ماهنامه شماره 120 - صفحه 6
 

» شهرما خانه ما يا ارائه بليط نشانه شخصيت شماست!

 

جلال فرهمند

  

معضل زباله با خلقت آدمي پيوندي ديرينه دارد. انسان خود فضولاتساز است. اگر آدمي شيرپاک خورده جلو خود را مي‌گرفت و آن چند دانه گندم را نمي‌خورد اولين زباله‌ها و فضولات را توليد نمي‌کرد. اما خورد و لباس بهشتي از تنش افتاد و دلش به درد آمد و عريان به زمين هبوط کرد و درد سر ما آدميان شروع شد. با ازدياد نفوس و شروع يکجا نشيني حجم فضولات و زباله شدت گرفت. شايد زباله‌هاي اوليه چندان ضرري به قول امروزيها به محيط زيست نمي‌زد. چون اين زباله‌ها از جنس مواد طبيعي بودند و در طبيعت بسته به شرايط حل مي‌شدند. ديرو و زود داشت ولي سوخت و سوز نداشت.

 

خوردن خوراکيهايي از قبيل ميوه و گوشت و غيره و پرتاب کردن اضافات آن به محيط اطراف با آنکه تا مدتي مناظري ناخوشايند و بويي نامطبوع داشت ولي به هر حال خود به خود به علت تاثيرات آب و هوايي تجزيه شده و به خورد طبيعت مي‌رفت. ساير فضولات هم که از ذکر نام آن معذوريم! با آنکه موجب آزار و اذيت جن و انس مي‌شد به همين امر مبتلا مي‌شد و البته همراه با گردو خاک که آن زمان فراوان بود به خورد خلق الله مي‌رفت!

 

ولي امان از زباله‌هاي مدرن امروزي. زباله‌هايي غيرقابل تجزيه که خود در داخل کيسه‌هايي غير قابل تجزيه‌تر از خود مي‌رود و در طبيعت خدا رها مي‌شود. پلاستيکهاي متنوع و لفافه‌هاي رنگانگ و شيشه‌هاي پلاستيکي نوشابه و هزاران چيز ديگر. همين جاده چالوس بغل تهران را نگاهي بيندازيد و ببينيد چه بلايي سر آن آورده‌ايم. به يمن ترافيک اين جاده شايد ساعتها از مناظر اين زباله‌هاي رنگارنگ کنار جاده‌اي لذت برده باشيد! زباله‌هاي رنگارنگي که محيط تک رنگ و طبيعت سبز اين جاده را از يکدستي و ملالت خارج کرده است!

 

يا فرض کنيد با پرايد 20ميليوني خودتان ـ البته قيمت تا اين لحظه!- سلانه سلانه در اين جاده پيچ و تاب مي‌خوريد و سر بچگان خودتان را که پس از سالها به مسافرت مي‌بريد گرم نموده‌ايد که ناگهان برخورد شيئي سخت را به شيشه جلو حس مي‌کنيد. اين شي زباله‌اي از ماشين پرادوي بالاي 200ميليوني جلويي است که به شما خورده و نزديک بوده که جاده هزار چم را ميانبر بزنيد! به جاي اين جسم سخت که احتمالاً بطري آب‌معدني بوده ممکن بود پوست ميوههاي مختلفي چون موز و يا پرتقال و يا پوست تخمه باشد فرقي نمي‌کند بستگي به مدل ماشين جلويي و نوع تمکن آنان و فرهنگ غني‌شان دارد! احتمالاً اين گروه يا اصلاً سوار اتوبوس نشده‌اند و يا به هنگام سوار شدن بليط ارائه نکرده‌اند.

 

به هر حال از مشکل اصلي دور نشويم که همان زباله است. اگر به شماره اول بهارستان مراجعه کنيد که دقيقاً ده سال پيش منتشر شده است با سندي مواجه مي‌شويد که به خط شاه زمانه يعني جناب ناصرالدين شاه نگاشته شده است. سندي جهت تنظيف شهر تهران. آنقدر شهر کثيف بود که ذات شاهانه به دست مبارک دستخطي کردند جهت نظم و نسق شهر بي درو پيکر تهران. تهراني که مي‌خواست حداقل هماوردي کند با بابعالي همسايه! ولي چه سود که اين شهر با شهرهاي داخلي هم هماوردي نداشت. به قول عوام الناس: 

گر ملک اين باشد و اين روزگار         زين ده ويران دهمت صدهزار

 

جناب شاه به قولي «بخيه به آبدوغ مي‌زد» و کاري عبث مي‌نمود. چون خود همين جناب 13سال قبل حسب الفرمايشي به مستوفي‌الممالک کرده بود و دستور نظافت اين شهر را داده بود. سندي که در اين شماره مي‌خوانيم همين سند است. اگر مي‌خواست نظافت شهر تهران به سامان برسد چه احتياجي به دستخط مجدد شاهانه و اتلاف وقت ايشان! و اين باز برمي‌گردد به باري به هر جهت بودن کارهاي اين ملک و بوم.

 

عين‌السلطنه 24سال بعد مي‌گويد: «خدمت حضرت والا رسيدم... دو سه روز است کتابچه نوشته‌اند و در آبدارخانه مي‌خوانند که از اهل شهر مخارج پاک کردن کوچه و خيابان بگيرند. از هر يک ذرع مربع حريم کوچه يک تومان در اول کار بگيرند، سالهاي ديگر کمتر. ولي سرنخواهد گرفت. مثل "قانون" مي‌شود. هيچ کس پول ندارد. مردم کم بضاعت هستند».

 

[2172- 3ع ]
پرسه زن و مرد و کودک در محله‌اي قديمي
[2182- 3ع]
پابرهنه در خيابان!
[2238- 3ع]
ميوه‌فروشي بساط به معبر عام انداخته بدون ترس از مامور بلديه
     
 

 
 
[2171- 3ع]
راسته سنگتراشان تهران
 

   

مشکل همين است؛ فقر. نه فقط فقر مالي بلکه فقر فرهنگي و ادب ملي. ما در آموزشهاي ديني و ملي خود کم از حفظ بهداشت نداريم. و اين امر نشان مي‌دهد اتفاق ديگري افتاده که اين مسائل جزيي اجرا نمي‌شود. امروز هم مثل ديروز. در زماني هستيم که ميمون زنده هوا مي‌کنيم  ولي زير پاي خود را نگاه نمي‌کنيم! به نظر مي‌رسد بايد همه از برج عاج خود پياده شويم واندکي به اين مسائل کوچک ولي مهم نگاهي بيندازيم. واگر نه تمدن به اين چيزهايي نيست که داريم والبته همه‌اش هم وارداتي و مصنوعي است. البته به قول جعفر شهري تهران در گذشته چندان چنگي به دل نمي‌زد و چندان احساس شوق و سرزندگي در تهرانيان آن روز برنمي‌انگيخت:

 

             ... در همه شهر يک کوچه و خيابان که تسطيح و زير سازي و آسفالت حتي سنگ‌ و کلوخ شده باشد وجود نداشت و تنها در بعضي کوچه‌ها که حريم يکي دو خانه از طرف مالک آن فرش با قلوه سنگ شده بود، حتي مسير اصلي شاه مانند خيابان منتهي به ارگ که پست و بلند و خراب شده گرد و غبار خاک و کثافات تابستان و گل و باتلاقهاي زمستانش مانع عبور مي‌گرديد. کوچه خيابانهايي که تابستانهايش ملبوس گذرنده را از پا به سر با گرد و غبار هميشگي و بدرنگي خاک زمين خود که از ريخت و ريز و آشغال و زباله و کثافات و مدفوع حيوان و انسان تيره شده بود غرق خاک بکند و زمستانهايشان که گل و آب ‌لجني سياه‌رنگ چسبنده‌ آن پا تا به سر دوندگان را خراب و چاله گودالهاي گمراهکننده پرآب و گلشان عابران را در خود غلتانده مضحکه بينندگان نموده، حتي درشکه کالسکه‌ها را که همراه اسبهايشان تا مرفق آغشته به گل بکند ...

 

اين تهران اينچنيني واقعاً دل خوش مي‌خواست که مردم زباله‌هاي خود را به آن پرت نکنند. من به ياد دارم که در اوايل دهه پنجاه که برف غيرقابل تصوري درتهران آمده بود، کوچه سه متري ما در محله سرچشمه دچار چنان برف ريزي از سوي ساکنان و از جمله ماشده بود که علاه براينکه امکان عبور گاري زباله‌کش شهرداري را مانع شده بوديم حتي، امکان عبور خودمان را هم مختل کرده بوديم و هيچ کس به روي مبارک خود نمي‌آورد وهر کس درمنزلش با دست و پاي متورم از ليزخوردگي و يا شکستگي حال مي‌کرد! و اين بدبختي تا ارديبهشت سال بعد دوام آورد! حالا که دارم نگاه مي‌کنم مي‌بينم ما که بچه بوديم و چيزي سر درنمي‌‌آورديم ولي چرا مردم به فکر خودشان نبودند و در بين برف و زباله غوطه مي‌خوردند! يا من از يادم نمي‌رود درهمان کوچه باريک به علت اينکه بامها کاهگلي بود و هر سال ترميم آن لازم مي‌شد با آنکه خانه‌ها اغلب بزرگ بود ولي بساط کاهگل در تابستانها در اين کوچه‌ها برپا بود و آب زرد رنگي که از ترکيب آب و کاه و خاک ايجاد مي‌شد سرتاسر کوچه را در بر مي‌گرفت که هر چند بويش خوشايند بود ولي کوچه تنگ و باريک بسته مي‌شد و تا مدتها اين گل تابستاني مهمان خانه مردم بود و باز کسي لب به اعتراض نمي‌گشود.

 

بگذريم که آلان هم بسياري به حقوق شهروندي هم احترام نمي‌گذاريم و شهر ما خانه ما نيست و فقط بليط اتوبوس نشانه شخصيت ماست که آن هم با الکترونيکي شدنش ديگر شخصيتآور نيست! سند نريختن زباله در 150سال قبل را با هم مي‌خوانيم:

 

                                                   تنظيفات

برحسب امر قدر همايون شاهنشاه جمجماه روحي و روح العالمين فداه و به اشاره جناب جلالتماب اجل اکرم آقاي مستوفي‌الممالک به عموم اعيان و اشراف و صاحبخانه‌ها و عموم کسبه و دکان‌نشين بازار و غيره و صاحبان کاروانسراهاي شهر اعلام و ابلاغ مي‌شود به تاريخ بيست و يکم جمادي الثانيه سنه 1283.

[1] تکليفات عموم اعيان و اشراف و صاحبخانها:

خاکروبه خانه را بيرون خانه و کوچه نريخته بلکه جمع نمايند که بعد از خانه بيرون شهر حمل کنند.

همه روزه قبل از طلوع صبح در خانه و پشت ديوار خود را جاروب کرده آب پاشي نمايند.

هر کس خاک به جهت بنايي در معابر بزرگ ريخته است زياده از دو هفته نبايد در معابر بماند.

پشت ديوار خود را که به سمت کوچه مي‌باشد سنگ فرش نمايند.

روي شهر و جوي بيرون خانه خود را هر کس به حد خانه خود بپوشد جوي گود را بپوشد آنکه گود نيست و به طرز آبنماست سنگ فرش نمايند و لبهاي آنها را سنگ درست بيندازند که بدينواسطه آب صاف و زلال بماند.

ممر آب هر خانه که از کوچه است تخته يا سنگي به انداز ده ممر آب درست نموده در وقت ضرورت بردارند و بعد از رفع احتياج بگذارند.

در کوچه معبر کاهگل نسازند و هر کس ساخته است پنج‌ روزه بردارد و خشت ‌زدن در کوچه موقوف دارند و اين حکم در معابر بزرگست در پس‌کوچه‌ها عيب ندارد.

هر کس دکان چه در محلات و چه دربازار داشته باشد و باير افتاده مسکون نباشد بايد در آن را تخته و قفل کند که کسي نتواند آنجا را محل خاکروبه و کثافات نمايد.

اسب و قاطر خود را درميان کوچه يا ميدانهاي عامه نبندد بلکه در طويله يا کاروانسراهاي بيرون جا بدهند و از هر کس حيواني بميرد فورا او را بدهد برداشته برده که آن سمت خندق جديد بيندازد.

متوليان مدارس و مساجد و ساير اماکن عاليه بايد کمال دقت و اهتمام را در پاکي و تميزي مکانهاي سپرده به خود بکنند و هر يک غفلت نمايند از شغل توليت معزول خواهند شد.

صاحبان حمام و مستاجرين خاکستر زياد نگذارند در بالاي حمام جمع شود. در هر هفته يک بار يا دو بار خاکهاي خود را بدهند بردارند.

ديوار شکسته سمت کوچه هر کس داشته باشد بايد خراب کرده تجديد بنا نمايد و نو بسازد که خطر از براي مترددين نداشته باشد.

هر کس زمين باير دارد بايد دور آن را حصار کشيده در بگذارد که مزبله واقع نشود.

ناودان خانه که به سمت کوچه است ديوارشوي نموده که در عبور خلق اذيتها نرساند.

در ميدانهاي عامه سوخت خشک نکنند.

[2] تکليفات عموم کسبه و دکاکين‌نشين بازار و غيره و صاحبان کاروانسراها

زياده از حد جلو دکان خودشان اسباب نگذارند که ميان بازار را بگيرد و تردد مشکل شود.

در دکان خود را جاروب و پاک کنند و به هيچ وجه کثافت و خاکروبه نريزند در دکانهاي ميوه فروشي هر چه ميوه خورده مي‌شود در داخل دکان باشد فورا پوست خربزه و غيره را بردارند.

در نزديک دکان و محل نشيمن و معبر کوچه کثافت نريزند و رفع حاجت نکنند.

صاحبان کاروانسراها بايد آدم مخصوصي از براي جاروب کردن کاروانسرا و مال بارکش مخصوص داشته باشند که هر هفته يک‌بار زبيل را بيرون برند.

حليم پز و کله‌پز و امثال آن دودکش کوره خود را بيرون قرار دهند و سوخت در ميان کوچه نريزند و خاکستر خود را هر دو روز يک‌بار بردارند که زياد نشود.

شتر و الاغي که بار مي‌آورند زود بار او را گرفته روانه کنند و در کوچه‌ها مال کرايه‌کش و رعيت را نگه ندارند.

کسبه و غيره در درب دکان و ميان بازار اسب و قاطر و شتر و گاو و گوسفند نبندند.

 

 

[3- 3-  167ر]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

منابع:

شهري، جعفر. تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم. تهران، رسا، 1368. ج 4.

عين‌السلطنه. روزنامه خاطرات عين‌السلطنه. به کوشش: سالور و افشار. تهران، اساطير، 1374. ج 1.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org