق ساختمان ندارد و شهرداري تهران پروانه صادر نكند، افتضاح در افتضاح است! من گفتم: حالا كه چنين است و از همه اينها مسخرهتر و مفتضحتر كار خود من است كه از طرفي مسكن مرا كه شامل مسكن فرزندانم محمدابراهيم و محمدرضا هم ميشود براي شاهراه دوگل ميبايستي خراب كنند و از طرف ديگر با اينكه مقداري از منزل ما باقي ميماند و ميخواهيم در آن باقيمانده مسكن خودمان را بسازيم شهرداري پروانه ساختمان نميدهد! راستي كه اين چه مملكت و چه اجتماعي است؟ همه گوسفندان بيآغل يك قدرت مطلقهايم!
4. منصوري يكي از دوستان قديم من كه قبلاً كارمند شهرداري تهران بود و بعد به اداره آمار و سجل احوال منتقل گرديد و سالهاست كارش به اصطلاح بساز و بفروش است او گفت:
الف. من از عيد تا به حال در چند قطعه زمين كوچك در قسمت جنوب شرقي، يعني همان حدود نيروي هوايي ساختمانهاي ارزان قيمتي كه شامل 32 آپارتمان كوچك كه بزرگتر[ين] آن يكصد متر است به وجود آوردم مبالغي هم مقروض هستم چک و سفته دادم حالا با اين هياهويي كه راه انداختهاند چه كنم؟ از طرفي با دو نفر قولنامه نوشتهام و بيعانهاي به من دادند كه بخرند بعد آمدند دبه درآوردند كه ما نميخواهيم بخريم من هم بيعانهشان را پس دادم از آن طرف هم قانون گذشته است كه من مجبورم اينها را اجازه بدهم يا اگر ندادم خود شهرداري ميآيد آنها را تصرف ميكند و اجاره ميدهد. آخر اين هم شد قانون مملكت ما مردمِ مسلمان كه ملك و مالمان بدون رضايتمان از دستمان به زور خارج شود؟ من اينها را با قرض و قوله ساختم كه بفروشم. من خيال اجاره دادن نداشته و ندارم اين چه ظلمي است كه به من و امثال من روا ميدارند؟ آيا آپارتمانهاي گرانقيمت شهرك غرب كه مال خود ارباب است هم مشمول همين قاعده است؟
ب . منصوري بعد درباره مبارزه مردم خارج از محدوده جنوب و جنوب شرقي تهران گفت: واقعاً تماشايي بود اوضاع آن مبارزه مردم كه بالاخره دولت را شكست دادند. عجيب اين است كه مأمورين دولت از مأمورين شهرداري و پاسبانهاي شهرباني هم باطناً موافق با تخريب خانههاي مردم نبودند و به زودي در برابر حمله مردم جا خالي ميكردند. خودم ديدم پاسباني براي اينكه جلوي مردم را نگيرد و از آن طرف هم در برابر دولت مسئول نشود، خودش عمداً خود را مجروح نمود كه از صف مبارزه با مردم بركنار گردد. من به او پاداش دادم كه چنين جوانمردي به كار برده اما شهرداريهاي آن حدود (ناحيه دوازده و شش) هم به جان كاميون دارهايي كه آجر و آهن و مصالح ساختماني ميآوردند افتاده تا توانستند مصالح آنها را در شهرداري خالي كردند و ضبط نمودند. نكته جالب ديگر اينكه روي مردم باز شده است عليه دولت و پيش از همه شاه شعار ميدادند.
56/6/14 – عصر ديروز پسرم (محمدابراهيم عميدي نوري) نسخهاي از روزنامه كيهان كه در دست داشت به من نشان داد كه شامل خبري بود درباره يك واقعه تأثرآور كه بسيار متأثر شدم. جريان امر چنين بود كه جواني در حال كارآموزي پزشكي كه در دانشكده پزشكي نيز به تحصيل ميپردازد از بيمارستان فيروزگر با همكار اداريش سوار اتومبيل خود شده به سوي منزل ميآمدند بين راه افسر رانندگي و راهنمايي جلوي او را گرفته پرسيده است: اين شخص كه پهلوي شما نشسته است كيست؟ او گفت: همكار اداريم است منزلمان نزديك هم است به سوي منزل ميرويم. افسر گفته است: دروغ ميگويي او مسافر است و تو كرايهكشي ميكني. او با ادب اسم و نام همكارش را گفته و شرح داده است كه من هم كار ميكنم در بيمارستان فيروزگر و هم در دانشكده پزشكي تحصيل ميكنم ميتوانيد تحقيق كنيد. اين همكار من است و من از او پولي نميگيرم. افسر با عصبانيت ميگويد: فايده ندارد اتومبيل خودت را آن گوشه بگذار و برو. هر چه هر دو التماس ميكنند اعتنا نميكند. او هم اتومبيل را كناري گذارده بعد ميرود مقداري بنزين از آن درميآورد و آن را روي اتومبيل و خود در حالي كه كبريت ميزند ميريزد خود و اتومبيل را آتش ميزند. با اين حال او را به بيمارستان ميآورند و داستان او را با عكس و تفصيلات منتشر ميسازند.
فرزند من كه فعلاً زن و دو فرزند خود را به شهر زيباي نيس در فرانسه انتقال داده و خود براي تصفيه امور ملكياش يك ماهي است برگشته به ايران با عصبانيت ميگفت: آخر اين چه وحشي خانه است كه ملت ايران دچار آنند؟ من گفتم: بايد اين مردم دچار اين دژخيمها باشند، زيرا وقتي كسي از جان و مال خود دست شسته كه به روي خود و مال خود آتش ريخته اما حاضر نبود اين آتشسوزي را لااقل به سوي آن دژخيم خود بريزد البته جز اين نخواهد بود ملت ايران آماده تحمل هرگونه ستم و خيانتي به سوي خود ميباشد. ستمگر و متجاوز نيز كه وقتي مانع و رادعي در برابر فكر و عمل تجاوزكارانه خود نميبيند هر چه دلش بخواهد ميكند. او گفت: ميدانيد چه بلايي اين افسران از اين راه بر سر مردم ميآورند. چند روز پيش روزنامه اطلاعات نوشته بود پنجاه هزار اتومبيل سواري را در تهران به همين بهانهاي كه اين اتومبيلهاي سواري شخصي به كار مسافركشي مشغول بودند همينطور از دايره عبور و مرور خارج كردند، يعني اتومبيلها را با جرثقيل بردهاند به جاهاي نامعلومي صاحبان آنها بايد اولاً ده هزار ريال هر يك جريمه اين كار را بدهند. ثانياً خسارت حمل و نقل جرثقيل را بپردازند. ثالثاً اتومبيلشان هم دچار زياني از قبيل بردن شيشه بغل راننده و برف پاكن و احياناً لاستيك و غيره شده باشد. بعد در حالي كه ميخنديد گفت: در همان روزنامه، مهندسي نامهاي نوشته بود خطاب به شهرداري كه آخر من از شعبه رانندگي و راهنمايي شما تشكر ميكنم كه جلوي خطاي رانندهام را گرفتيد كه با اتومبيل من مسافركشي ميكرد اما تقصير من چيست كه بي اتومبيل ماندهام؟ تقصير اتومبيل چيست او را تبعيد و توقيف كردهاند؟ من گفتم: بله، وقتي در جامعهاي حكومت فردي مطلقه بر مردم مسلط بود عقل و شعور زايل است.
56/6/15– عصر ديروز به منزل احمد سعيدي رفته بودم خودش و خانمش بود با هم درد دل ميكرديم.
1- خانم سعيدي كه همشيره پرفسور جمشيد اعلم، سناتور تهران است و خانم مقدسي است كه با افكار برادرش هم موافق نيست به من گفت: احساس ميكنم كه شما متأثر هستيد. گفتم: چطور ميتوان در اين تهران زندگي نمود و متأثر نشد؟ همه كارها تأثرآور است. توي خيابان [كه] راه ميرويد جز انحرافات، تقصيرها [و] بدبختيها نميبينيد. روزنامه را ميخوانيد جز اتفاقات عجيب و غريبي كه مرگ و قتل نفوس مبتني بر بي ترتييهاي دستگاه دولت و شهرداري [است] نميبينيد. بعد حكايت آتش زدن آن جوان، خود و اتومبيلش را در نتيجه زورگويي يك افسر شهرباني كه در كيهان منعكس بود براي آنها نقل نمودم هر دو بسيار متأثر شدند. آنها هم گفتند: آن جوان چرا آن افسر را آتش نزد؟
2- خانم سعيدي به اتاق خود رفت. احمد سعيدي و من تنها مانديم او در تنهايي با من درد دل ميكند.
الف – به من گفت: اين اوضاع چيست؟ بعضيها به من ميگويند شاه باهوش است در حالي كه من فكر ميكنم اگر باهوش بود مملكت ما را با اين ثروت هنگفتِ نفت و اين مردم مطيع و نفوس قليلِ ايران به اين روز نميرسانيد كه يك نفر در ايران از وضع خود راضي نيست. او مرتب نطق ميكند [و] مصاحبه مينمايد، اغلب با هم متناقض است كه مردم ميخندند و او يك كليات ناقصي از بعضي از امور به نظرش ميرسد و از روي آنها براي خود نتيجهگيري ميكند، در حالي كه با واقعيت تطبيق نمينمايد. اصلاً شاه مملكت چرا بايد اين قدر حرف بزند نطق كند و نشان دهد در كليه امور كشورش او دخالت دارد و امر و نهي مينمايد؟ چطور اين شخص با اين اعترافات ادعاي حكومت مشروطه در ايران دارد؟
ب . بعد در حالي كه خنده تأثرآوري ميكرد گفت: او به عنوان نمايش و تظاهر از موفقيتها ميخواهد استفاده كند و به قول خود محكومين قطعي سياسي را كه در زندان به موجب احكام محاكم نظامي باقي هستند گروه گروه آزاد نمايد كه نشان دهد برخلاف پرسشهاي روزنامهنويسهاي خارجي از زندانهاي ايران محكومين سياسي را آزاد مينمايد در حالي كه اساساً متهمين سياسي در هيچ كشور دمكراسي در محاكم نظامي محاكمه نميشوند بلكه به موجب قانون اساسي در دادگستري با شركت هيئت منصفه بايد محاكمه گردد. او از طرفي به نظاميها دستور ميدهد جوانان بي گناهي را كه سازمان امنيت دستگير مينمايد محكوم به حبس و اعدام نمايند و از طرفي بر روي سياستهايي، بعضي از آنها را در نتيجه فشار افكار عمومي مورد عفو خود قرار مي دهد تا كسب وجهه براي خود نمايد در حالي كه حقايق غير از اين است، مثلاً چندين روز قبل به عنوان 28 مرداد در مطبوعات و راديو و تلويزيون تبليغات وسيعي شد كه هشتصد نفر از زندانيهاي امنيتي را آزاد نموده است. من يك زنداني بي گناهي از اين زمره را ميشناختم و او هم فرزند مرحوم آقا سيدابوالقاسم كاشاني است كه برادر ديگرش ابوالحسن كاشاني ات در سازمان آب كار ميكند. چون اشكالي در آب منزل ما پيش آمده بود چون من نوه دايي زن مرحوم كاشاني هستم و با او قوم [و] خويش، به او تلفن نمودم كه دستور دهد مأمورين سازمان آب به منزلم بيايند. از او پرسيدم: برادرت هم لابد آزاد شده است. با كمال تعجب از او شنيدم كه گفت: خير او هنوز در زندان است او به پانزده سال حبس در دادگاه نظامي محكوم شده است كه الان چندين سال است در زندان است. آن وقت فهميدم دروغ پشت دروغ ميگويند. اينها افراد عادي از زندانيها را آزاد ميكنند آن وقت تبليغ دروغ ميكنند.
پ. احمد سعيدي بعد گفت: نتيجه اين دوروييها و دروغها هم اين ميشود كه آبروي مملكت و خودشان را در دنيا ميبرند. چند روز پيش دكتر جهانشاه صالح (او سناتور انتصابي شاه و پدر داماد نوه احمد سعيدي است) به من ميگفت : از شهبانو پرسيدم در سفر امرياكا به شما خوش گذشت؟ او با تأثر گفت: امريكاييها از من بد پذيرايي نكردند اما امان از دست اين ايرانيهاي خودمان كه افتضاح بالا آوردند.
ت. احمد سعيد[ي] بعد گفت: آخر اين شاه چرا بايد طوري در كشور خود رفتار كند كه موقعيت جهاني خود و ايران را اين طور خراب كند؟ در ايران كه همه ناراضي از همه چيز كشورند منتها در اختناق و خفقان قرار دارند نميتوانند عدم رضايت خود را اعلام دارند. در اروپا و امريكاست كه ايرانيها از هر فرصت استفاده بر تظاهر عليه او و خانوادهاش ميكنند. بر همين اساس موقعيت او نزد جيمي كارتر، رئيس جمهور امريكا خوب نيست آن وقت زن خود را ميفرستد به امريكا كه وضعيت را بهبود دهد بلكه خودش بتواند سفري به امريكا براي ملاقات جيمي كارتر كند. نتيجه اين فعاليت او به اينجا ميكشد كه شهبانو به دكتر جهانشاه صالح سربسته گفت . حالا هم معلوم ميشود كه عباسعلي خلعتبري، وزير خارجه را فرستاده است كه زمينه ملاقات او را فراهم كند. عجب اين است كه اين خبر را در روزنامهها هم به دستور خودش چاپ ميكنند. آخر چرا اين نقطه ضعف خود را آشكار ميكند؟ همه ميبينند وضع او در امريكا خراب است. همه با رئيس جمهور امريكا ملاقات نمودند انور سادات و حافظ اسد، رؤساي جمهور مصر و سوريه اما او خير.
[3 -2- 126- پ[
[4 -2- 126- پ[
[5 -2- 126- پ[

|

|
علي دشتي و غلامرضا پهلوي
|
توران اميرسليماني و غلامرضا پهلوي
|
|
|
|