ماهنامه شماره 121 - صفحه 2
 

 

» نامه ميرزا تقي خان اميرکبير به ناصرالدين شاه

    

پروانه بابايي   


قربان خاکپاي مبارکت شوم دستخط همايون زيارت شد اولاً استفسار حال اين غلام را کرده بوديد بد نيست حکم اين غلام موسي کلکه و ملا محمد هر دو هستند. ثانيا در باب سان سواره نانکلي مقرر فرموده بوديد که در ميدان نمي شود بيرون برويد اگر آجودان‌باشي عرض کرده يا خود اختيار فرموده ايد امر با قبله عالم است ولکن با اين طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گريختن در ايران به اين هرزگي حکماَ نمي‌توان سلطنت کرد گيرم من ناخوش و مُردم،  فداي خاکپاي همايون بايد سلطنت بکنيد يا نه اگر شما بايد سلطنت بکنيد بسم الله و چرا طفره مي‌زنيد موافق قاعده کل عالم پادشاهان سابق چنان نبوده که همگي در سن سي ساله و چهل ساله بر تخت نشسته باشند در ده سالگي نشستند و سي و چهل سال در کمال پاکيزگي پادشاهي کردند هر روز از حال شهر چرا خبردار نمي‌شويد که چه واقع مي‌شود و بعد از استحضار چه حکم مي‌فرماييد از در خانه و مردم و اوضاع ولايات چه خبر مي‌شود و چه حکم مي‌فرماييد قورخانه و توپي که بايست به استرآباد برود رفت يا نه اين همه قشون که در اين شهر است از خوب و بد و سرکرده‌هاي آنها چه وقت خواستيد و از حال هر فوج دايم خبردار شديد و همچنين بنده ناخوشم و گيرم هيچ خوب نشدم شما نبايد دست از کار خود برداريد يا دايم محتاج به وجود يک بند[ه‌ا]يي باشيد اگر چه جسارت است اما ناچار عرض کردم باقي الامر همايون.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org