
» کدوم شير؟
ميرفتاح
يک روز رضاخان از خواب که بيدار شد، همين که چشمانش را باز کرد، ديد که دلش هوس شير کرده است. او بلافاصله دستور داد تا برايش شير بياورند. اين خواسته شاه قدر قدرت و قوي شوکت سر و صدايي در دربار به راه انداخت. چرا که هيچکس جرئت نکرد که بپرسد جناب شاه چه شيري ميخواهند؟ آخه چند نوع شير را ميتوان در ادبيات فارسي پيدا کرد. اين لفظ شير هم براي چند چيز به کار ميرود. اما کسي پيدا نشد که به رضاخان بگويد آخر ما دست کم سه نوع شير داريم: يه شير داريم که در جنگل براي خودش زندگي ميکند يه شير داريم که در آب انبار پيدا ميشود و شير بعدي هم از گاو دوشيده ميشود و همه اين شيرها با هم فرق دارند. رئيس شهرباني که مأمور بود همه دستورات شاه را بيچون و چرا اجرا کند، يک هفته بر سرش ميکوبيد که چه کند. بالاخره راحتترين کار را در اين ديد که هر سه شير را براي شاه بيآورد. عدهاي راهي جنگل مازندران شدند، تا شيري را گرفته و براي رضاخان بياوردند. اما وقتي يکي از مهندسين راهآهن براي خودش شيري خريده بود، آن را از او گرفتند و به تهران آوردند، يک شير آب انبار را هم کندند و با يک پياله شير گاو، همگي را براي شاه آوردند. شاه با ديدن شيرها شوکه شد. رضاخان زد زير خنده و تا توانست خنديد. شاه که اصلاً يادش نبود هفته پيش چه دستوري داده بود و فقط مات و مبهوت به شيرها نگاه ميکرد. رئيس شهرباني هم که فکر ميکرد از شاه جايزه بزرگي براي اين خوش خدمتياش بگيرد، اما از قرار همه دور و بريهاي شاه يک هفته تمام سرکار بودند.
|