ماهنامه شماره 6 - صفحه 8
 

 

» رقص شتري آواز خركي

 

خري خسته از باركشي از دست چاروادار گريخت. پس از چندي به شتري رسيد، شتر را هم فريفت تا فرار كند. شتر عقل خود را به خر داد و از دست صاحبش گريخت. به چمنزار كه رسيدند خر از خوشحالي زد زير آواز و بناي عرعر نهاد. هر چه شتر او را از خواندن برحذر داشت نشد كه نشد هر چه به او گفت صدايت را مي ‏شنوند و پيدايمان مي‏كنند گوش نكرد كه نكرد تا سرانجام گرفتار شدند. اين بار براي آنكه فرار نكنند بار بسيار زيادي بر پشت آنها گذاشتند. بار آن قدر سنگين بود كه خر از پا درآمد و بر زمين افتاد. در نتيجه خر را بر پشت شتر سوار كردند. شتر كه از دست خر خيلي عصباني بود منتظر فرصتي شد تا انتقام خود را از خر بگيرد. مدتي كه رفت به بالاي دره‏اي رسيد. با خود فكر كرد زمان انتقام گرفتن فرارسيده است و شروع كرد به رقصيدن. خر كه از ترس پرت شدن توي دره خيلي ترسيده بود شروع به التماس كرد. اما شتر به تلافي آن آواز خركي دست از رقص برنمي‏داشت. شتر آن قدر رقصيد تا سرانجام خر از پشت او به ته دره پرتاب شد.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org