ماهنامه شماره 127 - صفحه 5
 

»  کنج عزلت سعادت‌آباد

 

جلال فرهمند

  


هنگامي که از بزرگراه يادگار امام و از مرز زندان اوين به سوي غرب تهران پيش مي‌رويم به محله‌اي مي‌رسيم که ساختمانهاي بلند مرتبه آن بر شمال و جنوب بزرگراه سايه افکنده و محيط مدرن و جديدي را به رخ بينندگان و عابرين اين گذرگاه نشان مي‌دهد. اينجا محله نوساز و يا لااقل تازه‌سازي است که در اين چند سال اخير سر برآورده و مانند بسياري از محلات پس از انقلاب بيش از سي سال قدمت ندارد.

 

شايد پنجاه شصت سال پيش که در اين منطقه نه راهي بود نه کوره راهي کسي فکر نمي‌کرد که چند دهه بعد مهم‌ترين اتوبانهاي تهران از اينجا بگذرد. چنانکه يکي از کساني که با آبادگر اين منطقه يعني سيد ضياءالدين طباطبايي معروف، در حدود سال 1329 قرار ملاقاتي داشت سختي رفتن به اين منطقه را در خاطراتش به خوبي شرح مي‌دهد. وي که شاهرخي نام داشت و يکي از کمونيستهاي توبه کرده سابق بود که براي وساطت امري مجبور به رفتن پيش سيد بود، هر چند که با سخناني نسنجيده سيد را عصباني مي‌کند و از سوي وي رانده مي‌شود ولي سختي راه رسيدن به اين منطقه را به خوبي نمايان مي‌کند. وي مي‌نويسد:

 

              يک روز ماشين اجاره کرده تا آنجايي که ماشين مي‌رفت رفتم ولي مقدار زيادي راه لازم داشت که ماشين‌رو حسابي نبود. مي‌بايست با مال رفت و يا پياده و چون من به علت فلج بودن يک طرف بدنم عاجز از پياده‌روي بودم از يک آبادي يک الاغ اجاره کرده سوار شدم. در عرض راه صاحب الاغ گفت: در برگشتن به من احتياج نخواهي داشت، ممکن است آقا با ماشين خودش تو را تا جاده برساند و از اينجا يا ماشينهاي کرايه که در اياب و ذهاب هستند به شهر برگردي. اين بود که به سعادت‌آباد و محل سکونت آقا رسيدم، صاحب الاغ را مرخص کرده و به طرف باغ جديدالاحداث رهسپار شدم... پا شدم از باغ بيرون آمده ديدم صاحب الاغ هم رفته و در دستگاه آقا هم کار به جاي باريکي کشيده که هيچ گونه کمکي نمي‌توانم تقاضا کنم. ناگزير بودم با پاي ناقص آن همه راه را لنگان لنگان پيموده و تن خسته و کوفته خود را به جاده رسانيده سوار ماشين شده و به شهر مراجعت کنم. خوشبختانه چون آقا عازم محل احداث چاه بود مرا هم با چند نفر مقني هم همراه داشت در ماشين نشانده تا جاده رسانيد.

 

غرض از ذکر اين داستان اين بود که اين منطقه در شصت سال پيش واقعاٌ نسبت به تهران آن روز دور و پرت به حساب مي‌آمد.

 

سال 1327 درست يکسال از آزاد شدن سيد ضياءالدين ‌طباطبايي از محبس شهرباني مي‌گذشت. زندان رفتن وي به دستور قوام‌السلطنه انجام يافته بود. نزديک يک سال زندان براي سيدضياء چنان سنگين بود که سيد پر شرو شور را به گوشهنشيني دعوت مي‌کرد. به نظر مي‌رسد سيد از دل و دماغ افتاده بود و از سوي ديگر دشمنان بي‌شمارش عرصه را بروي چنان به تنگ آورده بودند که شايد وي به دنبال فرصتي بود که بعدها با مهيا شدن اوضاع به سياست باز گردد.

     

[12692- 3 ع ]

آبشاري دست ساز در سعادت‌آباد سيد

[12693- 3 ع ]

نمايي از درختکاري مزرعه سيد و گوشه‌اي از نماي مزرعه به سمت تهران، هنوز از سعادت‌آباد هيچ خبري نيست

[12694- 3 ع ]

     

[12695- 3 ع ]

بخشي ديگر از سعادت‌آباد، شايد به سختي بتوان اين منطقه را شناسايي کرد

[12696- 3 ع ]

استخر در حال ساخت

[12697- 3 ع ]

نمايي به سمت تهران

     

[12698- 3 ع ]

نمايي از محل پرورش اردک و تاسيسات آن

[12699- 3 ع ]

[12700- 3 ع ]

 

 
  

سيد که سالها پيش از اين و پس از اولين تبعيدش از ايران به سال 1300 دست به تجارت و سپس در سال 1313در غزه فلسطين به کار کشاورزي پرداخته بود (به اين موضوع در بهارستان شماره  85 با عنوان سيدضياء در غزه پرداخته بوديم) با همان اندوخته مالي جمع‌آوري شده از کارهاي تجاري و کشاورزي، پس از کناره‌گيري مصلحتي از سياست دل به همين زمين بي آب و علف داد. بر طبق مطالب نقل شده وي کل منطقه مذکور را به قيمت 60000تومان (و البته با شراکت با جلال عبده) خريداري کرد و شايد دهها هزار تومان خرج آباد کردن آن کرد. البته از حق نگذريم و اگر کاري به کارهاي سياسي قبلي وي نداشته باشيم، سيد از جمله کساني بود که با شم يزدي خود که بچه کوير است و با سخت‌کوشي و با امکانات اندک آن زمان دست به کار بزرگي زد که هر که پس از چند سال از اين منطقه ديدار مي‌کرد به وي دست مريزاد مي‌گفت.

 

 اين زمين تنها مايملک وي در ايران نبود بلکه قطعه زمين باير بزرگي را نيز وي در دشت قزوين و منطقه بوين‌زهرا آباد کرد که عايدات هنگفتي برايش آورد. البته سيد علاوه بر اينکه سختکوش بود شانس هم ياريش مي‌کرد. چنانکه در هنگام آباد کردن سعادت‌آباد در حالي که آبهاي اندک منطقه از قبيل چشمه‌هاي کوچک را بازيافت مي‌کرد و با لوله و جويهايي به استخرهاي احداثي راهنمايي مي‌کرد به آبهاي عظيم زيرزميني آن منطقه که به شکل آرتزين بود دست يافت. چنانکه خود در يکي از ضيافتهايش که در جمع دوستان در انتقاد از مهندسان پشت ميزنشين ايراني داشت مي‌گويد:

 

             سيدضياء همچنين ضمن صحبت خطاب به صالحي [از ملاکين بزرگ ساوه] اظهار داشته که زمينهاي مزروعي خود را براي کشت چغندر آماده سازد و نگاه به اشخاصي که پشت ميز نشسته و به اميد ورود گندم و شکر از کشورهاي خارجي رياست مي‌کنند ننمايد زيرا قند کمياب خواهد شد و چنانچه در کشور چغندرکاري به حد کافي باشد مشکلي پيش نخواهد آمد و مهندسين نبايستي فقط اکتفا به تئوري و درسهايي که خوانده‌اند بکنند و بلکه بايد از خود ابتکاراتي به کار بزنند و چند سال قبل او به مهندس اصفيا براي حفر يک حلقه چاه آب عميق در سعادت‌آباد مراجعه نموده ليکن نامبرده پس از آزمايش تپه‌هاي اطراف سعادت‌آباد در همان محل چاهي حفر نموده که در زير آن دريايي از آب وجود دارد و عين اين کار را هم ملک سعود پادشاه کشور عربستان کرده...

 

 سيد فقط به کشاورزي نپرداخت بلکه به کارهايي در نوع خود جديد در ايران دست زد؛ پرورش ماکيان و تکثير خرگوش. و چون معمولا نفر اول هميشه برنده است سيد برنده اين بازي بود. پرورش ماکيان در آن روزهاي ايران کاملا سنتي بود و عموماً در روستاها صورت مي‌گرفت و کمتر کسي قبل از سيد دست به صنعتي کردن آن زد. وي در مصاحبه با جهانگير بهروز سردبير روزنامه قيام ايران در سال 1326 يعني حتي قبل از آباد کردن سعادت‌آباد مي‌گويد:

 

             در پاسخ اينکه اکنون چگونه وقت خود را مي‌گذرانيد، آقاي سيدضياءالدين مرا به ديدن جايگاه مرغان خود دعوت کردند و گفتند: تا آنجا را نبينيد نمي‌توانيد بفهميد من چه فکري در سر دارم. در اتومبيل، هنگامي که از جاده شميران به سوي جايگاه مرغان پيش مي‌ر‌فتيم آقاي سيدضياءالدين براي من توضيح دادند که چگونه از سه چهار ماه پيش، پس از خروج از زندان به فکر احداث جايگاهي براي پرورش طيور افتاده‌اند و با کمک دوستان اين فکر را به مرحله عمل در آوردند.

 

             پس از ده دقيقه به مقصد رسيديم و از اتومبيل پياده شديم. پرورشگاه طيور آقاي سيدضياءالدين زمين وسيع و مستطيل شکلي است که در کنار جاده پهلوي قرار دارد. اين زمين را يکي از دوستان آقاي سيدضياءالدين مي‌خواسته به وي هديه کند ولي ايشان نپذيرفته و متري يک تومان به صاحب زمين پرداخته است. در اين زمين اکنون نزديک به صدو پنجاه عدد پرنده مختلف که بيشتر آنها هديه دوستان است با اسلوب کانادايي در قفسهاي مخصوص پرورش داده مي‌شود. آقاي سيدضياءالدين در حالي که مرا به دنبال خود از قفسي به قفس ديگر مي کشاندند گفتند: من مي‌خواهم به اين وسيله به جوانان ايراني راه کار کردن را بياموزم. مخصوصا مي‌خواهم به آن جوانهايي که با شکم گرسنه و پاي برهنه صبح تا عصر در خيابانها سرگردانند نشان بدهم که در اين کشور کار هست.

 

              آقا سيد ضياءالدين در نظر دارند اين پرورشگاه طيور را بسيار توسعه بدهند. با ماشينهاي جوجه‌کشي و پرورش جوجه که از خارج خواسته‌اند اميدوارند به زودي در اين کار موفق شوند. آقاي سيدضياءالدين گفتند: اين کار را تا جايي ادامه مي‌دهم که هر يک از اهالي تهران بتواند در روز دو عدد تخم‌مرغ بخورد.

 

يازده سال بعد که اندک اندک سرمايه‌گذاري سيد به بار نشسته بود وي را مي‌توان يکي از صاحب‌نظران اين رشته صنعتي در ايران دانست. چنانکه در يکي از جلسات دوستانه‌اش مامور ساواک از قول سيد مي‌نويسد: «ضمن صحبتهاي متفرقه سيدضياءالدين طباطبايي در مورد عيوب ماشينهاي برقي جوج‌کشي مطالبي اظهار و از ماشين اختراعي گاز خود تعريف مي‌نمود و گفت روزانه 500 هزار جوجه و مرغ در تهران مصرف مي‌شود که تا اندازه‌اي مضيقه گوشت را برطرف مي‌نمايد و بايد مرغ و جوجه طوري فراوان شود که مردم از خريد گوشت گوسفند خودداري کنند.»


صفحه دوم


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org