ماهنامه شماره 127 - صفحه 7
 

» چاي تلخ

 

جلال فرهمند

     

اين قهوه‌خانه هم براي خود داستاني دارد. داستانش مانند تاريخ پرفراز و نشيب ايران زير و زبر زياد دارد. يک روز باز بود يک روز بسته. يک روز عزيز بود يک روز نه .در حقيقت مانند مرغ هم به درد عزا مي‌خورد هم به درد عروسي. بستگي به صاحب آن مراسم داشت.

 

روزي که به ايران آمد دليلش خوردن قهوه ترک بود که بعد عوض شد و به چايخوري تبديل شد. و بعدها به تجمع بيکاران و اصناف و کسبه و... بدل شد. در آن علاوه بر چاي، ديزي، صبحانه، شام، قليانکشي، و حتي بيتوته شبانه هم اضافه شد. کلاٌ ايراني جماعت در تبديل و استحاله فرهنگ ديگر مردمان استاد است و تبحر زيادي دارد.

 

کسي که از صبح کارش پرسه‌زني در قهوه‌خانه است طبعا فقط  به شکم‌چراني نمي‌پردازد. احتياج به سرگرمي و نشاط و حتي قصه هم دارد. پس در کنار خورد و خوراک و دود ودم بخش فرهنگي هم به فعاليت پرداخت و کار قهوه‌خانه‌ها شکل ديگري يافت. پرده‌خواني، نقالي، تعزيه، لوطي ‌عنتري، بازيهاي جمعي مثل ترنابازي. حتي ترياک کشي و شيره‌کشي هم به کار قهوه‌خانه افزوده گشت که البته هيچ سنخيتي به کار فرهنگي نداشت هرچند براي خودش ترتیبي داشت و آدابي!

 

قهوه‌خانه روي ديگري هم داشت که آن هم محل تبادل افکار و اطلاعات بود. چنانکه با بطئي بودن جريان اطلاع رساني در آن زمان با حرفهاي درگوشي انتقال اخبار انجام مي‌شد و چه جايي بهتر از اين محل تجمع. حتي اگر به کافه‌هاي اروپايي در قرون 18 و 19 نظري بيفکنيم مي‌بينيم که اين کافه‌ها پاتوق بسياري از بزرگان علم و ارباب سياست اروپايي بوده‌اند. چنانکه حرکتهاي انقلابي پاريس اين شهر پر انقلاب اروپايي در همين مکانهاي عمومي توسعه و شکل مي‌گرفت. در رمان بينوايان جلسات جوانان ضد حکومتي عموماٌ در همين کافه‌ها شکل مي‌گرفت.

 

همين نقش در قهوه‌خانه‌هاي ايران (و البته منظور در شهرهاي بزرگ است) تداوم داشت. بسياري از مراجعه کنندگان اين اماکن بي‌سواد بودند ولي اين بيسوادي موجب آن نمي‌شد که اشعار و مطالب زيادي را حفظ نکنند. و اين بدون حضور نقالان و شعراء در اين قهوه‌خانه‌ها ميسر نبود. و البته اين از محاسن اين مکان بود. چه بسياري از متون قديمي ايران در همين مکان به گوش مردم کوچه و بازار مي‌رسيد. در جامعه‌اي که تاريخ شفاهي حرف اول را مي‌زند اين امر را مي‌بايستي پاس داشت. در کنار اين امور حرفهاي در گوشي و مگو و از ما بهتران و شايعات دهان به دهان مي‌گشت. خبرها در اندک زماني سريع‌تر از خبرگزاريهاي امروزه پخش مي‌شد.

 

[10050- 3ع]
قهوه‌خانه‌اي در نجف‌آباد و مشتريان آن
 

مرحوم جعفر شهري که اطلاع کافي و وافي از اين مراکز قديمي داشت در صفحاتي چند به اين مکان مهم تفريحي ـ فرهنگي ايراني مي‌پردازد. وي هم از نگاه فرهنگي به اين شغل مي‌نگرد و هم از سوي ديگر به عنوان پاتوقي براي کارگران و تجمع صنوف مختلف نگاه مي‌کند:

 

             بعد از بيکاره‌ها و وقت تلف‌کنها کارگران ساختماني مانند بنا و نقاش و آهنکوب و توفال کوب و خرپا کوب و شاطر و و نان‌گير و ترازودار و مقني و غيراين بود که پاتوقش در قهوه‌خانه بود و خواهنده به سراغشان به قهوه‌خانه‌ها آمده قهوه‌خانه مرکز و دفتر کارشان حساب مي‌شد. ديگر عشق‌بازان از مرغ و خروس‌باز تا کبوترباز و گوسفند و بز و خر و يابو و ميمون‌باز يا طوطي و سحره و قناري و کرک و بلبل‌باز جايشان در قهوه‌خانه بود که در باره‌شان به مذاکره و مناظره پرداخته پرندگان خواننده خود را براي دهان باز کردن و به صدا و آواز آمدن و چهره شدن به قهوه‌خانه آورده قفس‌هايشان را چيده به قضاوتشان مي‌پرداختند... ديگر اهل شعر و شاعري، از شعرا و متشاعران و شعردوستان که مجامعشان همه در قهوه‌خانه بود که به گرد هم برآمده اشعار و سروده‌هايشان را خوانده شعرشناسان قضاوت نموده، خوب و بد و شعر دوستان استماع مي‌کردند و ديگر آواز پسندان و غزل دوستان که جايشان براي کسب‌ فيض در قهوه‌خانه بود که غزلخوانان و آوازه‌خوانان را در آنجا با هم سر انداخته درک لذت مي‌کردند... ديگر نقالي که از بهترين سرگرميها بود و در قهوه‌خانه انجام مي‌شد. نقل و نقالي‌اي که همه روزه در قهوه‌خانه‌ها برپا مي‌شده ساعتي حضار را به خود مشغول مي‌نمود... ديگر سخنوري که سالي يکي دو بار در قهوه‌خانه‌ها برپا شده هر بار از يک تا دو ماه به طول انجاميده مجلس آن مستمعان را انبانه‌ي شعر و سخن مي‌نمود... ديگر مديحه‌سرايي از بزرگان دين و مرثيه‌خواني از وقايع کربلا و روضه‌خواني و تعزيه‌خواني ...

 

از قهوه‌خانه‌هاي مهم آن زمان به چند قهوه‌خانه در طهران مي‌توان اشاره کرد. قهوه‌خانه‌هايي به نامهاي جالب يوزباش، قنبر و تنبل. معماري اين قهوه‌خانه‌ها تقريبا يکسان و از لحاظ شکل يکسان بود: «هر قهوه‌خانه‌اي فضايي نسبتاٌ وسيع داشت که دورادور آن را با سنگ و آجر به صورت سکو در مي‌آوردند و مردم روي اين سکوها مي‌نشستند و به نوشيدن چاي و قهوه و کشيده قليان و حتي ترياک مشغول مي‌شدند و ضمن صرف، آنها به گفت و گو وجرو بحث در باره مسائل مختلف روز مي‌پرداختند».

 

[2246- 3ع]
قهوه‌خانه در مسير راه مسافران
 
 

با توجه به اين خصوصيات قهوه‌خانه‌ها که معمولاٌ با عرف و شرع آن روز ايران چندان سنخيتي نداشت، گاه اين اماکن تعطيل و گاه با فرماني باز مي‌شدند و اين بستگي تام و تمامي داشت به روابط حاکمان و علماء و متشرعين.

 

تبديل اين قهوه‌خانه‌ها به محلي براي فساد اراذل و اوباش و محل ترياک‌کشي داد علماء را در مي‌آورد و از سوي ديگر تبديل شدن آن به محل جرو بحث مسائل پلتيکي و ضد دولتي داد دولت را. گاه از سوي علماء تعطيل مي‌شد و گاه از سوي دولتيان.

 

اعتمادالسلطنه در سال 1303 قمري از تعطيلي قهوه‌خانه‌هاي طهران به سبب نزاع کنت و امين ‌حضرت ياد مي‌کند و مي‌نويسد: «از قراري که شنيده‌ام سبب بستن قهوه‌خانه‌ها مرد مسکري شده بود که در مجلس فوايد عامه سخن گفته بود و قهوه‌خانه‌ها بسته شده. اين مجلس را من خوش ندارم، چرا که استقلال سلطنت قاجاريه را طالبم. اما آنهايي که طالب آزادي ايران هستند خيلي خوشحال و راضي هستند. کاوه آهنگر سلطنت ضحاک را به هم زد، اگر مسکري مقدمه انقلاب سلطنت ايران شود بعيد نيست».

 

اما به سال 1307 قمري از قول يکي از منبريان معروف طهران بر ضد قهوه‌خانه‌ها مي‌نويسد: «همچنين آقاسيدرضا پسر مرحوم آقاسيدصادق هم از قهوه‌خانه‌ها بد گفته و روي منبر فرياد واشريعتا بلند کرده. نمي‌دانم اينها چه اثر خواهد کرد».

 

و براي اينکه پيامدهاي اين شل کن و سفت‌کنهاي تعطيل کردنها را دريابيم مي‌بايستي به يادداشتي از عين‌السلطنه به سال 1306قمري اشاره کنيم که اهميت اقتصادي اين اماکن در شهر تهران را به خوبي نمايان مي‌کند. وي مي‌نويسد: «شنبه سلخ شهر شوال؛ اخبار تازه اين است که تلگراف از برلن از ذات‌ همايوني رسيده که بيست قهوه‌خانه باز کنند. چند عدد از آنها باز شده است. قهوه‌خانه يک سال قبل به سيصد و شصت رسيده بود و يک مرتبه به حکم دولت موقوف شد. حال بيست‌تاي آنها را به شرايط چندي مي‌خواهند باز کنند».

 

تعداد 360 قهوه‌خانه آن هم براي يک شهر 160هزار نفري واقعاٌ نوبر است و البته اهميت و نفوذ اين اماکن را مي‌رساند.

 

[2007- 4 ع]
قهوه‌خانه‌اي در دوره پهلوي
  

سند پيش رو سندي است که ادامه همين دعواي شرع و عرف را مي‌رساند. سند مربوط به اواخر دوره ناصري است. دعوايي است بين ظل‌السلطان در خصوص بستن قهوه‌خانه‌هاي اصفهان با فشار علماي آنجا و مخالفت ناصرالدين ‌شاه با اين امر.

  

صفحه دوم


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org