» در پيچ و خم جاده چالوس
جلال فرهمند
اين جاده چالوس هم به مرغ عزا و عروسي ميماند. به وقت عزا کيپ و پرترافيک و هکذا به وقت شادي و عيد و خوشي. انگار براي رفتن به شمال که نزديکترين مکان تفريحي به تهرانيان است ــ ولي به گاه شلوغي، زماني به اندازه سفر به مشهد وقت ميبرد ــ جادهاي غير از آن نيست. وقتي هم ميپرسيم چرا؟ همه از زيبايي و مناظر طبيعي ميگويند و کلي روح زيباشناسانه ملت گل ميکند! البته براي اين حرفها محاجه زيادي ميتوان کرد. در خلوتي گاه استثنايي جاده درشتاب به سوي شمال نه منظرهاي ميبينيم و نه پيچ جادهاي. همه در مسابقه فرمول يکي، مانند "مونت کارلو" حضور دارند که در پشت فرمان ماشينهاي پنج ميليوني تا يک ميلياردي آن، شوماخر و فرناندو آلنسو و رايکونن نشستهاند، و نتيجه اين مسابقه هم رسيدن به چالوس و نوشهر و محمودآباد و نشستن در چادر سفري و ويلاي خاک خورده چند ماهه شخصي يا ويلاي اداري به فراخور حال و خوردن کبابي و اضافه کردن وزني و خوابي بيش از حد لازم و جاده هم بهانهاي است جهت رفتن. و اگر در ترافيک هشت نه ساعته آن هم بمانيم که بجز موسيقي تند و برخي حرکات موزون هموطنان عزيز چيز زيادي ديده نميشود.
از جاده هم بگويم که متاسفانه اگر کسي واقعاً به وقت خلوتي و سکوت به آن سفر کند و نيتش هم استفاده از زيباييهاي طبيعت باشد ديگر از آن زيبايي طبيعي چنان چيزي نميبيند. لودرها و بولدزرها با خط خطي کردن چهره کوه به بهانه اصلاح جاده يا زدن سدي در بالادست و ريختن سنگ و کلوخ و نخاله به عمق دره و رودخانه به زخمي کردن جاده و تمام کردن بقيهالسيف آثار طبيعي همتي کافي و وافي مبذول کردهاند. اين امر کم نبوده که آثار حرکت مسافران محترم هم کاملاً هويدا است و اثر ردپاي آنان چون لفافههاي چيپس و پفک و چيتوز به رنگهاي متنوع و گوناگون در کنار گارد ريل و علفهاي کنار جاده به خوبي ديده ميشود.
از ديگر تخريبچيهاي اين جاده به رستورانهاي بين راهي ميتوان اشاره کرد. رستورانهايي که چون اجل معلق در هر گوشهاي سر برآوردهاند و چون سرجهازي اين جادهاند. از اول جاده از سمت کرج تا پلخواب و گچسر و کندوان و سياهبيشه و مرزنآباد تا ساحل دريا. از آبي و قرمز و ميرزايي و شقايق و ... فقط در نقطه صفر دره هزارچم نتوانستهاند خودي نشان دهند و البته در آنجا به دوغي در زير آبريزي زيبا بسنده کردهاند و لابد به علت ضيق جا و تنگي مسير!
واقعاَ اين جاده زيبا و تاريخي را چه ميشود که ما الان در سوگش بايد بنشينيم و مويه کنيم؟ آيا اين همان جاده آرزوهايمان نيست که به اين حال و روز و بيماري افتاده است؟
اين همان جادهاي است که به راست و گزاف در وصفش گفتهاند يکي از چند جاده کوهستاني زيباي دنيا است. ولي ما که به فرنگ نرفتهايم، العهده علي الراوي. با تمام اين احوال در برخي نقاطش با اين همه تخريب باز هم ميشود هيمنه سابق را ديد.
اين جاده شايد يکي از باستانيترين جادههاي مواصلاتي شمال البرز به جنوب آن باشد. تهران هم به عنوان حد فاصل و مکاني جهت وصل آن به حساب ميآمد. عبور جنگجويان و شاهان بسياري به خاطر اين جاده مانده است و در زمان آرامش محل عبور کاروانهاي بازرگاني و توشه و بار و کالاها بوده است.
شايد بيشترين کسي از شاهان که از اين جاده استفاده کرده باشد ناصرالدين شاه قاجار باشد. شاه گردشگري که، به سفر بيش از حضر علاقه داشت و در پشت اسب بيشتر از تخت طاووس و تخت مرمر به وي خوش ميگذشت.
يکي از جادههايي که در سلطنت طولانيش بارها از آن استفاده کرد همين جاده چالوس است. البته وقتي ميگويم جاده چالوس نبايد وضع فعلي اين جاده را تصور کنيد. بلکه در نظر آوريد راه مالرو و خطرناکي که از محل اتصال شهرستانک به جاده فعلي چالوس شروع ميشد و با توجه به مالرو بودن مسير و کوهستان وحشي آن و گذر چندين باره از رودخانه دست نخورده آن روز کرج با چه مشکلات و سختيهايي روبه رو ميشدند الي شهر چالوس فعلي که روستايي بيش نبود.
و تصور کنيد که شاه با بار و بنه سنگين و گروه عظيمي از عمله و اکره و حرمسرا و درباريان و سياسيون همراه که خودشان در حد خود خانه و کاشانه را بار زده بودند چه غوغا و غريوي در اين جاده تنگ و پيچ در پيچ به وجود ميآوردند. البته شاه براي حرکت در اين جاده مانند ساير مسافرتهايش جاده موقتي و اختصاصي هم براي خود از جانب مهندسان همراه ميکشيد که حداقل خاطر همايوني مکدر نگردد.
صنيعالملک در گزارش سفر شاه به مازندران به سال 1283ق در خصوص جاده چالوس گزارش مبسوطي نوشته است که در بخشي از آن آمده است:
راه چالوس و هزارچم از راههاي سخت کجور بود. به حدي که اهالي مازندران که بلد آن راه بودند سواره يا پياده نميتوانستند از آن راه عبور و مرور کنند... [شاه] محض آسودگي مردم و تسهيل عبور و مرور و نزديکي آن راه به دارالخلافه و کنار دريا در سال قبل قستقر مهندس نمساوي را با اسباب و لوازم تعميرات راه مامور فرموده بودند. از تاکيدات خاطر خطير مبارک و صرف همت ملوکانه، مهندس نمساوي دو ثلث آن راه را که همه جا از ميان جنگل و بالاي کوههاي مرتفع و راههاي پرپيچ و خم ميگذرد طوري ساخته بود که همه جا ملتزمين رکاب مبارک و بنهها با کمال سهولت و آساني از آن راه گذشته اگر سابقا يک نفر سوار نميتوانست از آن راه بگذرد حال که آن راه ساخته شده پنج شش نفر سوار پهلوي يکديگر از آن راه عبور ميکنند. بهتر از خياباني بود که سلاطين سلف در راه مازندران ساختهاند. اهالي آن صفحات از ساختن آن راه کمال اظهار تشکر و دعاگويي وجود مسعود مبارک را مينمودند که يک نوع آسايش کاملي براي عابرين در عبور و مرور از آن حاصل شده است. و سه روزه از آن راه به دارالخلافه ميتوانند بيايند و خيلي اسباب آبادي مازندران و رفاهيت اهالي آنجا خواهد شد... اهالي مازندران ميتوانند منبعد متاع خود را از برنج و مرکبات و غيره از هر مقوله از آن راه سه روزه به دارالخلافه برسانند... اگر در ايام بارندگي زمستان خرابي از آن راه به هم رسد فوراً درصدد رفع خرابي و تعمير آن برآيد. در چند جا مهندس نمساوي در امکنه مناسبه با روح صفا نزهتگاه و خوب موسوم به راحتگاه و نهارگاه و نظرانداز همايون و چشمه ناصريه و تختگاه و پلهاي محکم مضبوط از سنگ و آهک و چوبهاي سرد که بقا و دوام آن از ساير چوبها بيشتر است و ساليان دراز دوام خواهد داشت ساخته بود و در هر يک از نزهتگاهها علامتي به نام نامي همايون نصب کرده بود. پاکيزگي و خوبي آن نزهتگاهها و ساختن آن پلها و تعميرات آن راه زياده از اندازه در نظر انور مبارک مستحصن و مطبوع افتاد. مهندس نمساوي را مورد کمال نوازش و مرحمت ملوکانه فرمودند و در اتمام بقيه راه و تهيه اسباب آن کمال تاکيد از جانب سنيالجوانب همايون معمول افتاد.
البته بايد در نظر داشت که در اين متن مداهنه آميز که به سبک خاص دوره قاجار نگاشته شده است، صنيعالملک به عنوان يک راپورتچي روزنامه دولت عليه ايران حق يک خبرنگار درباري را به خوبي ادا کرده و در اين نوشته به شکلي کاملاً يک طرفه به اين جادهاي که فلسفه وجوديش فقط براي سلامت ذات مقدس همايوني بوده منتي هم بر مردم دعاگوي ايران نهاده که با خوشحالي شبانه روز به جان اعليحضرت دعا مينمايند و راضيند! در حالي که در خاطرات سفر مازندران، شاه بدون هماهنگي با صنيعالملک به روايتي ديگر دست ميزند و از جادهاي چون اتوبان راپورتچي روزنامه، به گونهاي ديگر ياد ميکند هر چند بايد گوشزد نمود که در آن زمان واقعاً درست شدن اين جاده حتي براي قبله عالم هم شده دست مريزاد دارد حتي اگر بعدها هم پيگير مرمت آن نشده باشند. در مسير هزار چم شاه به سختي ميافتد و مينويسد:
روز جمعه، هفدهم ماه محرمالحرام [1283]، يک ساعت و نيم از دسته گذشته، آمدم بيرون سوار اسب پيشکشي يمينالدوله شديم... . خلاصه رانديم تا به منزل سراپرده نزديک رودخانه بود. آغاعلي خواجه عرض نمود يک قاطرچي را حالا آب برده، خفه بيرون آوردند. آمديم تحقيق نمودند پسر قاطرچي ظهيرالدوله بود. قاطر به آب خوردن رفته بود. آب او را پيچانيد. قاطرچي ميرود بگيرد او را هم آب ميغلطاند. بيچاره سفاهت نمود. قاطر در ميان درختها بيرون آمد. قاطرچي در آب غرق شد. صبح در منزل نيز عرض نمودند، قاطرچي سپهسالار که با قاطرها بنه ديواني را حمل ميکرد به آب زده، آب او را با دو قاطر برده.... از هزارچم بايد گذشت سوار اسب کهر خانهزاد شده رانديم... کوههاي بلند ملاحظه شد. سنگهاي عظيم که در زلزلهها از کوه جدا شده، در راه افتاده، ديديم. بسيار مهيب و عظيمالجثه، خيلي تماشا داشت. مهندس پيشاپيش ميرفت... در روي شعبه دونايي، مهندس پلي بسيار خوب و محکم بسته، اسم پل نيز دوزبان است. آن طرف پل، تختي ساخته پله دارد در روي چوبي نوشته "راحتگاه قبله عالم" آنجا پياده شده، قهوه خورديم... يک ميدان به هزارچم مانده بنه و بار بسيار در راه گير کرده، راه را مسدود ساخته بود.... بعد سوار گشته به پل ديگر رسيديم. رودخانه صاف ملايمي ميگذشت. اين پل را نيز مهندس ساخته بود. اينجا زير هزارچم است که بايد به صعوبت بالا رفت و اين رودخانه را رود مصر ميگويند.... بنه و احمال و اثقال اردو در راه بسيار بود. لابد پياده شده، پهلوي پل نشستيم. بعد از مدتي راه باز شده، سوار شديم اما چه سربالايي چه راهي. با وجود اينکه مهندس ساخته بود، باز مهيب و هولناک بود از بالا که ملاحظه ميشد بار و آدمي به کوچکي موري از دور به نظر ميآمد. راه همه جا چهارپنج ذرع بلکه بيشتر عرض دارد و بسيار خوب و محکم ساخته شده است. خلاصه، رانديم پرتگاههاي سخت داشت که نگاه کردن به پايين امکان نداشت بايد يال اسب و راه را ملاحظه نمود و راه رفت. مهندس همه جا در جلو اسب گاهي سواره، گاه پياده... رانديم تا به "رستمواز" رسيديم. جايي بسيار صعب بوده، مهندس آنجا را سنگي بزرگ با باروت پرانده، سوراخ نموده، راه عبوري ساخته، تاريخ ساختن راه را به نام ما بر پاره سنگي نقش نموده بود،... آنجا مهندس ناهارگاهي ساخته، تخت با پله مرتب نموده، پياده شديم... از آنجا سوار شده به باريکآب رسيديم که مهندس راه را تا آنجا تمام ساخته از باريکآب تا گردنه دونا انشاالله بايد بعد از اين ساخته شود. اين راه الي شهرستانک ساخته شده... خلاصه به سرعت و تعجيل رانده تا به گردنه سنگي و معبر پيچاپيچ کنديلکان رسيديم. الحق مهندس با عمله در پنج روز چنان ساخته بود که به کلي عبور از آن راه محل خطر و ضرر نبود اما مهندس عرض نمود که بعد از اين راه را در زير دست قرار خواهد داد و از کنديلکان بالمره صرفنظر خواهيم کرد... همه جا از بغل کوه طي مسافت مينموديم تا رسيديم به وليآباد مهندس و زنبورکچيان با عمله و اسباب راهسازي اينجا ايستادهاند. تماشاي آنها نموده گذشتيم.
ظاهر امر چنان مينمايد که اين مهندس اطريشي با توجه به وضع نامناسب مهندسي آن روز ايران و نبود امکانات با استفاده از وسايل و کارگران آن روز، چون توپچيان زنبورک که در امر توپهاي سبک و باروت، مردمي توانا بودند و تجربه زيادي داشتند به خوبي استفاده کرده و در حد مقدور خود راهي ايجاد کرده که در نوع خود در ايران آن روز استثنايي مينمايد. آن هم در منطقهاي که حتي امروز هم در گذر از هزارچم و آن پيچهاي سنگين و آن کوههاي مهيب که هر لحظه امکان ريزش دارند مسافران ميهراسند، کاري بزرگ و خارقالعاده است.
|
|
|
|
|
|
[3665- 7ع]
مجيد آهي در حال دادن گزارش چگونگي ساخت تونل کندوان به شاه
|
[131586- 275م]
بخشي ديگر از جاده چالوس
|
[13158- 275م]
بخشي از جاده چالوس ـ احتمالاً هزارچم
|
|
|
|
|
|
|
[7303- 7ع]
روز افتتاح تونل کندوان در گچسر
|
[131573- 275م]
بازديد رضاشاه در محل تونل کندوان
|
[131590- 275م]
رضاشاه و محمدرضا پهلوي در حال عبور از جلو صف سران کشوري در روز افتتاح تونل کندوان (1317)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[7084- 7ع]
افتتاح تونل و صف سربازان گارد احترام
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[131569- 275م]
قطع روبان افتتاح تونل
|
صفحه دوم
|