ماهنامه شماره 12 - صفحه 6
 

 » فتحعلي شاه

 

 فرهاد رستمي

 

آن خاقان ابن خاقان، آن برادرزادة آغا محمد خان، آن فرزند حسينقلي خان، لقبش بود باباخان. آن زمان كه خربزه‏خواران، آغا محمدخان را كُشاندند، حاكم شيراز بود. في‏الفور به تهران آمد، تاجگذاري فرمود زان پس فتحعلي شاه شد.

 

در آغاز سلطنت، چشم برادرِ صُلبي خود، عليقلي خان را كور فرمود تا ديگر ادعاي سلطنت نكند. و كور فرمودن را از عمو محمدخان به ارث برده بود.

 

"باباخان" از آن سبب مي‏گفتندش كه شوهرِ هزار عروس بود و پدر دو هزار طفل. بسياري از مورخان "قوقول عليشاه"اش لقب داده‏اند، به سبب بسياري زنان كه داشته و افتخار همة خروسان كه بوده.

 

نقل است اولين زنِ عقدي را يازده ساله بود كه به نام كرد. و دويم زنِ عقدي (مادر عباس ميرزا) را در دوازده سالگي سَنَد زد. و سالهاي بعد به تصاعد هندسي تجديد فراش كرد.

 

از بسياري "هوو" كه بر سر مادر عباس ميرزا آورد، آن ضعيفه، شير اِعراض 1 به طفل داد و عباس ميرزا از آن رو در بوق خشونت مي‏دميد و جنگ مي‏طلبيد. (اين بدان سبب است كه عالمان روح و روان گفته‌اند طفل در بطن مادر تربيت يابد).

 

بسيار كسان، از كاتبان تواريخ، در باب زنان فتحعلي شاه گزافه گفته‏اند و در زندگي اندروني آن سلطان ساده‏باز و شيرخشتي مزاج تجسس نموده‏اند كه ما را سر آن نيست؛ ليك، اين كاتبانِ خاله شلخته همي گويند: در قُنداق، قَنداق مي‏خورده كه در حال ده زن عقدي داشته. وا اَسَفا از اين اِسناد بستن 2 به طفل قنداقي! و بيچاره را دون ژوانِ قاجار دانستن.

 

نقل است از آن رو پُر زِند و زا بود كه نمي‏خواست پس از او كليد در خانه‏اش روي پشت بام افتد. في‏الجمله مهد كودك باز فرموده بود و حرفة اصليش مرغداري بود و جوجه‏كشي.

 

آن سلطان نتربوقِ 3 پُزوايي 4، رستم صولت بود و افندي پيزي. باري در رزم بي‏استعداد بود ليك در بزم، معلمش همه شوخي و دلبري آموخته بود.

 

"فتحعلي شاه" زان سبب مي‏گفتندش كه هفده شهر ايران را به روش هُلدينگ 5به روس واگذاشت و نقشه ايران كه پيش از آن به هيئت ببر بود به شكل گربه درآمد و اين در خاندان قاجار ادامت يافت چنانكه افتد و داني: به گربه مي‏گفتند "ببري خان".

 

طبعي شاعرانه داشته با تخلص "خاقان". نقل است عباس ميرزا از جبهة جنگهاي كَتره‏اي 6 كمك همي خواسته كه: چه نشسته‏ايد كه ايران، ويران شد. جناب خاقان كه قرار دل از كَفَش رها شده بود با آن شهرِ بازي كه داشته و با هَسبَندهايش 7 مشغول قايم باشك بازي بوده، في‏الجمله كوفتة دست به گردن8 را لقمة كله گربه‏اي مي‏زد و ماما جيم جيم شَبچَره 9مي‏كرد و گندم شاهدانة كَفلَمه 10مي‏كرد، و كَلپَتره 11 مي‏گفت و يَسر12 مي‏كشيد كه: "ناپلئون را من بركشيده‏ام" و "خاك روس را به توبره مي‏كشم". في الجمله در حال وير13 مي‏كرد و خوراكي مي‏طلبيد بدانسان كه هوتولش14 فراخ گشته بود. از بسياريِ كه خورده بود به هَناسه 15 مي‏افتاد تا آنجا كه هشتر و نشترش16 در حالِ انفجار بود، في البداهه شعري سرود و براي عباس ميرزاي شيرِ اعراض خورده فرستاد:

 

مرا در سر هواي دلبرستي

كجا سوداي تخت و افسرستي

ندارم غيرِ جانان جان چه خواهم

دلي دارم كه وقفِ عام كردم

 

و چون كار از دست بشد و هفده شهر ايران لوطي‏خورِ روس شد، بر سرِ قوز افتاد 17 كه خود يك تنه روسِ بيچاره را گوسفندانداز 18 كند. به دست و پاي مباركش افتادند كه به زن و بچه‏ات رحم كن. باز شعري سرود تا به رسمِ يادگار در كشورِ گل و بلبل بماند و بدانند كه تقصير، همه بر عباس ميرزاي بي‏عرضه بوده كه شَلتاق 19 مي‏كرده نه خسروِ خروس نشان:

 

ِشَم شمشير مينايي

كه شير از بيشه بگريزد

زنم بر فرقِ پسكويچ 20

كه دود از پطر 21 برخيزد

 

باري مصلحت نبود كشته شدنِ وي و بي سر و همسر شدنِ دو سه هزار انسانِ سُرسُره‏باز؛ اينَت ظلمي عظيم.

 

كاتبانِ تاريخ را همه قول بر آن است كه كاش آن قوقول عليشاه يك جو جوانمردي از آغامحمدخان به ارث برده بود، كه بر خربزه‏اي جان شيرين را بر باد داد چه رسد به هفده شهرِ شيرين‏تر از جان.

 

در آن اوضاع اَلَخ پَلَخي22 كه شهرهاي بسياري به روسيه واگذار شد، شاعرانِ چُچُل پيچُل23 سكه به نام آن آفتابة عالمتاب زدند:

 

"سكة فتحعلي شه خسروِ كشورستان"

قائم‏مقام فراهاني چون آن بوالعجبيها شنيد بيتي سرود:

 

سكة صاحبقراني بر شما ميمون نبود

باز، آن بيهوده سلطان ابنِ سلطانِ شما

 

از كرامات فتحعلي شاه يكي آبگوشتِ حاجي ميرزا ابراهيم خان كلانتر بود، كه او را در ديگِ آب جوش انداخت و آبگوشتِ بزباش  24 طبخ فرمود.

 

دويم، بناي قصر ييلاقي قاجار بود كه در آغاز پيستِ خرسواري بود و بعدها دوستاق شد و نَسَقچي‏ها، خلايق را اشكلك 25 مي‏دادند.

 

القصه در سن 67 سالگي در عمارتِ "هفت دستِ" اصفهان فوت فرمود.

 

___________________________

 

1. شير حرص و جوش.

2. تهمت زدن 

3. بيعار 

4. بيحال 

5. روشِ كوچك‌سازي كه شامل همه چيز مي‏شود به جز خود شخص. 

6. بي اساس

7. معشوقه.  

8. از انواع كوفته.

9 . تناولِ تنقلات، خاصه در شبهاي طولاني زمستان

10. آنچه بر كفِ دست بريزند و بخورند. 

11. مهمل

12. هجوم به قصد ترساندن و نه، زدن.

13. ويار، آنچه از خوراكي كه زنانِ حامله هوس كنند. 

14. شكم 

15. نفس نفس 

16. دل و روده  

17. لج كرد 

18. فني در كشتي 

19. تندروي. 

20. فرمانده انگلوسيِ روس 

21. پطرزبورغ. 

22. آشفته

23. زبان باز

24. نوعي آبگوشت با چاشني سبزي مخصوص.

25. بر وزن اِشكِنَك؛ چوب لاي انگشتان گذاشتن و فشردن.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org