ماهنامه شماره 4 - صفحه 6
 

 

» آئين حكومت‌داري به سبك قاجاري


جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

سندي كه پيش رو داريم حكايت جالبي است از يك طايفه حاكم بر ايران يعني قاجاريه كه زماني نزديك به دويست سال بر اين ملك و بوم بر جمعيتي نسبتاً زياد و بر سرزميني وسيع حكومت مي‌كردند. حكايت از تنكابن است. دو منطقه حول و حوش آن يعني كلارستاق و كجور كه همراه با تنكابن به محال ثلاث معروف بودند.

 

 حاكمان بلامنازع اين منطقه افرادي از طايفه خلعتبري بود ند كه خود به دليل شكايت از ظالمي ديگر بر اين منطقه به حكومت رسيدند. در زمان حكومت كريمخان زند بزرگان منطقه تنكابن از دست حاكم منطقه كه فردي از ايل قوي اوصلو بود به تنگ آمده بودند به نمايندگي مردم به شكايت به سوي پايتخت آن روز ايران يعني شيراز رهسپار شدند. كريمخان با پذيرفتن شكايت آنان انتصاب حاكمي جديد را با صلاحديد آنان پذيرفت و اين گروه شخصي از طايفه خلعت بري يعني مهدي‌خان را به حكمراني منطقه پيشنهاد كردند. لقب‌خان نيز از آن زمان به وسيله شاه زند به مهدي‌خان و خاندانش اعطاء شد.


مهدي‌خان بعدها به سبب ارادتي كه به آغا محمدخان داشت قدرتي دو چندان يافت. آغا محمد خان ضمن انتزاع تنكابن از گيلان و ضميمه كردن آن به مازندران دو ولايت كلارستاق و كجور را نيز به مهدي خان داد و از آن زمان اين سه ولايت به محال ثلاث معروف شدند و تا پايان حكومت قاجار اين منطقه در يد قدرت خاندان مهدي خان قرار گرفت.


مهدي خان سه فرزند داشت : عابدين خان، اسماعيل خان و هادي خان، هادي خان در زمان فتحعلي شاه قاجار به جاي پدر به حكومت اين منطقه رسيد و حكومت وي تا سال 1244 ادامه يافت. پس از مرگ وي سه پسرش يعني جعفرقلي خان، فتحعلي خان و ولي خان به ترتيب به حكومت اين ناحيه منصوب شدند. پسر سومين يعني وليخان در سال 1249 حكومتش آغاز و تا سال 1254 كه در ركاب محمد شاه در جنگ هرات كشته شد ادامه يافت. به پاس خدماتش شاه علاوه بر اينكه حكومت اين منطقه را به فرزندش حبيب اسد خان ساعدالدوله بخشيد طبق رسم و رسوم بي پايه قاجاري منصب سرتيپي پدر نيز به اين جوان نورسيده تفويض كرد و حبيب اسدخان لقب سرتيپي گرفت.

 
عموي حبيب اسدخان يعني فتحعلي خان و فرزندانش به تهران آمدند كه مشهورترين آنان بعدها نصرالله خان خلعتبري مشهور به اعتلاء الملك و آخرين آنان در رژيم پهلوي عباسعلي خلعتبري وزير امور خارجه بود. تيره و خاندان حبيب اسد خان نيز افراد سرشناسي به خود ديد كه محمدولي خان تنكابني معروف به سپهدار سرشناس‏ترين آنان بود كه در فتح تهران بعد از استبداد صغير نقش فعالي داشت.


در دوره حبيب اسد خان ساعدالدوله تقرب روزافزون اين خاندان به دربار قاجار چنان شد كه افراد وابسته به اين خاندان شروع به دست اندازي به سرزمينهاي ديگر و اراضي طوايف همجوار كردند و وسعت املاك آنان چنان شد كه پس از حبيب اسدخان سرزمينهايي وسيع از اراضي مزروعي و مراتع نور و كجور و كلارستاق تا حدود غربي رانكوه و مضافات ييلاقي آن در يد تصرف آنان قرار گرفت و سپهدار تنكابني در درون قدرت خود از ملاكين بزرگ و فئودالهاي نامدار عرصه ملك داري ايران گرديد. در حقيقت مي توان گفت در زمان حبيب الله خان سراسر نواحي ساحل خزر از ولايت استرآباد (گرگان و رشت) تا صحراي مغان و كناره هاي ارس يكچندي زير حكومت حاكم تنكابن و نظارت او بود.


چنين حكومت مطلقه اي كه از دولت مركزي نيز چندان فرمانبرداري نداشت، در سال اندكي باج به مركز مي پرداخت. دستاورد چنين حكومتي براي مردم منطقه معلوم است كه چيست.


سند مورد مطالعه ما نيز به دوران حكومت حبيب الله خان و فرزندانش باز مي گردد و ظاهراً آنچنان ظلم و جور سران اين طايفه اوج گرفته بود كه اهالي اين منطقه جز پناه بردن به افراد سرشناس و علماي ديني آن دوره چاره اي براي خود نمي‏ديدند.


نويسنده اين عريضه (متأسفانه نامش براي ما مكشوف نيست) كه نامه‏اش را براي شاه وقت يعني ناصر الدين شاه ارسال كرده چنان وقايع را با ريزبيني و دقت مطرح كرده كه واقعاً چونان فيلم سينمايي مي تواند وقايع فجيع آن زمان را پيش چشمانمان بياورد. به بيگاري كشيدن مردم، گرفتن مالياتهاي فوق الطاقه، به بندگي كشيدن فرزندان رعيت، غارت اموال از اصول چنين نظامي بود.

 
متأسفانه دادخواهي مظلومانه مردم نيز راه به جايي نمي برد. چون اين خانها و حاكمان منطقه اي در نظام فاسد اداري آن روز همواره اشخاص قدرتمندي در اختيار داشتند كه از آنان جانبداري مي كردند و نظر شاه را به سرعت تغيير مي دادند و تير شاكيان طبق معمول به سنگ مي خورد. ولي نيروي مردم چنان فنري بود كه هر لحظه با شدت يافتن ظلم حاكم فشرده تر مي شد و در انتظار روزي بود كه آزاد شود و اين انتظار چندان طولاني نبود. در جريان مشروطه و ضعيف شدن اقتدار حاكمان محلي و احساس آزادي مردم در اين منطقه اين فنر فشرده آزاد شد و اين نيروي آزاد شده موجب آن گرديد كه اين منطقه تا مدتها دستخوش هرج و مرج و چپاول و غارت اموال سپهدار تنكابني و پسرش امير مسعود باشد. البته به دليل ضعف حكومت مشروطه مجدداُ امير مسعود خلعت بر ي موفق به سركوبي اين قدرتهاي متفرقه مردمي شد.


عريضه ارسالي به ناصر الدين شاه را با هم مي خوانيم:

 

قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم عارض اين عريضه مواجب بگير و يا مستمري بگير نيست استدعائي جز فريادرسي خلق سه و لايت به خصوص تنكابن بيچاره ندارد اولا استدعا دارد كه اين عريضه را امناي ديوانخانه عدليه به عينهما به حضور مبارك بفرستند اگر بخواهند خلاصه كنند و يا آشنائي و دوستي به خرج دهند دشمن سر قبلة عالم خواهند بود و نمك حضرت اقدس را به حرا مي خواهند خورد. ثانيا مستدعي است كه قبله عالم روحنافداه من اوله الي آخره به دقت ملاحظه فرمايند و در جميع عرايض در خفا رسيدگي فرمايند اگر صدق بود به داد هر دم برسند والا آن هم جزو عرايض كاذبه باشد اين بندة درگاه را عرض و شكايتي نيست جز آنكه با چند نفر از معارف آنجا سر و كار و آشنائي دارد و اطلاع كامل از حكومت و حالت مردم آنجا به هم رسانيده مي خواهد شايد گوسفندي را از چنگ گرگي برهاند و سي هزار نفر دعاگو براي وجود مبارك حاصل نمايد و خدمتي هم به دولت كرده باشد.

   

تصدقت شوم قريب چهل سال است حبيب الله خان حاكم ثلاثه است روزي كه حاكم مي شد يازده ساله بود تا امروزه كه پنجاه ساله است تحقيق بفرمايند كه اين بي‏مروت و پسرهاي او به خلق بيچاره آن ولايت چه كردند عصمت مردم را ذكورا و اناثا ضايع كردند املاك مردم را به انواع حيل وزور تصرف نمودند اشخاصي كه في الجمله اسم و رسم داشتند بالمره تمام نمودند به خداي لايزال امروز در سه ولايت يك نفر كه خدا را كه قابل آمدن دار الخلافه و يك ماه توقف كردن باشد در ميان نيست. محال ثلاثه سالي گويا پانزده هزار تومان جمعي ديوان داشته باشد كه نصف آن به خرج مواجب فوج مي رود و نصف ديگر از بابت مواجب او و پسرش و قدري هم دستي بده است، لكن در مقابل از تنكابن به تنهائي سالي بيست هزار تومان به يقين عمل مي نمايد البته خواهد عرض كرد كه ملك من است اما بر قبله عالم لازم است يك نفر آدم امين با صدق كه غرض خدمت و دولتي او مقدم بر غرض نفساني او باشد اگرچه به اعتقاد اين بندة دعاگو همچو آدم خيلي قليل و هر كس را مأمور فرمائيد در جزو پانصد و يا هزار تومان گرفته عرض خواهد كرد كه همه دروغ بي اصل است ولي به خداوندي كه جان مي دهد و به حول و قوه خود نگاه مي دارد اگر عريضه نويس غرضي داشته باشد جز استخلاص مردم آنچه را كه از چند نفر مردمان درست قول شنيده عرض مي كند اگر آدم امين به هم رسيد صدق عرض بنده معلوم خواهد شد املاكي كه حبيب الله خان دارد دو قسم است موروثي و خريداري، اما موروثي مال جميع ورثه است كه از هادي خان و مهدي خان ارث دارند و حبيب الله خان از براي خود در عوض پانصد تومان مواجب تيول كرده و سالي هفت هزار تومان زياده عمل مي كند چندين دفعه مردم عارض شدند كسي به داد آنها نرسيد و اما املاك خريداري يا به زور تصرف كرده كه صاحبش لابد به فروش شد و يا به انواع حيل چند نفر را تحريك كرده كه به صاحبانش جنس فروخته ملك آنها را بيع شرط كنند به محض لزوم بيع به قيمت نازل تصرف نمود و يا به اسم باقي ديوان كه از يك ده صد تومان پيشكش مي گرفت و مي‏داد بعد كدخدا باقي دار مي‏ شد ملكش را تصرف مي‏كرد يا به اقسام ديگر كه اگر عرض شود جسارت به تفضيل مي‏شود بعد از عزل يا مرگ او معلوم خواهد شد. اما طرز رفتارش با رعيت اين است كه رعيت هر چه دارد مال اوست پسر و دختر آنها هم بعد از مرگ آنها خانه شاگرد و خدمتكار بايد باشد تا وقت معين كه مبلغي گرفته دختر را به شوهر و پسر را زن بدهند و هر دو باز متعلق خواهند بود و معني متعلق اين است كه بدتر از زر خريد است كه تمام سال بايد مشغول خدمت ارباب باشد، هيزم و تخم مرغ و مرغ متصل بدهد در ييلاق مكرر بايد اسباب ببرد زراعت هم هر چه كرد بدهي معلومي دارد هرگاه عريضه نگار بخواهد تفضيل اين حكومت را معروض دارد زياده از پنجاه هزار بيت كتابت خواهد شد، تعدي و خيانت امساله را مختصراً معروض حضور مبارك مي دارد بعد از تحقيق فقرات ديگر هم معلوم مي شود اما خيانت اين است در مدت يك سال كه سرباز در استرآباد بود به قول آنها مواجب طلبشان بود يك فقره بعد از مرخصي فوج در طهران هزار و هفتصد تومان برات موجب صادر كرد از جناب مشيرالدوله از بابت جمعي خود حواله گرفته سيصد تومان به جناب وكيل معزالدوله تعارف داده كه از نواب را كه معزالدوله سند خرج گرفت، يك فقره ديگر هم هشتصد تومان برات به خرج خود گذراندند كه يك پول به سرباز بيچاره داده نشد، مواجب پارساله سرباز كه متوقف خانه بود در اول از ديوان اعلي حكم شد سه ماهه بدهند آنها هم با بعضي از سرباز كه پادار و رعيت بودند جزئي حسابي كردند بعد از عزل معزالدوله با پيشكار او ساخت هزار و پانصد تومان دستي گرفته شش ماهه به خرج ديوان محسوب داشتند و سرباز بيچاره هيچ خبر ندارد، خرج راه دولتي كه سالي پانصد و يا ششصد تومان داده مي شود خود خورده به ايلچاري مرمتي مي ‏كردند اما تعدي كه اين بنده اغلبي را اطلاع ندارند يك فقره دو هزار تومان وجه امداد عروسي است كه سرهنگ حواله كرده و به زور گرفته است، ‌فقره ديگر كه آقا ميرزامحمد مجتهد تنكابني در حضور جمعي حكايت كرد در سنه ماضيه يك نفر رعيت فوت شد گفتند كه اين صاحب پول بود سرهنگ فرستاد زن ميت را به زور آوردند كه هرچه پول داري بده ضعيفه اقرار نكرد بناي شكنجه گذاشتند از چوب و داغ ثمري حاصل نشد، بعد سنبه تفنگ را داغ كرده به فرجش گذاشتند و سه پايه آهني را سرخ كرده به مغزش نهادند تا لابد شده نهصد تومان پول قديم فتحعلي شاهي را از او گرفتند بعد كه ساعد الدوله بدرس آمد او هم فرستاد ضعيفه را آورند ني به ناخن او گذاردند تا صد تومان ديگر از او گرفتند همچنين گرفتن پول به اسم خدمه كه به قدر پانصد تومان از مردم گرفتند كه يا دختر خود را براي عروس سرهنگ خدمتكار بده و يا پول بده، مختصراً عرض اين است كه بحمداله تعالي پادشاه عادل و رحيم است درجه رحمش به قدري است كه در سالي يك نفر نمي كشد و به قدري عادل است كه در جميعت ولايات صندوق عدالت گذاشته اما چه فايده كه مجري كنندة حكم پادشاه نيست والا به حق خداوند كه هيچ ظلمي در ايران نمي‏شد بعد از اينكه در چهار منزلي پايتخت در سه ولايت كه هيچ قابل نيست به اين درجه ظلم واقع شود و كسي حقيقت را به پادشاه عرض نكند در ولايات بعيده چه خواهد بود چندين مرتبه خلق سه ولايت به عرض آمدند و به مرحوم امير نظام يك كرور تعدي و بي حسابي او را ثابت كردند كه او را معزول نمود بعد ميرزا آقاخان محض توسط خانباباخان باز اين آتش را به جان خلق افروخت ديگر هر وقت آمدند رشوه داده مردم را دست بسته برگردانيد و بالمره تمام كرد، در هذه السنه هم مجتهد آنجا به عرض و تظلم آمد و خواست اين تفاصيل را به عرض حضور مبارك رساند جناب عضد الملك به بهانة اينكه هرگاه عرض كنم خواهند گفت مدعي است به عرض نرسانيد او هم واسطة ديگر نداشت لابد شده صلح كرده و مراجعت نمود، هرگاه قبله عالم روحنا فداه در جزو آدم امين با صدقي داشته باشند تحقيق اين فقرات در همان طهران ممكن است كه در جزؤ از صاحب منصبان فوج و خلق آن ولايت از قبيل آقابزرگ آقاي كلارستاقي و عليرضاخان نايب آجودان پسر مرحوم هادي خان سرهنگ و ميرزاخان كه الان آنجا است و دوازده هزار تومان ملك او را به سه چهار هزار تومان قبول طلب از ميان برده و الان كاغذ افلاس نامه از ملاهاي آنجا گرفته به نان شب محتاج است حتي مهدي خان پسر او و ميرزا آقاي ياور كه هر دو در تنكابن مي باشند اگر چه با آنها خويش دور است اما دور نيست كه به مقتضاي صدق خود خلاف عرض نكند و فرج الله بيك تفنگدار و كسان ديگر از طلاب كه در مدرسةهاهستند در خفا تحقيق شود اقلاُ چيزي معلوم خواهد شد، پس از آنكه صدق عرايض دعاگو معلوم شد بقاي چنين وجود خبيثي در دنيا حكم بقاي اژدها و مار و يا سگ هار خواهد داشت وانگهي مثل او آدمي كه خود قبله عالم مي‏دانند با آن همه رعايتها كه از عهد شاهنشاه مغفور تا حال در حق او شد وچندين هزار نفر محض خاطر او تمام شدند امروز چه امتيار دارد اقلاً يك كرور مال دولت و رعيت به مصرف او رسيد حاصلش جز يك وجود معطله كه قابل هيچ منصبي و ماموريتي نيست چيست در اين چهل سال كدام جمع در عمل خود افزود كدام نوكر علاوه كرده جز خيانت چه خدمت كرد كشته شدن يك ولي خان اين همه رعايت لازم ندارد و الان سالي سي هزار تومان مداخل و منافع حكومتي دارد كه سي دينار به كار خدمت ديوان نمي‏آيد، يك فوج سرباز دارد كه به نظر مبارك رسيد بعد از پانزده سال ترتيب اين است اينها هم اغلبي را غربا و چليك گرفته چون امسال به طهران مي‏آورد از ترس عضدالملك زياده از صد نفر غايب ندارد و الا به جيقه مبارك قسم است از قول كار گذار خارجة استرآباد كه غرضي با آنها نداشت نقل كردند كه مكرر اين فوج در استرآباد شمرده شد زياده از چهار صد نفر نبودند اين بنده هم در استرآباد ديد اما مباشرين به جهت مداخل خود ابزار نمي‏كردند آن هم حالت يك فوجي كه دارد پس از تحقيق اين فقرات و فقرات ديگر البته قبله عالم به مقتضاي عدالت شاهانه راضي به بقاي حكومت از براي اينها نخواهد شد،‌و در عرض خيانت چهل ساله و اذيتهاي مردم اين املاك را كه اقلاًُ دويست هزار تومان قيمت دارد متعلق به قبله عالم خواهد گرديد و جزو خالصه خواهد شد و سي هزار نفس در كمال شوق و آزادي و با شعف تمام دعاگوي وجود مبارك خواهند بود، آن وقت هرگاه در حق عريضه نويس كه مظلوم و فقير و محتاج است عنايتي شود بجا خواهد بود ولي عجالتاً مقصودي جز رفع ظلم و ظهور عدالت حضرت اقدس شهرياري نيست و اين بنده دعاگو به تكليف خود عمل كرده تفصيل را به شاهنشاه خود عرض كردم ديگر اگر اعتنائي نشود مورد مواخذه خداوند خود نخواهم بود،‌عدل كن زانكه در اقامت دل در پيغمبري زند عادل هرگاه اين عريضه دعاگو در قلب مبارك قبلة عالم روحنافداه كه محل نزول انوار خداوند است تاثيري بكند و راي مبارك به عدالت قرار گيرد به طوري كه آنها و دوستان آنها كه من جمله سركار معتمدالملك است بايد نفهمند و در جزو رسيدگي اين تفصيل به عهده شخص اميني محول شود هرگاه صدق عرض دعاگو معلوم شد كه به مقتضاي عدل عمل خواهند فرمود و الا همين كه از مضمون عريضه مطلع شود نسبت به جمعي بيچارگان بدگمان شده در مقام تمامي آنها هم خواهد برآمد آن وقت اين بنده مظلوم را ارباب غرض قلمداده و عرض صدق بنده را به واسطه اغراض خارجه مشوب نموده به اين واسطه همه كس جرئت نمي نمايند كه عرض خود را معروض حضور دارد آن وقت عارض عريضه نگار مورد مواخذه خواهد شد انوشيروان عادل هميشه در همه ولايات روزنامه نويس مخفي داشت كه بي غرضانه اعمال حكام را عرض مي‏كردند به طوري كه در يك روز صد نفر حاكم را سر بريد و در حقيقت مقصود قبله عالم از صندوق عدالت همين است كه مقرر فرموده اند ولي چه فايده كه خاين ها به انواع مختلف به جهت جلب منفعت خود كارها دارند. امر الاشرف الاقدس الاعلي مطاع.

 

 

 

متن سند (کليک کنيد)

 

 

 

كامران ميرزا نايب‏السلطنه وزير جنگ و محمدوليخان خلعتبري

محمدولي‏خان سپهدار تنكابني صدراعظم محمدعلي شاه در جمع عده‏اي از سران قزاق

از سمت راست صف جلو: محمدولي خان خلعتبري، عين‏الدوله، عضدالملك، فرمانفرما، مستوفي‏الممالك و سردار اسعد بختياري

     

 


 منابع :

1. علي اصغر يوسفي نيا، تاريخ تنكابن، نشر قطره ، 1370 .

2. محمد سمامي حائري، بزرگان تنكابن، كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي.

3. تاريخ جامع تنكابن صمصام الدين علامه، انتشارات تنكابن ، 1377 .

4. مهدي بامداد، شرح رجال ايران، ج اول، انتشارات زوار ، 1357.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org