ماهنامه شماره 129 - صفحه 4
 

 

با آنکه مي‌دانيم کارهاي عمراني انجام شده در دوره سلطنت ناصري به نسبت ساير شاهان قاجاري در نوع خود کم نظير است ولي مشکل عمده اين است که کارهاي انجام شده که گاه حتي بسيار پر هزينه مي‌نمايد در طول زمان به علت بي‌توجهي و نبود برنامه براي حفظ ونگهداري آن با خطر تخريب و نابودي روبه رو بود. چنانکه در دوره سه شاه بعدي نيز به علتهاي مختلف به اين جاده مهم و بسيار آسيب پذير که هر سال به علت خرابي و وحشي بودن منطقه احتياج به نگهداري داشت کمتر توجهي شده و هر سال با خرابي بيشتر و مشکل‌تر شدن تردد روبه رو مي‌شد و گاه به علت عدم نگهداري در برخي از فصول کل جاده بسته مي‌شد. چنانکه حتي امروز با تمام وسايل موجود به علت بدي هوا گاهي بسته مي‌شود.

 

در دوره پهلوي اول و با غصب زمينهاي زيادي در کشور که عمده آنها در شمال و خصوصا مازندران بود رضاشاه براي رفت وآمد راحت‌تر و کسب سود بيشتر از محصولات املاک خود، امر به احداث جاده ماشين‌روي چالوس داد. مبناي کار هم همان جاده معروف ناصرالدين‌شاهي بود. چون به هر حال مهندسان فرنگي دوره ناصري في‌الواقع کوتاه‌ترين راه ممکن را جهت رسيدن به چالوس انتخاب کرده بودند. ولي خوب اين بار چون جاده ماشين رو بود مي‌بايستي تغييراتي در مسير قبلي مي‌دادند و از جمله اينکه مسير از شهر کرج شروع مي‌شد و نه از شهرستانک، که ابتداي مسير شاه قاجار بود و براي حرکت ماشين بسيار سخت و مسيري بسيار پر هزينه و صعب العبور به حساب مي‌آمد.

 

سال 1312شمسي سال پايان احداث جاده بود آن هم با وسايل اوليه آن زمان و البته به کمک برخي شرکتهاي خارجي که در ايران حضور داشتند. جالب اينجا بود که در دوره رضاشاه که وي خود را مالک‌الرقاب کشور مي‌دانست سفر در ايران بدون مجوز شهرباني و يا سازمانهاي مسئول غير قانوني بود و مسافران مانند اينکه مي‌خواهند به کشوري بيگانه سفر کنند مي‌بايستي جواز اين کار را دريافت مي‌کردند. ابولحسن عميدي نوري از روزنامه نگاران و وکلاي قديمي تهران که خود در سياست دستي داشت خاطره‌اي شنيدني از چگونگي سفر به چالوس و گرفتن جواز آن دارد که در نوع خود جالب و خواندني است:

 

              از امور قابل نگارش که به خاطرم آمد در اينجا بنويسم موضوع مراقبت رضاشاه در مسافرت اشخاص از شهري به شهري بود که مانع آزادي مطلق عبور و مرور بود و در دوره قدرت اراده فردي او اين امر به شدت معمول بود... ورود به هر شهري پروانه مي‌خواست که مي‌بايستي از کلانتري محل گرفت و چندان اشکالي نداشت اما ورود به استان مازندران تشريفات خاصي داشت، يعني به همه کس اجازه ورود نمي‌دادند و بايستي به شهرباني کل کشور و به اداره سياسي آنجا مراجعه نمود تا اجازه تحصيل شود. خوب يادم مي‌آيد... پسرعمويم... در منزل ما بود، در سال 1316 وقتي به تهران آمد به من گفت: دلم مي‌خواهد سفري به مازندران نموده آنجا را ببينم خصوصاً اينکه مي‌گويند راه چالوس ساخته شده و بسيار زيباست. من که تازه اتومبيل الدزموبيل سواري ... به سي هزار ريال نقد خريده بودم...  با نظر مرحوم لساني موافقت نمودم و دنبال تهيه پروانه به شهرباني رفتم. خوشبختانه معاون اداره سياسي شهرباني... اسماعيل شايگان کجوري بود... آشنا و دوست شده بودم... نزد او رفته قصد خود را براي سفر به مازندران اظهار داشتم که او با اخلاق مخصوص خود مخصوصاً رويه پليسي‌اش جواب درستي در آن روز به من نداد و موکول به چند روز ديگر نمود در حالي که از من پرسشهايي زياد هم نمود که براي چه مي‌رويم؟ چه کساني با من هستند؟ خط سير ما از کجا به کجاست؟ هيچ گونه عکسبرداري از هيچ چيز نشود. با هيچ کس تماس نگيريد... او اين مطالب را يادداشت نمود و چند روز بعد که قرار شد به او سر بزنم پروانه را آماده نموده با هزار منت آن را به من داد که با اظهار تشکر از نزدش آمدم... مسافرت تهران به مازندران با قافله‌اي که فوقاً شرح دادم آغاز گرديد. راه گرچه خاکي بود، زيرا هنوز بوي آسفالت هم براي شهرهاي ايران به مشام دولت نخورده بود تا چه رسد به آسفالت راهها، اما اين قدر خوب بود که دست‌انداز در راه ديده نمي‌شد زيرا رضاشاه خود سالي دو مرتبه از راه چالوس به مازندران مي‌رفت و وزير راه بسيار مراقب آن بود... راه چالوس که در آن موقع معروف به "راه مخصوص" بود تقريباً قرق و خلوت بود. زيباييهاي طبيعي از مناظر مختلف کوهستاني و جنگلي که آن موقع هم جنگلها انبوه‌تر و هوا خرم‌تر بود واقعاً لذت بخش بود. به شهر چالوس رسيديم که فقط در محل ميدانگاه فعلي آن تازه نقشه ساختمان مهمانخانه‌اي پياده شده بود که آن را مي‌ساختند. پل چالوس ساخته شده بود ولي دراين خيابان دراز فعلي آن که به سوي شهسوار مي‌روند جز چند مغازه اثري نبود.

 

البته در اين گزارش خبري از تونل کندوان نيست زيرا اين تونل که طولاني‌ترين تونل جاده‌اي ايران به حساب مي‌آيد هنوز ساخته نشده بود. کار تاسيس اين تونل از 1313شروع شده بود و در مدت چهار سال به اتمام رسيد. طول آن 1886متر است و تونلي يک طرفه به حساب مي‌آمد. عميدي نوري چهار سال بعد از مسافرت فوق‌الذکر سفري ديگر به سال 1320 در اين جاده مي‌نمايد. يعني درست چند ماه قبل از عزل رضاشاه از سلطنت. باز همان بازي گرفتن مجوز ادامه داشته و بسياري از مردم محروم از سفر از اين جاده. وي درخصوص عبور از تونل کندوان مي‌نويسد:

 

              البته اين مرتبه عبور از کوه بلند کندوان راحت‌تر و مدت آن کوتاه‌تر از مسافرت 1316بود که ما مرحوم لساني و خانم نموديم زيرا آن موقع هنوز تونل کندوان ساخته نشده بود و ما از پيچ و خمهاي وسيع براي رسيدن به قله کندوان عبور نموده بوديم و سپس مدتي هم در سرازيري آن راه وقتمان گرفته شده بود ولي اين مرتبه از تونل عبور مي‌نماييم، يعني يک چيز تازه و عجيبي مي‌بينيم که براي ما ديدني بود. دل کوه را شکافته بودند بيش از ربع ساعت از تونل مزبور مي‌گذشتيم که اميرحسين خان نوه سپهسالار که مادرش خانم محترم‌السلطنه او را با لـله و پرستار تربيت نموده بود چنان به وحشت افتاده بود که وقتي از آن طرف تونل خارج شديم نفس راحتي کشيده بلند بلند گفت: "الهي شکر". من البته اين تونل را وقتي مي‌ساختند تا دهنه سمت تهرانش را ديده بودم زيرا کاميون وايت من که قبلاً به شراکت با غلامرضا نوري مقدم خريده بودم چند ماهي در اينجا سمنت مي‌آورد که به نرخ آن روز ماهي سي‌هزار ريال از اين بابت به ما پول مي‌رسيد که توانستيم اقساط بدهي آن را بابت قيمت کاميون به شرکت سعد و پسران بدهيم يک مرتبه با نوري مقدم تا لب تونل آمده بوديم. آن روز اين يک کار عجيب و غريب بود که بشود چند فرسخ طوري از دو سمت کوه دل آن را شکافت که اولاًخط مستقيم در آمده به هم وصل شود. ثانياً سقف کوه نريخته، کارگران و مهندسين را نکشد. مهندس ساختمان و مهندس ناظر آن هم خارجي بودند. گويا دو شرکت دانمارکي يا سوئدي بودند که قرارداد ساختمان آن را داشتند و کار ساختمان اين تونل هم که نظر به نبودن بودجه‌اي براي آن داراي عرض کمي است که يک طرفه وسائط نقليه از آن عبور و مرور مي‌نمايد چهار سال طول کشيد يعني از 1314شروع شد و در سال 1317پايان يافت. راه مزبور قبل از احداث اين تونل يک راه تابستاني بود زيرا از آبان ماه تا ارديبهشت ماه قله کندوان دچار بورانها و برفها و يخبندانها بود که به کلي بند مي‌آمد و ديگر قابل عبور ومرور نبود.

 

البته براي احداث اين تونل هم قصه‌اي نقل مي‌کنند که در جاي خود شنيدني است. نقل مي‌شود که به سال 1314 در سفر بهاره شاه به مازندران وي در آن سوي کندوان در بوران و برف گير مي‌کند و با سختي و در خطر خود را به گچسر مي‌رساند و همين امر رضاشاه را وا مي‌دارد که اين دستور احداث اين تونل را بدهد. جالب‌تر اين آن است که گفته مي‌شود مهندسين طبق طرح، نقشه شان احداث تونل از گچسر به سمت پل زنگوله بود که با اشتباه وزير راه در ارائه دادن گزارش و اشتباه تايپست در تايپ کردن يک صفر در جلو مبلغ کل پروژه اين طرح نصفه کاره انجام شد. يعني وزير راه از ترس دادن مبلغي ديگر به شاه مجبور به نيمه کاره انجام دادن اصل پروژه شده است! البته اين قصه چندان با عقل نمي‌خواند و اگر هم واقعيت داشته باشد نشان از اين واقعيت دارد که در حکومتهاي ديکتاتوري همه چيز به ذات مقدس همايوني بستگي دارد حال چه براي مردم نفع داشته باشد چه نداشته باشد.

 

با همه اينها واقعاً انجام اين کار با امکانات آن زمان و سردي هوا و کم بودن زمان کاري اين ناحيه سردسير کاري بس بزرگ به دست کارگران ايراني انجام شده است آن هم در زمان محدود چهار سال. حال شما اين را مقايسه کنيد با حدود يک دهه زمان جهت دو بانده کردن همين تونل کنده شده در سالهاي اخير آن هم با امکانات دوره حاضر.

 

با اين همه جاده‌اي که براي رفت و آمد، هشتاد سال پيش طراحي و ساخته شده هنوز در سن پيري خود جوابگوي ميليونها خودرو در سال است و ميلياردها ساعت زمان خلق الله در ترافيک اين جاده دود مي‌شود و به هوا مي‌رود تا کي اتوبان شمال به سرانجامي برسد!

 

در اين شماره بهارستان به تعدادي از تصاويراين جاده خاطره انگيز نگاهي مي‌اندازيم.

 
     

[3139- 1ع]

محمود جم نخست وزير و حسن اسفندياري رئيس مجلس لحظاتي قبل از افتتاح تونل کندوان

[3140- 1ع]

محمود جم و حسن اسفندياري و تعدادي از نمايندگان مجلس در روز افتتاح تونل

[131570- 275م]

     

[164022خ]

پل شهر چالوس، 1326

[51- 118ص]

مهمانسراي شهر چالوس، خلوتي آن روز و شلوغي ميدان ورودي امروز کاملاً محسوس است

[130478- 275م]

اطراق شاه و تعدادي از همراهان در جاده چالوس به هنگام ناهار (1318)

     

 

[439- 127ر]

عکس يادگاري در دره هزارچم

[7083- 7ع]

تونل کندوان در دهه سي شمسي

     

 

     

صفحه اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 منابع:

1. الهي، يوسف. روزنامه سفر مازندران. تهران، رسانش، 1389.

2. نوري، مصطفي. سفرنامه‌هاي عصر ناصرالدين شاه. تهران، البرز، 1390.

3. يادداشتهاي يک روزنامه‌نگار. به کوشش: مختارحديدي و جلال فرهمند. تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381. ج1.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org