دادگاه نظامي عادي در 17 آبان 1332تشکيل ميشود. مسئولين اين دادگاه عبارت بودند از: سرلشکر مقبلي، سرتيپ افشارپور، سرتيپ تيمور بختيار، سرتيپ شيرواني و سرتيپ خزاعي. دادستان هم که طبق معمول سرتيپ حسين آزموده مرد بي کله و تند همه محاکم يکطرفه نظامي بود. جالب اين است که دکتر مصدق در اعتراض به دادستاني آزموده نامهاي از آزموده قرائت ميکند که تاريخ آن مربوط به 3 مرداد 1332 است يعني 25روز قبل از کودتا. آزموده که در آن زمان مامور رسيدگي به حمله انجام شده به اداره اصل چهار امريکا در شيراز شده بود در اين نامه که به مصدق نوشته تصريح ميکند که توان انجام اين کار را ندارد: «مرا از اين کار معاف کنيد من فاقد هر گونه تحصيلات و سوابق قضايي هستم و يکي از معايب ومفاسد اصلي سازمان قضايي ارتش آن است که افسران بياطلاع در امور قضايي را در کارهاي قضايي ميگذارند».
مصدق که خود مرد رند اين کارها بود با رو کردن اين برگ برنده ضربهاي سنگين به صلاحيت دادگاه ميزند ولي چون طبق اصل «چه فرمان يزدان چه فرمان شاه» مصدق ميبايستي محاکمه و محکوم ميشد. دادگاه، اين سند کاملاً مستند دکتر مصدق را به هيچ وجه نميپذيرد و دادگاه به کار خود ادامه ميدهد. به قول آزموده «اين هم يکي از معايب و مفاسد اصلي سازمان قضايي ارتش است».
يک هفته از زمان اين دادگاه به اشکالهاي مصدق در عدم صلاحيت اين دادگاه گذشت. البته هم قاضي و هم دکتر مصدق بدون رودربايستي هر چه ميخواستند در اين دادگه اظهار ميکردند:
دکتر مصدق دادگاه را هم از حملات لفظي و کنايات بيبهره نميگذاشت. در جلسه اول دادرسي گفت: همه عوامل در اين مملکت براي انجام مقاصد بيگانگان آماده است و رئيس دادگاه به اين اظهار او شديداً اعتراض کرد. طي جلسه سوم دکتر مصدق ضمن شکايت از اينکه دادگاه به او اجازه دفاع از خود نميدهد گفت: مرحبا به اين دادگاه، خدا پدر شمر را بيامرزد. بايد اضافه کرد که دادستان هم کراراً، از موضوع بحث خارج ميشد و به ناسزاگويي نسبت به دکتر مصدق ميپرداخت. بارها گفت او دروغگو است، ياغي است. مفتري است، صحنه ساز به کمک گريه و خنده مصنوعي است، مسلمان نيست و قس عليهذا.
دادستان در 9جلسه به خواندن کيفرخواست پرداخت از 25 آبان تا 5 آذر. جالب اينجاست که دادستان با استفاده از واژههاي نأمانوسي مثل «نيايش به درگاه خداوند»، امداد از «ارواح طيبه اولياي اسلام» و مدد از مظلوماني که «شربت شهادت نوشيدهاند و ارواحشان با ارواح اولياي اسلام محشور است» به وظيفه خود يعني «کندن ريشه بيديني و بيايماني، تبهکاري و خيانت به کشور و ملت ايران» اشاره ميکند و نسبت به دکتر مصدق با استفاده از کلماتي دور از شان دادگاه و محکمه قضايي اشاره ميکند و از جمله خطاب به صفات وي ميگويد: «داراي درجه دکترا در تمام فنون شرارت و جنايت» و همکاران وي را «يک مشت رجاله» مينامد.
در مجموع اگر بخواهيم چکيده اسائه ادب دادستان را نسبت به مصدق بگوييم در چند خط عبارت است از: او دشمن مردم ايران، مايه ننگ ايران، باعث ريختن آبروي ملت ايران نزد بيگانگان است، پيرو فرضيه ماترياليستي يعني مادهپرستي است، مامور تعطيل و وقفه سير نهضت مبارزه ضد استعمار است، روزي که جان خود را در خطر ديد مانند روباه به سوراخي پناه برد تا مبادا مردان آزاده خون کثيفش را بريزند، عادت او براي جلب مراحم ديگران ارادت ورزي و غلام بچگي بوده است کما اينکه غلام بچه دربارهاي قاجاريه بوده، او با وجداني تاريک تحريک به نفاق و کينه توزي ميکند، تبهکار، متعدي، خائن، ياغي، سنگدل، خطرناک، خودخواه، بازيگر، افسونساز، سفاک، قانون شکن، عوامفريب، جسور، گستاخ، وقيح، ماليخوليايي، عنود، سرکش، طبل ميانتهي، سالوس و رياکار است. روش او روش فرعوني و ديکتاتوري مطلق است. او باعث غفلت و خواري ايرانيان شده و غرور ملي را از بين برده است.
اين دادگاه با اين کلمات، کاملاً بيطرفي خود را به اثبات ميرساند. و البته دادستان با بد کسي در افتاده بود. مصدق خود با داشتن درجه دکتراي حقوق و با کوله باري از تجربه سياسي که به سن دادستان ميرسيد فرصت خوبي با توجه به علني بودن دادگاه به دست آورده بود که رژيم کودتا را مورد سوال و تخطئه قرار دهد. دادستان در چند جلسه هر چه دل تنگش ميخواست گفت از دوره قاجار داستانهايي گفت و بخس و ثمين را به هم بافت.
تمام وقت سيزدهمين جلسه صرف همين گونه اظهارات شد که از دوران سلطنت محمدشاه ياد کرد. قائممقام را با حاج ميرزا آقاسي مقايسه نمود، صحبت از نقش دالگاروکي مشهور در سياست روس نسبت به ايران به ميان کشيد و حتي خاطره شخصي به نام حکيم احمد گيلاني را به عنوان «سر حلقه اهل عرفان و جد اعلاي سپهبد زاهدي» ستود. او در تحريک دادرسان به محکوم نمودن دکتر مصدق ــ هرچند احتياجي به چنين تحريک نبود ــ و حتي تحريک تماشاگران عليه مصدق از هيچ نکته فروگذار نکرد و به خصوص حربه تکفير را به کار برد او گفت: «مصدق ايمان به روز مبدا و معاد ندارد»، «رسالهاي بر ضد دين مبين اسلام نگاشته است» ، «او ايمان و مذهب ندارد و فرد بيايماني است»، «اعمالش جز خيانت به مذهب اسلام نبوده است».
دکتر مصدق در جلسه يازدهم به اين قبيل اظهارات دادستان اعتراض کرد و خطاب به رئيس دادگاه گفت: «شما به دادستان اجازه داديد که مرا بيدين معرفي کند و مرا به نام بيدين در اينجا از بين ببرند... مرا خواهند کشت، شما مسئول جان من خواهيد بود». رئيس دادگاه فقط در جواب گفت: «بسيار خوب».
باز در جلسه چهاردهم دکتر مصدق گفت: «دادستان حربه تکفير مرا به دست گرفتهاند. دادستان حق ندارد راجع به اين موضوع صحبت کند. من مسلمانم، پدرم مسلمان، مادرم مسلمان و عيالم مسلمان است... اين آقا به تحريک يک جاهايي ميخواهد در اينجا مرا بيايمان و بيعقيده معرفي کند تا مرا بکشند و قاتل را بگويند که از روي تعصب اقدام به اين کار کرد... دادستان بايد ادله و براهين اقامه کند نه نسبت بيايماني بدهد».
رئيس دادگاه گفت: «اين دادگاه بنا به امر اعليحضرت همايوني موظف به حفظ جان شما است. بقين بدانيد در اينجا هيچ گونه خطري متوجه جان شما نيست مگر اينکه اجل خدايي برسد». دکتر مصدق گفت: «آخر اجل هم يک جوري ميآيد که آدم نميفهمد».
دکتر مصدق در جلسه چهاردهم خطاب به رئيس دادگاه گفت: «وکيل عموم حق ندارد به متهم توهين کند، با متهم بايد روي قانون رفتار کرد». يک بار نيز با حالت عصباني خطاب به دادستان گفت: «تو محق نيستي اين حرف را اينجا بزني، وظيفه تو اين است ک در حدود قانوني حرف بزني. فهميدي؟ به تو ميگويم در حدود قانون صحبت کن».
استراتژي مصدق در اين دادگاه فرمايشي چيزي جز افشاگري رژيم نميتوانست باشد چون محکوميتش حتمي بود و گريزي از آن نبود. مصدق هم با تمام توان و يک تنه مقابل خيل نظاميان دادگاه ايستاد و با سخنان حقوقي و گاه با هزل و مزاح و گاه با تندي و غضب به سخنان آنان جواب ميداد و گاه با گرفتن ژستهاي جالب توجه در شکلهاي مختلف بياعتنايي خودش را به دادگاه نشان ميداد که همين حرکات را عکاسان جرايد مختلف ميگرفتند و به قول امروزيها، آنلاين صبح روز بعد تيتر اصلي روزنامهها ميشد، حرکاتي که از هزاران سخنراني گوياتر و رساتر است. در واقع مصدق با گرفتن جو دادگاه به نفع خود، خود به قاضي القضات دادگاهش تبديل شده بود.
چون مجال بيشتري براي بازگويي بيشتر دادگاه نداريم، خوب است که خوانندگان محترم متن آموزنده اين دادگاه جنجالي را براي ثبت در حافظه، مروري کنند که از هزار نکته تکراري مهمتر است. در اينجا هم بخشي از تصاوير دکتر مصدق را در اين دادگاه به نظاره مينشينيم.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[5327- 7ع]
پايان دادگاه در ازدحام عکاسان و مخبران جرايد
|
|
|
صفحه اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1. روحاني، فواد. زندگي سياسي مصدق، تهران، زوار، 1381.
2. يادداشتهاي مصدق در زندان. به کوشش ايرج افشار، تهران، فرهنگ ايران زمين، 1359.
3. مصدق، محمد. خاطرات و تالمات مصدق. به کوشش ايرج افشار. تهران، علمي، 1366.
4. نظام الدين عبيد زاکاني. کليات عبيد زاکاني. به کوشش پرويز اتابکي. تهران، زوار، 1384.
|