ماهنامه شماره 135 - صفحه 4
 

» ‌شرق شناس روس

 

جلال فرهمند

        

              در ميان استادان و خاورشناسان سرشناسي که در کيمبريج بودند، رابطه من با مينورسکي بسيار دوستانه بود. مينورسکي در اين هنگام بازنشسته بود و در ميان کتابهايش مي‌زيست. وارد خانه او که مي‌شدي، از همان ابتدا در راهرو کتاب روي زمين چيده شده بود. پيرمرد، عاشق ايران و ايراني بود و ظاهراً مدتها بود فرصت عشق ورزي نيافته بود. از همان روز نخست يقه‌ام را چسبيد که بايد اقلاً هفته‌اي دو بار به ديدن او روم و در کارهاي مختلف کمکش کنم. فارسي را چنان ساده و بي‌لهجه حرف مي‌زد که انگار کنار هموطني سالخورده و جهان ديده نشسته‌اي و گپ مي‌زني و خاطرات گذشته مي‌شنوي.

             ولاديمير مينورسکي، يهودي روسي، تا 1917 در وزارت خارجه روسيه تزاري کار کرد. پس از انقلاب از روسيه خارج شد و در مدرسه علوم شرقي پاريس به تدريس فارسي و ترکي پرداخت. سپس به دانشگاه لندن رفت، در 1937استاد کرسي زبان فارسي و در 1944 بازنشسته شد. بيست سال آخر عمرش را در کيمبريج گذراند. مينورسکي با زبانهاي روسي، فرانسوي، انگليسي، ايتاليايي، آلماني، يوناني، عربي، فارسي، ترکي، ارمني و گرجي آشنا بود. حدود دويست کتاب و مقاله از او به جا مانده است. خانه‌اي قديمي داشت و کتابخانه‌اش از سالها پيش از کتاب اشباع شده بود. پس شروع کرده بود به چيدن کتابها کف اتاقهاي مختلف و کم کم به راهروها رسيده بود. با اين حال، هر کتابي را که مي‌خواست يکراست به سويش مي‌رفت و انگشت بر آن مي‌نهاد.حافظه‌اش و احاطه‌اش بر آموخته‌هايش استثنايي بود. مينورسکي به يقين از بزرگ‌ترين ايران شناسان خارجي بود.

 

اين مطلب نوشته‌اي بود از حسن کامشاد در کتاب خواندنيش، حديث نفس. وي در اين چند خط به خوبي از پس معرفي شخصيت مينورسکي بر آمده است. 

ولي مينورسکي فقط يک شرقشناس معمولي بود؟

 

وي مردي روس تبار بود که هم پيش و هم پس از انقلاب اکتبر روسيه براي آن کشور خدمت کرد ولي خدمتش پس از انقلاب اکتبر بسيار کوتاه مدت بود.

 

[210- 679خ]

کميسيون تحديد سرحدي ايران و عثماني با حضور نصرالله خلعتبري (دوم از چپ) و مقامات عثماني
 

او زاده پنجم فوريه 1877 در شهري کوچک نزديک مسکو است. شهري که بعدها به علت بسته شدن سدي بر روي رودخانه ولگا به زير آب رفت و مسقط ‌الراس ولاديمير تا ابد از صفحه روزگار محو شد. از 1896 تا 1900 در دانشگاه مسکو در رشته حقوق تحصيل کرد و سپس در "انستيتوي لازارف" مشغول يادگيري زبانهاي شرقي شد. وي آنچنان حضور ذهن و حافظه‌اي قوي داشت که بر بسياري از زبانهاي دنيا مثل فارسي، عربي، ترکي، گرجي و ... تسلطي مثال زدني يافت. زبانهاي روز دنيا همچون فرانسه و انگليسي را چون زبان مادري مي‌دانست. در سال 1903 وارد خدمت وزارت‌خارجه روسيه شد و از 1904تا 1907در ايران و تبريز حضور داشت. سالهايي که ايران زير سلطه دو ابر قدرت آن زمان؛ روس و انگليس له شده بود. در سال 1907 در تحديد مرزهاي شمال شرقي ايران با روسيه حضوري فعال داشت. و همين تبحرش در حل مسائل مرزي موجب گرديد که نماينده حل شکايات سرحدي از سوي روسيه در کميسيون ايران و عثماني باشد (1913).

 

اندکي بعد به تهران آمد و تا سال 1919 در سفارت روسيه يعني تا پس از دو سال پس از انقلاب شوروي در ايران ماند. و سپس به سفارت شوروي در پاريس رفت و مشغول کار شد. و پس از آن با ايجاد تغييرت اساسي در ساختار اساسي شوروي از وزارت‌ خارجه کنار رفت و يا برکنار شد و تا آخر عمر در غرب و خصوصاً پاريس و لندن باقي ماند. همين حضورش در ايران و احاطه‌اش به زبان فارسي و معلومات وسيعش در خصوص ادبيات و تاريخ موجب آن شد که در ايران تنها به عنوان فردي سياسي و روس به حساب نيايد بلکه  پشتکار و علمش دوستان زيادي در ايران برايش فراهم کرد که بعدها زمينه ساز دوستيهاي علمي و شخصي او با ايرانيان گرديد.

 

[12- 679خ]

نصرالله خلعتبري ميان دو تبعه خارجي
 

تا آنجايي که در کتب ديده شده به حضور وي در کميسيون تحديد مرزي کمتر اشاره شده  و بيشتر به خدمات فرهنگي و علمي وي پرداخته‌اند. مسائل سرحدي ايران و عثماني از ابتداي تشکيل دولت عثماني به عنوان موضوع مورد مناقشه حکومتهاي مستقر در ايران مطرح بوده است. اين ميراث به دوره معاصر و قاجاريه هم رسيد که منجر به تشکيل چندين کميسيون سرحدي و موافقتنامه رسمي و غيررسمي شد.

 

در اين دوره دو قرارداد ارزروم اول و دوم تا سال 1839 بسته شد که سپس به پروتکل تهران در سال 1911و نهايتاً پروتکل اسلامبول به سال 1913منتهي شد. اين پروتکل آخرين رابطه مرزي ايران و عثماني قبل از فروپاشي حکومت آنان بود. قراردادهايي که به سرانجامي نمي‌رسيد و همچون آتشي زير خاکستر سر بر مي‌آورد. آتشي چون جنگ هشت ساله تحميلي، که علي‌الظاهر آخرين آن بود.

 

آخرين دوره مذاکرات ايران با عثماني به قبل از جنگ جهاني اول و سال 1913باز مي‌گردد. آخرين دوري که مينورسکي هم به عنوان نماينده روسيه در آن نقش آفريني کرد.

 

[2124- 1ع]

کنگره فردوسي در دارالفنون تهران-1313؛ با شرکت دانشمندان و ايرانشناسان معروف.  مينورسکي نشسته روي صندلي نفر دوم از سمت چپ
 

پروتکل اسلامبول 4 نوامبر 1913در بين قراردادهاي ايران و عثماني از اهميت خاصي برخوردار است و در عهدنامه مرزي 1937با عراق و همچنين در اعلاميه ششم مارس 1975 الجزيره نيز مبناي حل اختلافات مرزهاي زميني ايران و عراق قرار گرفت. اين پروتکل (مقاوله نامه) داراي يک مقدمه طولاني و هشت ماده است. نمايندگان روس و انگليس در تدوين متن پروتکل اسلامبول اقدام جالبي کردند. مقداري از مکاتبات بين خود و دربار عثماني را در مقدمه رسمي متن ذکر کردند و براي نسلهاي بعدي ايران و ترک خاطره‌اي از اعمال نفوذهاي فوق‌العاده دو دولت انگلستان و روسيه در امور داخلي آنها به يادگار گذاشتند. نه تنها مطالعه دقيق، بلکه نگاه اجمالي به مقدمه رسمي متن پروتکل بازگوي مکرر اين واقعيت است که قدرتهاي بزرگ در هر زماني نه بر اساس منافع کشورهاي ضعيف بلکه براساس منافع خود، حقوق و منافع آن کشورها را بازيچه خود قرار مي‌دهند....

 

به موجب ماده 1 در اختلافات مرزي ايران و ترکيه، دولت روسيه نقشه تحديد حدود مرزي دو کشور را در قسمت شمالي مرزهاي آنها، آنجا که به مرزهاي آرارات نزديک است ترسيم مي‌کند و با پشتيباني دولت انگلستان به هر دو کشور تحميل مي‌نمايد که خطوط مرزي خود را براساس نظر آن دولت تعيين کنند و دو کشور ايران و عثماني نيز آن را مي‌پذيرند. در لندن وزير امور خارجه انگلستان با مقام عاليرتبه امپراطوري عثماني درباره مرزهاي جنوبي ايران و عثماني که با منطقه نفوذ انگلستان همجوار است بدون حضور نماينده دولت ايران مذاکره مي‌کند و اعلاميه صادر مي‌نمايد و با هم توافق مي‌کنند که حدود مرزي ايران و عثماني در ناحيه مندلي چگونه بايد باشد و عين آن نظر نيز به نماينده دولت ايران در کميسيون چهار نفري تحميل مي‌شود و او نيز آن را قبول مي‌کند.

 

تنها شانسي که به کمک ايران مي‌آيد شروع جنگ جهاني به سال 1914 است که همه رشته‌ها را پنبه مي‌کند. چون با شروع آن، اين پروتکل که هنوز به امضاي دو طرف نرسيده و رسمي نشده بود به فراموشي رفت، هر چند همانطور که قبلاً گفته شد به پايه‌اي براي قرارهاي بعدي تبديل شد.

 

[405- 118ص]

جمعي از ايرانشناسان؛ آربري، پيتر آوري، عيسي صديق ‌اعلم، گرنويچ و مينورسکي (نفر دوم سمت راست)
 

طرف ايراني کميسيون اعتلاءالملک است، يعني نصرالله خلعتبري. وي فرزند ميرزا شکرالله نامه نگار است. در دارالفنون درس خواند و به سال 1308 ق به خدمت وزارت خارجه درآمد. به سال 1316ق به لقب اعتلاءالملک نائل شد. مشاغل مختلفي همچون، مستشاري سفارت کبراي اسلامبول، مديريت اداره عثماني، معاونت اول کميسيون سرحدي ايران و عثماني، رياست کميسيون فني و سيار سرحد ايران و عثماني، به سال 1337ق وزير دارايي کابينه وثوق الدوله و در سال 1310ش سفيرايران در کابل شد. و نهايتاً در دوره دوم مجلس سنا سناتور شد. دوستي نزديک مينورسکي با اعتلاءالملک در اين زمان شايان توجه است.

 

هر چند بر مينورسکي حرجي نيست و وي به عنوان نماينده روسها منافع ملي کشورش را به پيش برده ولي با توجه به آن روي سکه علاقه‌اش به ايران و ايراني که بعدها به انتشار مطالب علمي فراواني منجر شد طبعاً در اين علاقه‌اش براي ما خللي ايجاد مي‌کند و توقع ما را نسبت به او دو چندان مي‌کند. و شايد هم اين توقعي چندان قابل قبول نباشد. چون از فحواي مکاتبات بعدي وي چنين بر مي‌آيد که او در اين زمان به عظمت روسيه بيشتر مي‌انديشيد تا چيزي ديگر. حتي زماني که مينورسکي به سال 1920و پس از انقلاب اکتبر دل از دولت جديد کنده بود در نامه‌اي به اعتلاءالملک در خصوص وطن پرستي خودش مي‌نويسد:

              شرايط و اوضاع روسيه چندان رضايت بخش نيست، البته هر آنچه لازم باشد و هر آنچه که در توان داريم بايد انجام بدهيم. و اميدوارم که توانسته باشيم دين خودمان را به ميهن ادا کرده باشيم. دولت هر چه مي‌خواهد باشد، روسيه باقيست و براي هميشه باقي خواهد ماند و ما بايد در اينجا توضيح بدهيم که براي توسعه و پيشرفت صلح‌آميز روسيه در آينده، چه شرايطي بايد فراهم آيد. بعلاوه، بايد فرصتي را مهيا کنيم تا يکصدميليون انسان آزار ديده از همه خيانتهاي تغيير ماهيت داده‌اي که فکر مي‌کنند از آن در رنج و عذابند، از همه موانع سر راه بپرند...

 

با اينکه وي تا پايان عمر ديگر راهي به شوروي پيدا نکرد ولي چنان به کشورش علاقه داشت که پس از مرگش بنا به وصيتش جنازه‌اش به آن کشور منتقل گردد و اسناد و کتبش به عنوان ماحصل زندگي دهها ساله يک محقق در پطرزبوگ راهگشاي محققان و شرقشناسان مختلف قرار گيرد. چنانکه دکتر گودرز رشتياني که از علاقه‌مندان حوزه تاريخ قفقاز است در سفري که به انستيتو نسخ خطي پطرزبورگ داشته از بخش آرشيوهاي شخصي بسياري از شرقشناسان روس در اين مکان نام مي‌برد، که البته مينورسکي ازمهترين آنان به حساب مي‌آيد. وي در باره مينورسکي در وبلاگش (Caucasus.Persianblog.ir) مي‌نويسد:

             يکي از توفيقات اقامت چند ماهه‌ام در سنت پترزبورگ، دسترسي به منابع کتابخانه‌اي و آرشيوهاي غني روسيه است. در اين ميان، بخشي در انستيتو نسخ خطي پترزبورگ با نام آرشيوهاي شخصي شرق شناسان بايگاني شده است که از جهاتي بسيار جالب توجه است ، زيرا اسناد و مدارک شخصي تعداد زيادي از شرق شناسان و ايران شناسان بنام در آنجا نگهداري مي‌شود. يکي از اين ايرانشناسان، ولاديمير مينورسکي است که از وجهه جهاني بالايي برخوردار بوده  و براي ايرانيان نيز چهره اي شناخته شده است. با ديدن دفاتر راهنماي اين آرشيو به همراه همسرم ناهيد عبدالتاجديني تصميم به فهرست نويسي آن کرديم که بدون شک ميتواند منبعي بسيار ارزشمند در مطالعات شرقشناسي و ايرانشناسي به شمار آيد.

              امروز که حدود 6 ماه از آن روز مي‌گذرد بسيار خوشحاليم که  اين کار مهم به سرانجام رسيده و خدا را شاکريم که توانسته‌ام سهمي هر چند اندک در شناسايي اين ايرانشناس نامور به جامعه علمي داشته باشيم.

              اين کتاب که توسط انتشارت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس در حال انتشار است در بردارنده خلاصه زندگينامه و فهرست کامل گنجينه پژوهشي ولاديمير مينورسکي در  هفت بخش (اُپيس) است:

   فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي

               اسناد و مدارک شخصي و خانوادگي

               مکاتبات مينورسکي

               آثار علمي و تحقيقي ساير پژوهشگران

               عکسها

                اسناد و مدارک مربطو به مأموريتهاي رسمي

                کلکسيون بريده روزنامه ها و مجلات.

              لازم به ذکر است مينورسکي در ۶ فوريه ۱۸۷۷ (1293 شمسي) در شهر کوچک کُرچه‌وا (Korcheva) در نزديکي مسکو چشم به جهان گشود. از سال ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۰ در دانشگاه مسکو به تحصيل حقوق و سپس مشغول آموختن زبانهاي شرقي در انستيتوي لازارف شد. در ۱۹۰۳ به خدمت وزارت امور خارجه روسيه درآمد و از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ در کنسولگري روسيه در تبريز و يک سال نيز در تاشکند خدمت کرد. در سال هاي 1911 تا 1914 نماينده روسيه در کميسيون مرزي ايران و عثماني (از آرارات تا خليج فارس) بود و در جريان انقلاب ۱۹۱۷ روسيه را ترک کرد. از سال ۱۹۲۳ به تدريس زبان فارسي در مدرسه زبانهاي شرقي پاريس پرداخت. پس از آن، از ۱۹۳۲ به تدريس زبان و ادبيات فارسي و تاريخ ايران در مدرسه زبانهاي شرقي لندن (SOAS) و در سال ۱۹۳۷ استاد زبان فارسي در دانشگاه لندن شد. در سال ۱۹۴۴ بازنشسته شد و از آن پس در دانشگاه کمبريج به تدريس تاريخ ايران پرداخت. مينورسکي در ۲۵ مارس ۱۹۶۶ (5 فرورين 1345 شمسي) در کمبريج درگذشت که بنا به تصميم همسرش (تاتيانا مينورسکي) در مسکو به خاک سپرده شد.

              آثار پژوهشي ولاديمير مينورسکي از تنوع کم نظيري در حوزه‌هاي ايرانشناسي، کردشناسي، قفقازشناسي، فرق اسلامي و تصحيح نسخ خطي برخوردار است. وي در مدت شش دهه فعاليت علمي، بيش از دويست مقاله علمي (در دائره‌المعارف اسلام و مجلات ديگر)، و حدود پانزده کتاب به رشته تحرير درآورد و نسخ خطي فارسي، عربي و کردي زيادي تصحيح و منتشر نمود.

             مي‌دانيم که مينورسکي دانشمندي کم نظير در مطالعات ايرانشناسي و قفقازشناسي بود که همه آثار او عليرغم گذشت سالهاي زياد، هنوز مرجعي معتبر  در اين حوزه به شمار مي‌آيند.

              بخش فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي، گسترده‌ترين بخش اين آرشيو است که علاوه بر آثار منتشر شده، دست نوشته‌هايي را نيز در بر ميگيرد که مينورسکي آنها را  براي انتشار آماده  کرده، اما فرصت انتشار آن را پيدا نکرده است. به نظر ميرسد با معرفي اين بخش، بتوان دريچه جديدي به حوزه پژوهشهاي مينورسکي باز کرد. اين بخش در قالب 828 پرونده (از يک تا صدها برگ) ساماندهي شده است.

             بخش اسناد  و مدارک شخصي و خانوادگي نيز حاوي ابعادي از زندگي شخصي مينورسکي است که کارکرد خاص خود را دارد و براي مخاطبان خود جالب توجه خواهد بود. اين بخش در قالب 569 پرونده سازمان يافته است.

 

             نامه‌هاي مينورسکي بخش باارزشي از اين آرشيو است که علاوه بر بيان ارتباطات داخلي و خارجي او، مرجعيت علمي مينورسکي را در حوزه هاي تخصصي گوناگون نشان ميدهد. در اين ميان وجود نامه‌هايي از محققان ايراني همانند مرحوم ايرج افشار، منوچهر ستوده، مرحوم مجتبي مينوي و... جالب توجه هستند. نامه‌هاي ارسالي 433 طغري و نامه هاي دريافتي 1959 طغري هستند.

صفحه دوم


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org