» سفرنامه ماسوله روستا (3)
جلال فرهمند
farahmand@www.iichs.org
حدود ساعت 9صبح بعد از خوردن صبحانه مفصلي که از ما بعيد بود، شامل شايد 60عدد نان محلي ماسوله و مقدار معتنابهي کره و عسل و پنير به دو گروه تقسيم شديم. گروهي که آمادگي بيشتري داشت به سمت قله و گروه ديگر به سمت ماسوله بازگشت.
مسير همچنان برفي بود و هر چه بالاتر ميرفتيم بر ضخامت برف و همچنين بر سرعت باد افزوده ميشد. در برخي مکانها که گلههاي گوسفند تالشيها ديده ميشد سگان گله پارس کنان به سمت ما جهت محافظت از گله يورش ميآوردند و البته با سياست حد فاصله لازم را هم رعايت ميکردند. البته در يکي دو جا با سگي که با ما از ماسوله آمده بود درگير شدند که به خير گذشت.
اندک اندک از تراکم درختان کم شد و در جايي از ارتفاع به کل درختان محو شدند. در نوک «قندکله» باد شديدي ميوزيد که حرکت باد با حرکت شنواره برف در آميخته بود و منظره زيبايي چون فضاي باد و برف قطب شمال که در فيلمهاي مستند ديده ميشود ايجاد کرده بود.
ساعتي بعد به منطقهاي رسيديم که بنا به گفته دوستان ماسولهاي معروف به «دندانهسر» است. و شايد علت آن اين باشد که نوک قلههاي اين منطقه به شکل دندانههاي شانه، دندانه دندانه است و اهالي محل اسمي بسيار متناسب و لايق انتخاب کردهاند. در دامنه اين دندانهسر درختان متنوعي روئيدهاند که به زيبايي اين منطقه ميافزود. کمکم به قله نزديک ميشديم و احساس سختي کار بيشتر نمايان ميشد. باد همراه با برف به شدت به سر صورت ميخورد و بسيار آزاردهنده بود. در پناه سنگچيني که چوپانان ايجاد کرده بودند مجبور به توقف و افزودن لباس شديم. متاسفانه گول گرمي هوا را خورده بوديم و برخي دوستان و از جمله خودم وسايل ضروري مثل دستکش و کلاه ضدطوفان نياورده بوديم. ولي ديگر چارهاي نبود و مجبور به ادامه مسير شديم.
نيم ساعت بعد به قندکله رسيديم. باد بسيار شديد بود و بعد از انداختن چند عکس و ده دقيقه استراحت به سختي به پايين قله حرکت کرديم. بعد در ماسوله به ما گفتند که همزمان در ماسوله هم طوفاني شديد شده بود و خساراتي هم به همراه داشته است و برخي از دوستان که در ماسوله قله را ميديدند نگران ما شده بودند.
پانزده دقيقهاي طول کشيد تا توانستيم از اين مخمصه بيرون بياييم و بعد که باد و بوران کم شد نفس راحتي کشيديم. در پايين قندکله و سمت غرب ماسوله به منطقه «خلشت» يا همان «خليلدشت» رسيديم. منطقهاي ييلاقي و زيبا که چمنزارهايي به زيبايي کشور سويس دارد. شايد اين مناطق بکر و قشنگ کمتر به نظر مردم رسيده باشد. در سراسر اين منطقه کلبههاي چوبي تالشيها پراکنده است. کلبهها شبيه نقاشي دوره کودکي ما بود که شامل سقفي شيب دار و در و دو پنجره است.
با گذشتن از خلشت به منطقه جنگلي تنکي رسيديم که انواع درختان پربرگ و زيبا و قديمي در آن فراوان بود و اين نشان ديگري بود بر بکر بودن اين منطقه. در اينجا هم سگهاي گله گلهداران به پيشواز ما آمدند و اين بار با خشم و غضب بيشتر . ولي ظاهر امر چنين مينمايد که چندان خشونت طلب نيستند! در کنار چشمهاي خنک به نام «ويوزخونيسر» آبي نوشيديم و از دور ماسوله و ناهاري که منتظر بود به ما چشمک ميزد. از منطقه «ملرزون» که زماني جوانان ماسوله در آن فوتبالي ميزدند و امروز به زميني بوتهزار مانند تبديل شده گذشتيم و به سوي ماسوله سرازير شديم. نيم ساعت بعد به آنجا رسيديم. حدود ساعت پنج بعد از ظهر بود که در منزل در حال خوردن املتي خوشمزه بوديم.
|