» اعتقادات برخي عشاير ايران نسبت به حضرت ابوالفضل عباس (ع) و خضرِ پيامبر
محمدحسن پورقنبر
اگرچه مردم ايران در طول تاريخ، بهطور طبيعي و فطري گرايش به مذهب داشته، و ايرانيان همواره بهعنوان مردماني شناخته ميشوند که روحيه انان با گرايشهاي ديني عجين شده است، با اين حال برخي نمادهاي مذهبي در ميان بعضي از اقشار جامعه و يا در برخي نواحي جغرافيايي، به دلايلي، داراي ارزش و جايگاه خاصي هستند. در اين مقاله کوتاه، به رويکردِ برخي گروههاي کوچنشين در تاريخ معاصر ايران، نسبت به خضر پيامبر و حضرت عباس (ع) پرداخته شده است.
اعتقاد ويژه به خضر پيامبر و همچنين حضرت عباس(ع)، هر کدام ميتواند نمايانگر پارهاي از خصوصيات سبک زندگي کوچنشيني، که البته مرتبط با جغرافياي محل زندگي آنان است، تلقّي گردد.
خضر، نماد جاودانگي و آب حيات است. معجزهاي که به او منتسب کردند، اين است که با نشستنِ او بر بالاي چوب خشک يا زمين ساده بدون گياه، سببِ سبزي و رويش گياهان در آنجا ميشد. يکي از رسوم برخي قبايل کُرد در غرب ايران، مبتني بر همين نگرش، و با محوريتِ حضرت خضر است، که موجب برگزاري مراسم خاصي در روزهاي آخر هر سال ميگرديد:
يکي از عادات کُردان اين است که در روز 15 آخر سال که به «روز خضر زنده» مشهور است خوراک پوغين تهيه کرده و روي سيني در وسط منزل گذاشته ميشود تا شايد حضرت خضر بيايد و با خوردنِ خود از غذاي تهيه شده، آن را متبرّک و بابهره سازد که در صورتِ آمدن، علائمي هم در روي غذا مشاهده گرديده و موجب خوشحالي صاحبخانه ميگردد که گويا حضرت خضر به خانه ايشان در آن شب تشريف آورده، سپس از آن پوغين، حلوا درست کرده و ميان همسايگان تقسيم ميکنند و مقداري از آن را براي تبرک نگه ميدارند و پنهان ميکنند1.
همچنين بر اساسِ روايتي از سوي يکي از سياحان خارجي که در دوره قاجار وارد ايران شد و به غرب کشور نيز مسافرت نمود: «در کوه پارو در حوالي کرمانشاه چشمهاي جاري است که ميگويند در يک سوي کوه، سرد است و در سوي ديگر گرم، زيرا حضرت خضر در اين کوه پنهان شده و تا روز رستاخيز در آنجا خواهد بود. در اين چشمه ماهيهاي فراواني وجود دارد که يکي از آنها خيلي درشت بوده و حلقهاي زرين در بيني دارد اگر کسي آن را صيد کند بيدرنگ تبديل به سنگ خواهد شد2».
اعتقاد و رسوم ديگري با همين مضمون فکري، در ميان بعضي عشاير جنوب شرقي ايران، واقع در کرمان روايت شده که هنوز نيز ادامه دارد. اين رسم بر بنياد باورهاي عشاير منطقه پاريز (از توابع سيرجان) هر ساله در محل خالکوه و در روز چهلم بهار انجام ميگرفت. زيارتگاهي در اين کوه واقع است که به شاه خيرالله شهرت دارد. صبح روز چهلم، عشاير با ظرفهاي شير که شبِ قبل از آن، از گوسفندان خود دوشيده بودند به خالکوه رفته، سپس به تهيه و پختنِ آش مبادرت ميورزند. بهتدريج مردم پاريز و روستاهاي اطرافِ آن نيز به کوه مذکور آمده و در زيارتگاه شاهخيرالله شمع روشن کرده و نذر مينمايند. بر اساسِ آن، در ميان طوايف دامدار و کوچنشينِ کرمان و نيز در ميان روستاييان يکجانشينِ آنجا هم باورهايي درباره خواجه خضر وجود دارد، مبني بر اينکه خضر صاحب گوسفندان و حامي آنهاست. «نَظَر کردن او سبب برکت رمهها و برکت شير گوسفندان ميشود»3.
اما گرايش شديدِ گروههاي کوچنشين و قبايل چادرنشين (البته شيعي مذهب) به حضرت عباس(ع) را هم ميتوان ناشي از سکونتگاهها و سبک زندگي آنان تصور نمود. عباس بن علي(ع) نمادِ شجاعت، جسارت، مردانگي و وفاداري است، و در آنسو، محيط جغرافيايي که گروههاي کوچنشين در آن بهسر ميبرند (براي نمونه، جابجايي دايم و طاقتفرسا در ميان کوههاي صعبالعبور، درّههاي خطرناک و دشتها) که توام با مشقّات و خطرات بيشماري بوده، بهعلاوه منازعات پياپي با راهزنان يا قبايل ديگر، اين سبک زندگي را به مراتب از زندگي يکجانشيني روستا و شهر، دشوارتر جلوه ميداد، که اين ميتوانست سببِ گرايشِ هرچه بيشترِ قبايل کوچروي شيعي مذهبِ ايران به حضرت عباس باشد، زيرا لازمه زندگي در چنين شرايطي، داشتنِ ويژگيهاي رفتارياي مانند تهوّر، دلاوري و عدم پيمانشکني است.
بنابر اظهار برخي، حضرت عباس در نزد لرها و همچنين ترکهاي ايل ممسني بسيار مقدس بوده و ميباشد. همچنين از رسمي به نام«کَهله حضرت عباس» سخن به ميان آمده، مبني بر اينکه اگر کسي در يک شرايط زماني و مکاني سخت و صعبالعبور گرفتار شود و توانايي حملِ اموالش را نداشته باشد، براي حفظِ آن، چند تکّه سنگ در دور آن چيده و خود به منزل ميرود، تا اموالش ايمن بماند، چرا که مردم بر اين باورند که خراب کردن اين سنگچيني، يک گناه نابخشودني است و به همين دليل، حتي دزدان هم احترام اين سنگچيني را نگه ميدارند.
داستانهايي در ميان آنان وجود دارد بر اين اساس که مثلا يک دزد، به علت بياعتنايي به کهله حضرت عباس به سرنوشت شومي دچار گرديده است. اين رسم هنوز نيز معمول است و جداً مراعات ميشود4. اين اعتقاد تا اندازهاي مرسوم و معتبر است که حتي به صورت يک ضربالمثل درآمد، چنانکه گفته شده اگر کسي جرم کوچکي مرتکب شده و بخواهند او را تنبيه بيش از حد نمايند، در واکنش به اين اقدام ميگويد:« مگر سنگچيني حضرت عباس را خراب کردم»5.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ملا محمود افندي، آداب و رسوم کردان، به سعي و اهتمام: الکساندر ژابا، ترجمه: عزيز محمدپور، بيجا: چاپ ميعاد، 1369ش، ص123.
2. ايرج افشار، کرمانشاهان و تمدن ديرينه آن، ج2، تهران: زرّين، 1371ش، ص1366.
3. محمدعلي گلابزاده، کرمانشناسي «مجموعه مقالات»، کرمان: کرمانشناسي، 1369ش، صص 368-369؛ ايرج افشار، مقدمهاي بر شناخت ايلها، چادرنشينان و طوايف کُرد ايران،ج2، بيجا: ايرج افشار، 1366ش، ص704؛ باورهايي مانند اين، در زمينه زراعت هم در روستاهاي کرمان وجود دارد بهخصوص فراواني گندم و برکت خرمن را نتيجه نَظَرِ خضر ميدانند. نک: گلابزاده، همان، ص370.
4. عبدالله شهبازي، ايل ناشناخته، پژوهشي در کوهنشينان سرخي فارس، تهران: نشر ني، 1366ش، ص161.
5. محمد زارعي، سيماي ممسني، بيجا: نهاوندي، 1374ش، ص943.
|