» جاده برادران لینچ
جلال فرهمند
هنگامی که در این زمانه قصد سفرداریم و با هر وسیلهای اعم از هواپیما و قطار و اتومبیل این مسیر را طی میکنیم در آخر سفر چنان احساس خستگی میکنیم که انگاری با باری سنگین بر دوش دست به این سفر زدهایم. در حالی که هرگز چنین نبوده است. حال شما به یاد آورید در گذشته و بدون وجود جادههای شوسه و آسفالته و با وسایل نقلیهای چون شتر و قاطر و سایر حیوانات باربر چه بر سر مسافران میآمد. حضور مسافران در کجاوهها که بر بالای شتر و قاطر بسته میشد و حضور بانوان که غالباً مسافر آن بودند بر این سنگینی و خستگی میافزود. بر این کاروان مسافران بیفزایيد بارو بنه کاروانیان و مالالتجاره بازرگانان و طول شاید چندین کیلومتری این کاروان پر سرو صدا و پر گرد و خاک را .
باز اضافه کنید شدت سختی عبور ازمناطق کوهستانی و بیابانی و سرمای کشنده و گرمای فرسایش دهنده که برمصایب این سفرها میافزود. حال به فرض که از این سختیها هم جان سالم به در بردید و به جایی هم رسیدید، در پس گردنهها دزدان و طرارانی را تجسم کنید که با جان سختی و بدون ترس از قراولان حکومتی ناگهان چون عقابی بر این تتمه سالم به نیمه راه رسیده هجوم میکردند و مابقی کاروان را سبک میکردند. و البته اگر بر زن و بچه آنان تعرض نمیکردند میبایستی مسافران خوشحال باشند و خدای را شکر کنند. شاید برای همین سختی بود که مسافران عازم سفر حتی برای کوچکترین مسافرتی در آن روز علاوه بر دعای سفر وصیت خود را مینوشتند و آماده دیار باقی میشدند. و بازماندگان هم به رسم معمول با بدرقه آب و آیینه و قرآن به امید بازگشت مسافرمیمانند. با خروج مسافراز شهر برایش آش پشت پایی میپختند و به در وهمسایه میدادند. که این رسم هنوز پابرجاست.
این تصویری بود از سفرهای حدوداً صدسال پیش که چندان از آن دور نشدهایم و گاه برخی بزرگترها به خوبی این مشقات سفرهای کاروانی را به یاد میآورند.
شاید بهترین جادههای آن زمان ایران جادههایی بود که از دارالخلافه منشعب میشد به هر حال پايتخت بود ومرکز کشور. حضور شاهان هم مزید بر علت بود که حداقل جادههایی برای شاه قاجار خصوصاً فردی مثل ناصرالدین شاه که علاقه عجیبی به گشت و گذر داشت نهاده شود که وی با اهل و عیالش به اضافه کاروانیان پرطول و تفصیلش تا جایی که امکان داشت بدون تشویش فکری حرکت کند. گاه پیش میآمد که در مناطق کوهستانی که شاه ازسمت تهران به شمال میرفت صداها عمله محلی به بیگاری گرفته میشدند و جاده قبلی را موقتاً تعمیر میکردند و یا حتی جاده موقتی احداث میکردند تا سلطان و حرمسرایش به سختی نیفتند. متاسفانه هیچکس به این فکر نبود هزینه کند و برای استفاده عامه جادهای احداث کند و شاه هم هر سال بدون دردسر از آن استفاده کند. شاید اگر این کار آن موقع شده بود احتیاجی به احداث اتوبان شمال نمیشد و این جاده به نام نیک ناصرالدینشاه میماند!
به هر صورت جادههای نزدیک به دارالخلافه که اینچنین بود در سایر ولایات چه میگذشت مسلماً وضع بسیار فجیع بود. مناطق مرکزی ایران شاید با همه گرد وخاکش حسنی که داشت صاف و هموار بود. وتا حدی میشد به لطف همین همواری آن را تحمل کرد. ولی وای از آن روزی که جاده کاروانرو به کوهستان کشیده میشد. یکی از این مناطق که شاید ضربالمثلی برای سختی عبور و مرور است منطقه بختیاری باشد. این منطقه از صعب العبورترین مناطق ایران است. در این زمان نیز که از جاده این منطقه به سوی خوزستان حرکت کنیم - البته با امکانات امروزی- واقعاً سخت بودن این مسیر و عمق خطر را میتوان به خوبی درک کرد. وجود پیچهای خطرناک و درههای عمیق از ویژگی معمولی این جاده است. حال شما فرض کنید در صد سال پیش این جاده چه وضعیتی داشت. به عنوان نمونه میتوان به خاطراتی از میرزاعبدالرحیم کاشانی از این جاده اشاره کرد. وی که به درخواست سرداراسعد جهت تدریس در زمستان به این منطقه سفرکرده مینویسد:
از دستنا تا شلمزار دو فرسنگ است و این قریه نیز مثل قریه قبل است...خبر آوردند که تنگ درکشورکش سخت مسدود شده و از کثرت برف راه عبور نیست. ولی از این طرف جناب سرداراسعد در جونقان که قریب یک فرسنگ است تا تنگ منزل داشتند، عدهی زیادی از دهاقین اطراف را فرستادند که برف تنگ را رچ بزنند یعنی با پا بکوبند که بر هم فشرده شود و بشود از روی آن انسان و قاطر عبور نمایند. دهاتیها به ما نصیحت میکردند که راه مسدود است و رفتن امکان ندارد، زیرا که شماها دو نفر بیش نیستید و همین قدر که آفتاب از نصفالنهار روی به مغرب کند هوا سرد میشود و گاه باشد که دست و پا را برف بزند و ناقص نماید... ولی این دوست همسفر ما حالت غریبی داشت. مثلا منزلی که 8 فرسنگ مسافت داشت، قبل از رفتن میگفت من از از این راه عبور کردهام یک فرسنگ چربی است. بعد از آنکه طی میکردیم معلوم میشد که 8 فرسنگ بود، لهذا گفت تنگ درکشورکش یک میدان کوچکی بیش نیست و آن طرف تنگ، گرمسیر و خشک است....لهذا صبح روز سیم در هنگام اذان در حالتی که هوا درمنتهی درجه برودت بود برخاسته و هر کدام مال سواری خود را برداشته به طرف تنگ روانه شدیم....قریب دو فرسنگ از روی برف راه طی کردیم و همه جا راه خوب بود و اشکالی فراهم نیامد و برف از هم در نرفت، تا آنکه آفتاب کمکم به ظهر رسید و حرارت آفتاب به برفها اثر نمود و همینطور که قاطر و مادیان ایستاده بودند چهاردست و پای آنها فرورفت و اول اشکال و بدبختی شد. بار آنها را برداشته و دو نفر ما به زحمت زیاد از برف بیرون آوردیم و در جای دیگر قرار دادیم. هنوز بار بر کول آنها نگذاشته مجددا فرو رفته از دو ساعت قبل از ظهر تا سه ساعت بعد از ظهر تمام مشغول همین کار بودیم و چون مسافتی از دستنا دور شده بودیم و برف هم آب شده، دیگر به هیچوجه امکان برگشتن نبود و از این طرف قریب یک میل بیشتر به تنگ نمانده بود و ما میخواستیم که خود را به تنگ برسانیم. چونکه صبح پیاده [ای] از ما عبور کرد و گفت: قریب 200نفر در تنگ مشغول رچ زدن هستند، ولی در این وقت که بیش از یک ساعت به غروب نمانده بود از دور دیدم که رچزنها از تنگ مثل دفیله سرباز بیرون آمده و به طرف دست چپ رفته ومعلوم شد که به منزل خود جونقان بر میگردند و دیگر وقت بیرون ماندن نمانده است.
من نگاه ناامیدانهای به طرف آنها نموده هر چه خواستم با دست به آنها اشاره کنم که به کمک ما بیایند و آواز کنم، دیدم، بعد مسافت مانع است و آنها ملتفت نمیشوند.... با رفیق خود قدری تغییر نمودم که تو گفتی من این راهها را میدانم و نمیدانستی و از جهل من و خود را دچار این زحمت نمودی. الحال وقت درنگ نیست، وباید مالها را گذارد و به زودی خود را به ده رسانید. از من اصرار واز اوانکار و میگفت هر طور هست امشب خود را به تنگ میرسانیم و در تنگ غارهای بزرگ هست در یکی از آنها شب را میمانیم و صبح زود برخاسته از تنگ عبور میکنیم. دیدم بیحاصل است. جعبه لوازمالتحریر و یک بسته لباس برداشته مابقی را گذارده به طرف دهنه تنگ روانه شدم که خود را به جاده کوبیده رسانیده وبه زودی خود را ره آبادی برسانم.
قریب پنجاه قدم که دور شدم ترس بر میرزا محمدعلی مستولی گردیده صدا زد بایست من هم میآیم. او هم قدری لباس و غیره از بار برداشته خود را به من رسانید. در این حال چون هر لحظه به غروب نزدیکتر میشد، اضطراب و عجله ما زیادتر میگردید به اندازهای که قاطر و مادیان که تا گردنشان در برف فرو رفته بودند و ما جل و زین و بار آنها را باز کرده بودیم که آنها را از برف بیرون بیاوریم، به همان حال گذاشته رفتیم و آنقدر وقت نمانده بود که آنها را از برف بیرون بیاوریم و بپوشانیم و جو در جلو آنها بریزیم و لوازم سفر را که روی برفها در هم ریخته بود جمع نماییم....هر یک لوازمی که برای خود همراه برداشته بودیم، قریب 6من میشد و این وزن بر وزن خودمان افزوده و برف هم کلی نرم شده بود تا کمر بر برف مینشست. افتان وخیزان خود را به پای تنگ رسانیدیم....با وجود این همه صدمات که قریب 11ساعت تمام مشغول بودهایم و جز نانخشک و دوسه تخممرغ جوشانده خوراکی نکرده بودیم، حتی آب هم نمییافتیم و در عوض آب هم برف میخوردیم.... بارها را بر کول گرفته از ترس جان یورتمهکنان میدویدیم و حقیقتا نمیدانستیم که از اینجا که دهنه تنگ است تا جونقان چقدر مسافت میباشد....در حینی که از چمی عبور میکردیم دیدم حیوانی در میان جاده کوبیده شده که قریب نیمزرع از سطح برف پایینتر مینمود، با کمال شتاب به طرف ما میآید.
در اول گمان کردیم روباه است ولی کمکم نزدیک شد دیدیم یک گرگ بزرگی بقدر سگهای شکاری نفسزنان و پایکوبان به استقبال میآید....در این وقت بقدری سرما شدید بود دست من که بسته و جعبه را بر پشت خودم نگاه داشته بودم بیحرکت ماند. در این وقت که قریب به غروب آفتاب است با کولهبار خود، گرگ را در میان جاده گذارده با عجله تمام از میان جاده کوبیده شده (رچ) به طرف جونقان میدویدیم. همین قدر اگر بخاطر داشته باشید که از اذان صبح حرکت کردهایم. پیاده در میان برف اقلا 8 ساعت تمام مشغول بار باز کردن و بستن و قاطر از برف بیرون آوردن بودیم و قریب سه فرسنگ راه رفتهایم، حال ما را خواهید دانست که کوفتگی بدن تا چه اندازه است....به هر حال افتان وخیزان نیم ساعت از شب گذشته خود را به جونقان رسانیدیم.
و سرانجام میرزاعبدالرحیم ما با همراهش با کمک عوامل سرداراسعد توانستند خود و اموالشان را نجات دهند ولی چه بسا مسافرانی بودند که در این مسیر صعبالعبور گرفتار راهزنان و دزدان و سرما و حیوانات وحشی شدند و جان به جانآفرین تسلیم کردند.
|
|
|
[13250- 3ع]
یک نفر تخمهفروش که گویا به واسطه ارزانی قیمت تخمه فوقالعاده محزون است
|
[13254- 3ع]
چادرهای بختیاری در مالامیر
|
[13256- 3ع]
یک نفر زن بختیاری که مشغول بردن آب است
|
|
|
|
|
|
|
[13258- 3ع]
یک نفر از فراشهای بختیاری که فعلاً به فلاکت افتاده است
|
[13260- 3ع]
عمارت خوانین در مالامیر
|
[13262- 3ع]
حضرت سردار ظفر و مسترکلگ در مالامیر
|
|
|
|
|
|
|
[13264- 3ع]
حضرت سردار ظفر در حال گردش
|
[13274- 3ع]
پل معلق مربوط جاده لینچ
|
[13275- 3ع]
شترهای باردار در راه بختیاری
|
صفحه دوم
|