» ميخوام برم دبي دبي!
جلال فرهمند
در دوره نوجواني با نبود امکانات که طبيعت آن روزهاي کشور بود مجبور بوديم به فکر سرگرميهايي باشيم که در ايام فراغت تابستاني و بيدرسي، خود را به آن مشغول کنيم. يکي از سرگرميها جمعآوري وسايل و يا چيزهاي همخانواده و هم شکل بود. حال اين اشياء ميتوانست کبريت باشد يا تمبر و يا هر چيزي که شکلي از آلبوم به خود گيرد. من يادم ميآيد يکي از دوستان همسايه آلبوم کاملي از تيلههاي زيبا داشت که واقعاً چشمها را خيره ميکرد و البته تيلهباز قهاري هم در کوچه به حساب ميآمد. من هم که مثل بقيه علاقه به اين کارها داشتم نوع با کلاس آن را که تمبربازي بود انتخاب کردم. البته اين انتخاب هزينه هم داشت. اولين آشنايي من با تمبر، آشنايي با تمبرهايي بود که برادر بزرگترم داشت و آنها را با دقت در چندين آلبوم جمع کرده بود ــ و البته با توجه به بالا رفتن سنش ديگر از جمعآوري آن دست کشيده بود ــ ولي اجازه هم نميداد احدالناسي به آنها دست بزند. و البته وقتي بعدها من صاحب آنها شدم واقعاً هم خودم حيفم ميآمد آن را به دست هر کسي دهم، چون آنقدر ظريف بودند که هر لحظه امکان داشت که کنگرههاي کنار تمبر جدا گردد که همين امر از قيمت تمبرها ميکاست.
اولين آلبوم تمبر خودم را از شرکت دفترچي در خيابان پامنار بالاتر از مسجد مرحوم کاشاني گرفتم. در قطع جيبي و البته نميدانم به چه قيمتي. شايد زير 5 تومان. اين شرکت دفترهاي مشق زيبايي هم داشت با جلد زرکوب که البته خريدن اين گونه دفترها با اوضاع آن روز ما چندان همخواني نداشت. اين شرکت حتي تمبرهاي زيباي خارجي را هم به صورت فلهاي ميفروخت که بسيار فريبنده بودند. البته با نامهاي عجيب کشورهايي که تا به حال نام آنها را نشنيده بودم. نامهايي چون "امالقيوين" ، "راسالخيمه" و "عجمان" که اولين بار به گوشم ميخورد. اين تمبرها بسيار خوش طرح و خوش آب و رنگ بودند. چيزي که در تمبرهاي ايراني و حتي ديگر کشورهاي خارجي کمتر ديده ميشد. جالب اين بود که اين تمبرها چند گوش بودند و شکل سنتي تمبرها را که معمولاً چهارگوش بودند به چالش ميکشيدند. حوادث ثبت شده روي تمبرها هم بينالمللي بود و نقشهايي مربوط به سفر اولين انسان به فضا، مسابقات مختلف ورزشي مثل المپيک و جام جهاني، عکسهاي مخترعان و مکتشفان معروف جهان و از اين قبيل بود که به نظر ميرسيد از لحاظ موضوعي ربطي به وضعيت سياسي ـ اقتصادي و حتي علمي اين کشورهاي گمنام نداشته باشد.
از هر کسي هم ميپرسيدم اين کشورها کجايند جواب درست و درماني نميگرفتم. تا اينکه پايم به کوچه بغل اداره پست ميدان توپخانه در ابتداي خيابان سپه باز شد. کوچهاي تقريباً عريض و کوتاه در اول خيابان سپه روبه روي خيابان خيام. اين کوچه پاتوق تمبربازهاي حرفهاي بود. همۀ سطح کوچه با دستفروشاني که ويترين شيشهاي سياري جلويشان گذاشته بودند اشغال شده بود. انواع تمبرهاي رنگارنگ و زيباي نونوار و ترو تميز و مهر نخورده دراين ويترينها، دهان آدمي را آب ميانداخت. خصوصاً بين تمبرهاي ايراني، سري تمبرهاي تاجگذاري و جشنهاي 2500ساله و بازيهاي آسيايي تهران بسيار زيبا و چشمنواز بودند. تعدادي هم تمبر مربوط به کشورهاي اجق وجقي که در بالا نامشان را برده بودم در بينشان ديده ميشد که بعداً با پرس و جوي بيشتر فهميدم ارزش چنداني در بين تمبربازان ندارد. و فقط براي فريفتن آدمهاي ظاهربين و دست و پاچلفتي و بياطلاعي چون من که خبري از جايي ندارند تدارک ديده شده که قران قران پولهاي ته جيبشان را بربايد.
سالها بعد فهميدم که اين سه نام عجيب عبارتند از سه امارت از امارتهاي هفت گانه متصالحه "امارات متحده عربي" که ما مهمترين امارت آن را که دبي باشد بهتر ميشناسيم.
نام اين هفت امارت عبارت بودند از: ابوظبي، دبي، عجمان، امالقيوين، شارجه، فجيره و راسالخيمه. اين امارتهاي نامبرده در واقع مراکز جمعيتياي بودند که در سواحل جنوبي خليجفارس به شکل کاملاً قبيلهاي و بدوي از دو قرن پيش زندگي ميکردند و ريشه آنها از منطقه داخلي شبه جزيره عربستان بود که از قضاي روزگار بر طبق زندگي بدوي کوچي خويش پاي به اين سواحل بي آب و علف گذاشته بودند و به زندگي پر مشقت و سختي مشغول بودند. حکومت آنچناني نداشتند و به صورت متفرقه علاوه بر اندکي کشاورزي در برخي مناطق مستعد به ماهيگيري و صيد صدف و عمدتاً دزدي دريايي و فروش برده مشغول بودند. به همين خاطر اين منطقه به "ساحل دزدان" يا “Pirate coast”معروف بود. با باز شدن پاي کشورهاي اروپايي از جمله پرتغال، هلند، فرانسه و انگليس مناسبات قبيلهاي اين گروهها به شکل ديگر رقم خورد.
خوب است قبل از اينکه به اوضاع و احوال معاصر اين منطقه بپردازيم اشارهاي گذرا به تاريخچه قديميتر اين منطقه بپردازيم. بايد در ابتدا به اين نکته اشاره کرد که در خليج فارس تنها بخش ساحل شمالي آن که شامل ايران و بخشي از عراق است تمدن و جمعيتي قابل بررسي داشت. سواحل جنوبي به دليل داشتن کرانههاي پست و صاف و شنزار که اکثر اين نواحي را در بر گرفته است خالي از سکنه و لميزرع است. اين نواحي شامل سواحل ابوظبي در همسايگي کويت تا راس مسندم ــ که منطقهاي کوهستاني است ــ در نزديکي تنگه هرمز ادامه دارد. هرچند در طول اين ساحل طولاني آباديهاي کوچکي مانند دبي و ابوظبي و شارجه وجود داشته اما تا قرن اخير شرايط طبيعي مناسبي براي اسکان نداشته که به يمن امکانات رفاهي جديد و کاملاً مصنوعي به مناطق آباد و مدرني تبديل شده است. پس ميتوان عنوان کرد تا قرنها فقط نواحي شمالي سواحل خليج ــ عمدتاً شامل ايران ميشد ــ به عنوان کانونهاي تمدني به شمار ميرفت که کاوشهاي باستاني بعدها اين امررا به هزاران سال قبل وصل کرد. از سوي ديگر وجود بندرگاههاي مهمي چون بندرعباس و بوشهر و چندين بندر کوچک و بزرگ در سواحل ايراني اين خليج بر رونق و ثروت گذشته اين منطقه گواهي دارد. شرکتهاي اوليه اروپايي هم که گام به خليج فارس گذاردند اولين پايگاههاي خود را در اين بنادر و يا جزاير شمالي اين منطقه پايهگذاري کردند.
در اواخر قرن 17ميلادي پس از ضعف پرتغاليها در خليج فارس و از دست دادن پايگاه مهمشان جزيره هرمز، قدرت نمايي انگليسيها در اين منطقه آغاز شد. در سال 1820 (1235ق) به بهانه کوتاه کردن دست دزدان دريايي و اعراب "جواسم" که مرکزشان در جزيره قشم و راسالخيمه بود، از دولت ايران خواستند اجازه دهد کشتيهاي جنگي آنها در خليج فارس رفت و آمد کند. ايران هم پذيرفت، و اين اولين و بزرگترين اشتباه ايرانيان بود که به شکلي قانوني به دولتي بيگانه اجازه چنين امکاني را داد و يکي از مهمترين نقاط استراتژيکي کشور را در اختيار آنان گذاشت. دولت انگليس با اين بهانه با کمک سيدسعيد حاکم مسقط توانست اعراب جواسم را به کلي سرکوب نمايد. به دنبال اين توافق، انگليسيها با شيوخ خليج فارس و از جمله با شيوخ عتوب آلخليفه که قسمتي از سواحل و جزاير را در اختيار داشتند قراردادهايي در ربيعالاول 1235بست، که به موجب آن انگليسيها اجازه يافتند تا زماني که از بابت رفع اغتشاش و ناامني در خليج اطمينان حاصل شود، راسالخيمه در دست انگليسيها باشد و کشتيهاي جنگي بريتانيا در جزيره قشم مستقر شوند و همچنين نمايندگان سياسي انگليس در مراکز زير سلطه شيوخ خليج فارس از جمله بحرين، اقامت نمايند.
اين امر تا دويست سال بعد پايه گذار حضور بيقيد و شرط انگليس در خليجفارس بود. خليجي که به علت ضعف مفرط ايران آن زمان، به کل از دست رفته بود و دولت مرکزي ايران به صورت کاملاً صوري بر برخي از نواحي آن حکمراني ميکرد. متاسفانه ضعف سلسلههاي متعدد ايراني و نداشتن نيروي دريايي قابل اعتنا موجب آن ميگرديد که حکام برخي بنادر ايراني و شهرهاي جنوبي تسلط نيروها و نفوذ انگليس را در اين خطه بپذيرند و از آنان بيش از حکومت مرکزي ايران تبعيت نمايند. امري که بعدها موجب از دست رفتن برخي نواحي متعلق به ايران شد از جمله آن جزيره کاملاً ايراني بحرين که ايران تا 1971داعيه مالکيت آن را داشت ولي چندان ادعاي مالکيت و دعاوي حقوقي آن طول کشيد و تبديل به بحراني سياسي و بينالمللي شده که اين جزيره از همه لحاظ فرسنگها از سرزمين مادري خود دور افتاد، با اينکه اکثريت جمعيت آن ايراني تبار و شيعه بودند.
به طور کلي سياست انگليس بر اين قرار گرفته بود که سرتاسر خليج فارس را زير سلطه خود در آورد و به همين منظور در صدد برآمد کليه مناطق مجاور اين راه آبي را در يک سلسله واحد متحد سازد. در اجراي اين طرح انگستان توانست با شيخ کويت از در دوستي در آيد و اتحادي با وي برقرار سازد. عمان نيز طبق قرارداد مسقط در سال 1800م به حلقه اتحاد انگلستان پيوست و بدينگونه بود که اين کشور توانست منظور خود را عملي سازد. روسها که از ديرباز سوداي دسترسي به آبهاي گرم را در سر داشتند در سال 1888م پيماني به ايران تحميل کردند که به موجب آن شاه قاجار متعهد شده بود بدون رضايت دولت روسيه اجازه کشيدن خط آهن به خارجيان ندهد و غرض روسها اين بود که راه آهني که انگليس قصد داشت از خليج تا خزر بکشد به سرانجامي نرسد.
انگيسيها هم براي حفظ و توسعه نفوذ بازرگاني خود و مقابله در برابر روسها گذشته از رقابت شديد در داخل ايران دست به استحکام پايگاههاي خود در بندرعباس و لنگه و بوشهر زدند و خطوط تلگرافي زيردريايي که از گواتر و جاسک و بندرعباس و لنگه و بوشهر ميگذشت و به هندوستان ميرسيد برقرار نمودند و در آن نقاط تلگرافخانههايي در خارج شهرها تاسيس کردند که هر کدامشان به مقري براي نظاميان و گروهي از سربازان انگليسي مجهز بودند و تبديل به دژي دفاعي براي انگليس در داخل خاک ايران شدند.
جا پاي آنان هم در سواحل غير ايراني روز به روز بيشتر ميشد. شيوخ عرب کاملاً مطيع و فرمانبر بودند چون صلاح خود را تنها در اين کار ميديدند. و اين سياستي بود که تا اواخر قرن بيستم ميلادي ادامه داشت. اين قبايل پراکنده عرب همه از يک ريشه بودند و به تدريج با ايجاد اختلافاتي بين اخلافشان اندک اندک از هم جدا شدند وداعيه استقلال داشتند و در نواحياي مثل دبي و شارجه و ابوظبي به کار تجاري و ماهيگيري و غيره پرداختند و گاهي هم به خصلت قبيلهاي به جنگ و راهزني بر عليه يکديگر ميپرداختند که معمولاً با دخالت نماينده انگليس حل و فصل ميشد. ولي در کل ميتوان گفت اين قبايل ساکن در نواحي امروز امارات چندان قابل قياس با ساکنان متمدنتر کويت و خصوصاً بحرين نبودند و تا سالها اين دو منطقه تامين کننده لوازم مورد احتياج ساکنان امارات بودند و حتي تا سالهاي اخير کمکهاي اقتصادي و فرهنگي و بهداشتي زيادي در اختيار مردم اين سرزمين ميگذاشتند.
اوج قدرتنمايي انگليس در خليج فارس به قرن بيستم باز ميگردد زماني که اين کشور استعماري نماينده تام الاختيار در اين منطقه داشت و مانند امپراطوري بزرگي بر اين آبراه مهم حکمراني ميکرد. دليل آن هم نامه لرد کرزن نايب السلطنه سابق هندوستان و وزير خارجه بعدي انگليس به نماينده تام الاختيارشان در خليج فارس، يعني سرپرسي کاکس به سال 1918 است که مينويسد: «در عرض اين ساليان دراز، آن ماموريتي را که 18سال قبل به عهدهات واگذار کرده بودم با لياقت و برازندگي خاص انجام دادهاي. تو امروز در حکم پادشاه خليجفارس هستي و مطمئن باش که پس از پايان جنگ اين قلمرو سلطنتي را که براي بريتانيا ايجاد کردهاي مستحکم خواهيم کرد و نخواهيم گذاشت هيچ قدرتي ديگر اين سيادتي را که ثمره سعي و همت تو در اين منطقه است از دستمان بربايد...».
پانزده سال قبل از اين نامه لرد کرزن نايبالسلطنه هند به همراه ناوگان جنگي انگليس با کبکبه و دبدبه به خليج فارس وارد شد. در جمع شيوخ دست نشانده کرانه جنوبي سخنراني مهمي ايراد کرد که انگاري چوپاني براي گوسپندانش خطابه ايراد ميکند.
|
|
|
[2896- 288م]
شيخ راشد بن سلطانآل مکتوم حاکم دبي به همراه تني چند از مقامات ايراني در دبي
|
[2893- 288م]
شيخ راشد بن سلطان حاکم دبي
|
[5318- 11ع]
شيخ راشد در ايران همراه با محمدرضا پهلوي و منوچهر اقبال و حميدرضا و عبدالرضا پهلوي در مراسمي رسمي
|
|
|
|
|
|
|
[61- 14هـ]
حاکم دبي در شيراز
|
[3468- 11ع]
حاکم دبي در ايران همراه با حسنعلي منصور، علينقي عاليخاني و محمد نصيري
|
[4646- 4ع]
حاکم دبي در سفر به ايران همراه با غلامعباس آرام
|
|
|
|
|
|
|
[482- 112ق]
فرودگاه مهرآباد؛ حاکم دبي به همراه اسدالله علم، يوسف خوشکيش و هرمز قريب
|
[4073- 3ع]
استقبال رسمي عبدالرضا پهلوي از شيخ راشد بن سلطان حاکم دبي در جشنهاي 2500 ساله
|
[322- 117ش]
حسين خطيبي، منوچهر شاهقلي و حاکم دبي
|
|
|
|
|
|
|
[33- 828ـ الف]
فرهنگ مهر همراه با شيخ دبي
|
[257- 828ـ الف]
شيخ دبي با حسن پاکروان و علينقي عاليخاني
|
[603- 115ز]
راشدبن سلطان همراه با اردشير زاهدي
|
صفحه دوم
|