ماهنامه شماره 134 - صفحه 2
 

 

» اجحاف خوانين محلّي و عناصر حکومتي نسبت به مردمِ شمال خراسان (اوايل سال 1302ش)

 

محمدحسن  پورقنبر

Mpourghanbar8@gmail.com

  

اگرچه ظلم و تعدّي عوامل منتسب به ساختار قدرت و همچنين متنفّذين محلّي و توانگرانِ قُلدرمآب نسبت به مردم، در طول تاريخ ايران­، سابقه­اي دراز داشته و نمونه­هاي متعدّدي از اين نوع، در منابع تاريخي گزارش شده است، بااينحال، اين معضلِ جدّي که يکي از علل عمده و تاثيرگذارِ ناامني اجتماعي و حتي فقر اقتصادي براي عامّه مردمِ ايران محسوب مي­شد، در مقاطعي از تاريخ اين کشور بسيار پُررنگ­تر بود. در اين مقاله، به چالشهايي که از سوي کارگزارانِ حکومتي و همچنين عناصر بانفوذ محلّي، به­خصوص خوانين، براي مردمِ مناطقِ شمال خراسان، در يک مقطع زماني محدود يعني بهار 1302ش ايجاد شد، نظري مي­افکنيم.

 

در ابتدا، به چالش­برانگيزترين و پُرحاشيه­ترين شهر در زمينه موضوع اين مقاله يعني قوچان و نواحي اطراف آن مي‌پردازيم. يک روايت، حاکي از اين بود که دقيقا در هنگام عيد نوروز، بخشي از رعاياي قوچاني، به­خاطر ظلم­ و بيداد برخي خوانين و عدم حمايت عوامل حکومت از مردم ستمديده، گرفتار عسرت و فلاکت بودند. ميزان اين تعدّي به اندازه­اي تشديد يافت که مردم مظلوم و بي­پناه ترجيح دادند تا تحويل سال نو را به حالت تحصّن در تلگرافخانه شهر سپري نمايند، تا شايد نداي دادخواهي آنان به گوش مسئولان کشوري در پايتخت برسد:

             تلگراف از قوچان ــ دو روز قبل باز عده­اي رعاياي يام و نبت کانلو بشهر آمده به متحصنين تلگرافخانه ملحق شده از تعدّيات جعفرخان و هژيرالملک شکايت مينمايند. حکومت، کربلائي محمدتقي و وکيل­زاده را فرستاد رعايا را تهديد ميکنند که اگر از تلگرافخانه خارج نشويد ميروند خانه شماها را غارت ميکنند آنها هم جواب ميدهند عيال ما را از دست ما گرفتند اشجار ما را قطع کردند و از اين بالاتر ظلم نميشود، حالا هم که دادرس نيست هرچه ميخواهند بکنند. بعد رعايا بآقاي نجفي متظلم شدند آقا جواب دادند برويد شکايات خود را بخدا بکنيد1.

 

[5077-1ع]
دورنماي شهر قوچان در اواخر دوره قاجاريه


در واقع، فقدان عدالت اجتماعي در قوچان طي دوره زماني موردنظر، منبعث از دو عامل بود: يکي ظلم­ و جور خوانين و ملّاکين متنفّذ اين منطقه، و ديگري بي­کفايتي عناصر حکومتي و مهمتر از آن نيز تعدّي و تبعيض آنان نسبت به مردم نواحي تحت اداره­شان. البته از آنجا که منافع اين دو گروه به هم گره خورده، و حتي تعدادي از خوانين داراي منصب حکومتي بودند، ازين­رو، در چياول عامّه مردم (همانند نمونه فوق)، با يکديگر همراهي و همکاري مي­نمودند.

 

اما در ابتدا، به اجحافاتِ ناشي از ظلمِ خوانين و مالکان در حقِّ مردم اشاره مي­کنيم. اين قِشر که تقريبا 18 ماه قبل از آن يعني در مهر1300ش، ظاهرا به­منظور دفاع از حکومت وقت اما به­واقع در راستاي منافع طبقاتي­شان، نقش اصلي را در سرکوب قيام محمدتقي­ خان پسيان بازي کرده بودند، با همراهي مسئولان حکومتي، بيش از پيش بر نفوذ و قدرت خود در منطقه افزودند، و اين، دست آنان را براي تعدّي بر رعاياي بي­دفاع بازتر کرده بود:

             پس از ختم قضيه مرحوم کلنل محمدتقي­خان و صاحب لقب ­شدن  يک مشت خوانين جاهل بداخلاق، آسايش از عموم اهالي قوچان سلب شده و مظالم دوره توحش بالمضاعف تجديد گشت. هر يک از خوانين خود را امير بالاستقلال در حوزه تصرفات خود دانسته بضرب تازيانه و تفنگ اهالي را غارت ميکنند. علاوه بر جرائم انواع پول­ها از قبيل دامادپولي عروس­پولي ختنه­پولي مرده­پولي زنجيرپولي و غيره از مردم ميگيرند2.

 

نمونه­هاي متعدّدي از بروز رفتار غيرانساني و فاقد شئون اخلاقي ملاکين و خوانين در مورد توده مردم وجود دارد. يکي از موارد آن، چپاول اموال برخي روستاهاي اطراف قوچان من­جمله «قلعه اسفيجر» به وسيله برخي متنفّذين غارتگر و حتي قتل برخي افراد است که در نهايت نيز به تحصّن 150نفر از مردم بي­پناه در تلگرافخانه قوچان منجر شد3. مورد ديگر، دادخواهي يک «ضعيفه کمينه» به نام «زيور» است که نه تنها همه اموال­اش «بقدر هزار تومان اسباب خانه و صد عدد گوسفند و چهارجفت گاو و پانزده عدد بُز..» به غارت رفت، بلکه خانه­اش به آتش کشيده شد، و حتي برخي اعضاي خانواده­اش به قتل رسيدند. او که مشاهده نمود «در قوچان حکومت دادرسي نيست» عازم مشهد گرديد تا شايد بتواند به نتيجه­اي دست يابد4. نمونه پاياني در اين زمينه، به روايت دلخراش و تاثّربرانگيزي است که به ظلم و بيداد جعفرخان پسر حسين­خان هژبرالملک باز مي­گردد:

             کربلائي ­حسين­نام قوچاني عيالش وضع حمل نموده دو پسر مي­آورد و پس از وضع حمل ميميرد در موقعيکه مشغول کفن و دفن مرحومه بوده­اند جعفرخان پسر هژبرالملک دو نفر مامور فرستاد و کربلائي را دستگير ميکنند که تو عيالت را کشته­اي و بايد دويست تومان بدهي، مشاراليه براي رفع شبهه دو طفل نوزاد خود را با خود بفاروج ميبرد که ارائه دهد وقتي که جعفرخان از منزلش بيرون ميايد علي­محمد نام که يکي از مامورين او بوده يک طفل را از آغوش پدر کشيده طوري پرت کرده بزمين ميزند که فورا ميميرد و سي تومان بضرب شکنجه از پدر ميگيرند در اين موقع کاغذ از هژبرالملک ميرسد که آنچه از کربلائي حسين گرفته­ايد مسترد داريد، شانزده تومان باو مسترد داشته و رسيد سي تومان مطالبه ميکنند چون مشاراليه استنکاف ميورزد، چوب مفصلي به او ميزنند و رسيد ميگيرند5.

 

نکته قابل ­ذکر اين است که اين اقدام هژبرالملک، در راستاي دفاع از رعيت و حقِّ مظلوم نبود، بلکه ظاهرا، او که در زمره بانفوذترين خان­ها و رئيس کُردان قوچان بشمار مي­آمد، درصددِ دستيابي به کُرسي نمايندگي در دوره پنجم مجلس از حوزه قوچان بود، ازين­رو، مي­خواست تا با اين­گونه اقدامات، از مخدوش شدنِ بيش از پيش وجهه خود در ميان مردم جلوگيري نمايد. حتي بنابر يک خبر، خوانين قوچان در پي آن بودند که رعايا را مجبور کنند تا به اسم هژبرالملک راي دهند6.

 

پس از اشاره­اي مختصر به تعدّيات خوانين7، به سراغ اقدامات نارواي عناصر وابسته به حکومت نسبت به ساکنان قوچان و نواحي اطراف آن مي­رويم. بخاطر نفوذ فوق­العاده خوانين کُرد در منطقه، حاکماني که براي اداره قوچان منصوب مي­­شدند، عمدتا تحت نفوذ اين قِشر قدرتمند بوده و مجبور به همراهي با آنان مي­گرديدند. چنان­که براساس مطالبِ يکي از مطبوعات خراسان در همان برهه زماني:

               حکام که به قوچان مي­آيند يا بايد آلت اجرا مظالم خوانين باشند يا در دارالحکومه منزوي باشند بر اجزا و فراشهاي خود حکمراني کنند. وقتي که اعدل­الدوله به حکومت قوچان معين شد، ضيغم­الملک برعليه او تلگرافي درست کرد اما همينکه شاهزاده شبانه وارد قوچان گرديده همدستي يا انقياد خود را به آنها اظهار داشته، با او کنار آمدند و اينک که معزول شده همان شاکيان براي ابقاي او تلگرافات مخابره ميکنند. تلگراف ساختن براي خوانين از هر کاري آسان­تر است زيرا مردم جاهل از ترس جان­ومال­و ناموس بهر امر آنها مطيعند فرضا هم اطاعت نکنند به دسته­هاي مهرهاي جعلي مراجعه ميشود8.

 

در حالي که روايات، حاکي از اختلالِ اوضاع قوچان ناشي از نابساماني جريانات اداري، تعدّي عوامل حکومتي و قلدرمآبي خوانين و ملّاکين بود که در نتيجه آن، شکايات متوالي مردم آنجا از اين شرايط، به صاحب­منصبان ايالتي در مشهد و حتي مسئولين کشوري در پايتخت ايران را به همراه داشت9،حاکم قوچان و عناصر تحت امرش، در اقدامي عجيب، با نوشتن يک نامه از سوي اقليتِ جيره­خوار خود مبني بر اعلام رضايت از صاحبان مناصب دولتي در اين منطقه، و البته جعل امضاهاي متعدّد با اسامي کاذب و غيرواقعي، درصدد واکنش برآمدند. آنان با ارسال اين مطالب به مرکز ايالت و چاپ آن در يکي از روزنامه­هاي خراسان، در پي آن بودند که وجهه مثبتي از خود ترسيم نموده و چنين نشان دهند که اکثريت مردم قوچان از اوضاع موجود راضي هستند، که اين نيز موجب حيرت و شگفتي اهالي آن ناحيه گرديد و آنان را به واکنش وا داشت10. علاوه بر عدم صلاحيت و کفايت حاکم شهر، دومين رکنِ ايجادِ جوِّ ناامني براي مردم قوچان در مقطع زماني موردنظر، رئيس امنيه آنجا (ملقّب به ناصر لشکر) بود. اين شخص، رئيس کردهاي هيودانلو محسوب مي­شد و علي­رغم موقعيت خاني، منصب حکومتي نيز داشت. اجحافات و اقدامات ناشايستِ او، نه تنها دامن­گير رعايا و توده مردم بود11، بلکه حتي ماموران تحت فرمان­اش در اداره امنيه نيز از او متظلّم بودند: «از جمله تظلّمات اخير اينست که بعضي سوارهاي امنيه اظهار داشته­اند مشاراليه حقوق آنها را که ماهي سيزده تومان و پنجهزارقران بوده است ده تومان پرداخته و ميپردازد»12. در واقع، ظلم و فساد، آن­قدر در ميان عناصر حکومتي قوچان رخنه کرده بود که بنابر روايتي، «در بين روساي دواير قوچان فقط سه نفر صحيح­العمل يافت ميشود و آن عبارت است از رئيس عدليه، رئيس ماليه، رئيس ماليه غيرمستقيم»13، که البته آنان نيز با توجه به وخامت اوضاع و معضلات موجود، کار خاصّي انجام دهند. براي نمونه، در زمينه اداره عدليه و نابساماني اوضاع آن، چنين گفته شد: «بودجه عدليه نرسيده و اعضا اين اداره فوق­العاده در مضيقه­اند و يک دو نفر نيز بدون اجازه رئيس خارج شده­اند. اداره عدليه مشغول رسيدگي به تظلمات اهالي است،لکن حکام غيرقانوني که تعداد آنها از حد گذشته است مانع جريان امور عدليه‌اند»14. با توجه به اين اوضاع وخامت­بار و شکايات مکرّر مردم به مقامات ايالتي در مشهد و مقامات کشوري در تهران بود که در نهايت، اعدل‌الدوله و ناصرلشکر از مناصب خود کنار گذاشته شدند، بااينحال، و با توجه به نفوذشان و روابط پنهاني با خوانين و برخي مقامات متنفّذ ايالتي، در راستاي نيل به موقعيت سابق خود و همچنين تحت فشار قراردادنِ مردم تکاپو داشتند15.

 

در حالي که اوضاع مردم قوچان، به­هيچ­وجه مساعد به­نظر نمي­رسيد، مقارن با همان زمان، در غرب قوچان يعني سبزوار نيز شرايط مطلوبي حکمفرما نبود. مردم منطقه جوين در شمال سبزوار، در وضعيت بغرنجي بسر مي­بردند. حکايت بدين صورت بود که سوء­رفتار سردار معزز شادلو، حاکم نواحي شمال خراسان، خشمِ بسياري از رعايا را برانگيخت. او که در بجنورد استقرار داشت، از طريق عمّال خود در سراسر مناطق تحت نفوذش، به زياده­ستاني و تعدّي نسبت به مردم مفلوک، به ويژه در روستاها و نواحي حومه شهر مبادرت مي­ورزيد. يکي از کساني که در همان زمان، براي مدتي در منطقه سبزوار حضور داشته و از شاهدان عيني ماجرا بود، از اجحافات مالي کارگزاران حکومتي در منطقه مذکور روايت نموده، و اين­که مالياتهاي متعدّدي با عناوين «پول قوش، پول کاه، پول جو» از مردم بينوا مي­گيرند، و حتي «اخيرا براي اينکه مصادف با سال  فوت برادرِ سردار بود از هر فرد مقداري روغن حواله داده­اند». همين شخص، اظهار نموده که حاکم بجنورد درصدد تغيير نايب­الحکومه جوين است، با اين شرط که ميزان پيشکش نايب­الحکومه جديد، بايد هزار تومان باشد. طبيعتا وقتي شخصي با اين مقدار پيشکش قدرت را به دست آورد، چند برابر آن را از توده مردم خواهد ستاند. «مگر اينها نوع بشر نيستند که در قرن بيستم بضرب شلاق بايد کاه و علف و مدفوع حيوانات بخورند يا براي گرفتن پول­وطمع­وحرص­شان معلق نموده و بدنشان را داغ نمايند»16.

 

اوضاع مردم به حدّي وخيم و تکان­دهنده بود که 1500نفر از رعاياي جوين، راهي جز حرکت به­سوي تلگرافخانه سبزوار و تحصّن در آنجا نيافتند:

             چند يوم است هزاروپانصدنفر رعاياي بدبخت جوين در تلگرافخانه متحصن و مظالم سردار معزز شادلو و مامورين او را بعرض اوليا دولت و وکلا ملت رسانيده موردتوجه نشده  اين کسان که حافظ حقوق ملت و ناموس رعيت هستيد، ناموس رعيت بباد رفت غفلت تا کي، آخر ما هم مسلمانيم بفرياد رسيد و از چنگال  اين حکومت سفاک آزاد فرمائيد... اي کساني که در مرکز ايران قلم­فرسائي نموده خود را حامي رنجبران و طرفدار ملت معرفي فرموده­ايد با يک صداي عالم­رسائي که زمين و زمان را متزلزل نمايد فرياد ميزنيم الا يا اهل عالم به آتش سردار معزز شادلو فروشنده زنان مسلمان به ترکمان سوختيم بفرياد برسيد17.

 

همين اقدام را سيصد نفر از اهالي ستمديده ناحيه «بام و صفي آباد» (حدِّ فاصل سبزوار ـ اسفراين) انجام دادند. آنان که از ظلم و بيدادِ برادر سردار معزز به تنگ آمده بودند، در ابتدا، راهي قوچان شده و در تلگرافخانه اين شهر تحصّن نمودند، اما وقتي تلگرافشان به مشهد منجر به نتيجه­اي سودمند نگرديد، پياده عازم مرکز ايالت خراسان شدند: 18

 

             رعاياي بام ­و صفي­آباد دوازده سال است در چنگال ظلم­واستبدادي حکومت بجنورد گرفتار، بانواع مختلفه دارائي ما ضعفا را گرفته بعلاوه بدعت­هاي تازه از قبيل عروس­پولي  گندم­پولي  روغن پولي  مژده­گاني   اعانه­پولي و غيره  فروگذار نکرده عاقبت از پريشاني چند قلعه خانه و ملک را فروخته چاره منحصر به بعضي فراري، بقيه هم براي رفع ظلم و دادخواهي بمشهد مشرف، جمعي پريشان در سبزوار مانده عاجزانه استرحام مي­طلبيم. ما يک مشت رعيت را از چنگال  ظلم اين حکومت خودسر  آزاد نماييد. بنام حفظ حقوق بشريت حقوق ما را استرداد فرمايند19.

 

در غرب سبزوار واقع در منطقه داورزن، نيز مردم تحت فشار شديدي از سوي کارگزاران مالياتي دولت بودند. به­طوري­که رعاياي «کاه­بلوک» در نامه­اي به انجمن ايالتي خراسان، از اجحاف و زياده‌ستاني مامورين ماليه ابراز نارضايتي نموده و خواستار اتخاذ مشي منصفانه از سوي دولت، براي گرفتن ماليات شدند: «... مستدعي است اين تعديات را موقوف دارند هرکسي هر قدر گوسفند دارد بقرار معمولي بگيرند نه آنکه يک ­روزي مردم هزار گوسفند مثلا داشتند حال يکي نداريم بايد پول استخوان آنها را که خاک شده بدهيم اين چه بدعت است»20.

 

رئيس نظميه سبزوار که مسئول حفظ نظم و ايجاد آرامش براي مردم بود، خود، تبديل به يکي از معضلات جدّي عامّه مردم بي­دفاع شده بود. چنان­که روايتي واقعي، اما در عين حال نيز عجيب و مضحک راجع به او نقل گرديد، که ارائه آن در اينجا، خالي از لطف نيست:  

              يکنفر قوچاني چند نفر شتر بسبزوار آورده به يکنفر سبزواري فروخته وجه آنرا ميگيرد پس از چند روز در موقع علوفه­دادن، يکي از شترها انگشت خريدار را مجروح ميسازد رئيس نظميه که با آقاي امير ارفع  از طهران آمده و بمنزله نوکر رسم ايشان است فروشنده شتر را دستگير کرده به نام اينکه شتري را که فروخته انگشت خريدار مجروح ساخته هفت تومان جريمه­اش کرده بيست­وپنج قران آن را بعنوان مخارج معالجه بخريدار شتر داده بقيه را ضبط مينمايد. خوانندگان ميتوانند از اين مجازات بوضعيات اين شهر پي ببرند21.

 

نمونه ديگري از جوِّ نابسامان و عاري از عدالتِ سبزوار و نواحي اطرافش در دوره موردنظر، مربوط به روايتي از ناحيه مزينان مي­باشد. جايي که مباشر ماليه آنجا، يکي از اهالي مزينان را براي طلاق همسرش تحت فشار قرار داد تا ازين ­طريق، خود با آن زن ازدواج کند. شخص ازين کار استنکاف ورزيده، به تلگرافخانه پناه مي­برد، اما عناصر دولتي، او را با کتک بيرون آورده، سرانجام با ضرب­وشتم، او را مجبور به طلاق همسرش می­نمایند22.

 

در شيروان، قدرت در دست يکي ديگر از خانهاي متنفّذ و زورگو به نام فرج­الله­خان ضيغم­الملک زعفرانلو بود. او که در زمره يکي از خوانيني محسوب مي­شد که در سرکوب قيام محمدتقي­خان پسيان، نقش مهمّي ايفا نموده بود23 و ازين­رو مورد عنايت سردمداران حکومت در پايتخت قرار داشت، علي­رغم شکايات متعدّد مردم شيروان نسبت به اقدامات بيدادگرانه­اش، اقدامي از سوي حکّام ايالتي در قبال او صورت نمي­گرفت24. علاوه بر ضيغم­الملک، تعدادي از خانهاي ديگر نيز با ايجاد تحرّکاتي که مبني بر منازعات خان خاني بود، سبب ايجاد ناامني در بين رعاياي خود مي­شدند که يک نمونه برجسته آن، درگيري سعادتقلي­خان اوغازي (رئيس کردهاي اوغاز) با برخي خانهاي متنفّذ ديگر مي­باشد که حتي به قتل چندين نفر از دو طرف هم منجر گرديد25. برخي خوانين هم در راستاي منافع شخصي خود در برابر دولت، بالاجبار رعاياي تحت نفوذ خود را واداشته تا با مظلوم­نمائي در برابر کارگزاران دولتي، به­خصوص ماموران مالياتي، از پرداخت تعهدات مالي خود سرباز زنند، چنان­که بر طبق تلگرافي از سوي نخست­وزير وقت (حسن مستوفي) به والي خراسان، در مورد تظلّم­خواهي اهالي برخي نواحي درگز و نقش برجسته­ترين خانِ آن منطقه يعني ميرزا محمود صارم­الممالک درگزي چنين آمده است:

«... اما بعد از بررسي مشخص گرديد کليه اين شکايات مبني بر تحرکات ميرزامحمودصارم­الممالک بعمل آورده رعايا را به تهديد و تخويف جمع و وادار به تحصن در تلگرافخانه نموده است و اداره ماليه بر اثر اين تشبثات­وتحريکات مشاراليه نتوانسته است يک ثلث ماليات سنه ماضيه را وصول نمايد بنابراين لازم است اقدامات مجدّانه براي جلوگيري از تحرکات و اشکال­تراشي­ها انجام شود»26.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نشریه «فکر آزاد»، شماره63، ص3.

2. همان، شماره 74، ص3.

3. موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما 83-1886-11م.

4. همان، شماره راهنما 73-1886-11م.

5. نشریه «فکر آزاد»، شماره 67، ص3.

6. همان، شماره 75، ص3.

7. براي اطلاع از نمونه­هاي ديگر در اين زمينه، بنگرید به: فکر آزاد، شماره 76،ص3؛ همان، شماره 77، ص3؛ موسسه مطالعات تاريخ معاصر، شماره­هاي راهنما 40-1493-12پ، 41-1493-12م.

8. نشریه «فکر آزاد»، شماره 74، ص3.

9. همان، شماره 75، ص3؛ روزنامه «شفق سرخ»، شماره 133، ص3.

10. نشریه «فکر آزاد»، شماره 64، ص3؛ شماره 75، ص3.

11. همان، شماره، 69، ص3؛ شماره 75، ص3.

12. همان، شماره 76، ص3.

13. همان، شماره 69، ص3.

14. همانجا.

15. همان، شماره 71، ص2؛ شماره 75، ص3.

16. روزنامه «شفق ­سرخ»، شماره 133، ص4.

17. همان، شماره 133، ص3؛ نشریه «پيکان»، شماره 8، ص3.

18. نشریه «فکر آزاد»، شماره77، ص3.

19. روزنامه «شفق سرخ»، شماره149، ص3.

20. موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما  15676پ.

21. روزنامه «شفق سرخ»، شماره 146، ص4.

22. نشریه «فکر آزاد»، شماره76، ص3.

23. موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما 30102 ن.

24. نشریه «فکر آزاد»، شماره 71، ص3؛ شماره72، ص3.

25. همان، شماره 64، ص3؛ موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما 84-1886-11م.

26. موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما 3-1468-12م.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org