ماهنامه شماره 129 - صفحه 2
 

 

» سفرنامه ماسوله روستا (2)

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

   

حدود ساعت 9 شب به ماسوله رسيديم. هر چند جاده ماسوله از فومن پرپيچ و خم است ولي در تاريکي شب چيزي نديديم البته بجز خطر حرکت آدمها و حيوانات اهلي که در آن تنگاتنگ غروب مخاطره آميز به نظرمي‌آمد.

 

با عنايت يکي از دوستان و همکاران خودمان، که خود ماسوله‌اي است ــ آقاي مختارحديدي ماسوله ــ ما از سالها قبل با اين بخش از کشور آشنايي کلي داشتيم. حتي دو سه سال پيش به بلندترين کوه اين منطقه يعني شاه معلم که حدود 3050 متر ارتفاع دارد صعود کرده بوديم. ولي اين بار تصميم داشتيم علاوه بر گلگشتي در هواي بهاري ماسوله به قله روبه‌روي ماسوله که معروف به « قند کله» به زبان محلي يا همان کوه کله‌قندي است صعود کنيم.

 

همان شبي که رسيديم جاي همگي خالي با تلاش پسرعموي آقاي حديدي و پدر ايشان، شام مفصلي خورده شد و پس از کلي خنده و شوخي قرار بر اين شد که فردا صبح زود پس از نماز صبحگاهي به سمت منطقه «للنديز» که زير قله «قندکله» قرار دارد حرکت نماييم. قرار صبحانه‌مان در اين منطقه بود.

 

البته هوا هم کاملاً صاف و مهتابي بود و نويد يک کوهنوردي بي‌خطر و نشاط انگيز را مي‌داد. هر چند که با صاف شدن هوا و با وجود ريزش برف چند ساعت پيش سرماي احتمالي را هم از نظر دور نداشتيم.

     

     

     

     

 

صبح علي‌الطلوع همنوردان آماده حرکت شدند. ماسوله در خواب نازي فرو رفته بود و صدايي بجز صداي زيباي رودخانه به گوش نمي‌رسيد. هوا همان‌طور که حدس زده مي‌شد سرد ولي چسبناک بود. قرار بر اين بود که در منطقه بالاي للنديز به دو گروه تقسيم شويم و دسته‌اي به قله صعود کنند و عده‌اي ديگر از همان مسير باز گردند. به کوههاي جنوبي ماسوله که نگاه مي‌کرديم حجم برف نشسته بر زمين قابل توجه به نظرمي‌رسيد هر چند که سبزي درختان و چمنزار در برف فرو رفته نويد آن مي‌داد که تا ظهر اثري از برف باقي نماند.

 

ستوني از داخل ماسوله و بخش غربي آن به سمت شهرداري حرکت کرديم و از پشت شهرداري از کنار غسالخانه از جاده مالرو و کوبيده شده‌اي به سمت بالاي کوه به آهستگي حرکت کرديم. در اين بين پسرعموي ديگر آقاي حديدي که فرد با تجربه و علاقه‌مندي به کوهستان است با ما همراه شد. نکته قابل ذکر در اينجا حضور سگي ولگرد بود که از اول مسير تا آخر که به ماسوله بازگشتيم ما را همراهي کرد.

 

مسير بسيار زيبا و ديدني بود. به علت بارشهاي شب قبل همه جا آبشارهاي کوچکي از کوه  سرازير بود. پس از عبور از کنار قبرستان کوچکي و خواندن فاتحه‌اي براي اهل‌ قبور مسير اندک اندک شيب‌دارتر مي‌شد و برخي جايها با اندکي سختي.

 

پس از حدود يک ساعت ونيم راهپيمايي به جايي رسيديم که ملتقاي سبزي و برف بود. حد مرزي سفيدي و سبزي. منطقه ييلاق للنديز شروع شد. منطقه‌اي که طالشيان در گرماي تابستان از قشلاقشان در کناره‌هاي جنگل بين فومن و ماسوله به آنجا پناه مي‌آورند. واقعاً مناظر بديع و بي‌نظيري دارد که فقط بايد ديد و لذت برد. به تعريف و تمجيد نمي‌گنجد.

 

در دشت وسيعي که چند ساختمان چوبي داشت اطراق کرديم و جاي همه خالي صبحانه مفصلي خورديم که با توجه به آب و هواي نشاط‌‌‌ انگيزش هر چه مي‌خورديم واقعاً سير نمي‌شديم. پس از صبحانه با تعدادي از دوستان خداحافظي کرديم و به سمت منطقه بالاتر حرکت کرديم.
     

     

     

     

 

     


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org