
» خواجگان سراي
جلال فرهمند
هرگاه به عکسهاي شاهان قاجاري با دقت بيشتري نظر بيفکنيم در کنار سران و همدمان شاه برخي چهرههاي خاص به چشم مي آيند که با ديگران متفاوتند. آدمهايي سيهچرده و گاه چروکيده، گاه بلندبالا که از بلندي سر به آسمان ميسايند و گاه چنان کوتوله که در بين جمعيت گمند. ولي چيزي که مشخص است نزديکي حداقل فيزيکي آنان در تصاوير به شاه زياد است.
اينان همان غلامان درگاه يا خواجگان دربارند. افرادي که از قبل از اسلام بودند و تا آخرين روزهاي قاجاريه به کار خود ادامه ميدادند. اسامي اين خواجگان هم به تناوب در تاريخها و اسناد آمده است. اسامياي چون: عزيزالله خان خواجه، آغامحمد خان قصير، آغاعبدالله خواجه، حاجي مبارک، حاجي سرورخان اعتماد حرم و ....
به تبع شاه ساير سران و بزرگان هم براي نشان دادن ثروت از اين خواجگان که در اصل از بين بردگان سياه بودند استفاده ميکردند. دکتر چارلز ويلس که در دوره ناصري به ايران آمده و پانزده سال به طبابت پرداخته بود در خصوص نگهداري غلام و کنيز در بين ايرانيان مينويسد:
در ايران نسبت به غلامان و کنيزان در کمال خوبي رفتار ميشود و هر يک از اهالي ايران که صاحب يک غلام يا يک کنيز بوده باشد هميشه طرف اعتماد و احترام ايرانيان ميشود مثلا در گفتوگو و محاورات ميگويند که فلان شخص آدم محترمي است يعني او صاحب يک غلام زر خريد است. در هر صورت در مملکت ايران داشتن غلام و کنيز اسباب احترام مالک آن ميشود و غالبا مردمان متوسطالحال بيش از يک يا دو کنيز مالک نميباشند و داشتن غلامان فقط مخصوص به متمولين است که غالبا در عمارت و بيوت آنها اين قسم مخلوق ديده ميشود.
تاريخ حضور بردگان در ايران به دوره باستان باز ميگردد. و آن هنگامي بود که به علت جنگها و نبردهاي گوناگون تعداد زيادي از افراد اعم از زن و مرد و کودک به اسارت درآمده و به کشور فاتح برده ميشد. بسياري از آنان به عنوان برده به فروش ميرسيدند و چون وسيلهاي مانند ساير وسايل خانه به کار ميرفتند. مردان در مزارع و کارهاي سخت و زنان به عنوان خدمتکار و کنيز در کار خانه به کمک گرفته ميشدند.
در کشور متمدني مانند يونان هم اصول بردهداري به تمام وکمال اجرا ميشد و حتي فيلسوفان بزرگ يونان آن را تئوريزه کردند و يکي از اصول پيشرفت برشمردند!
پس از اسلام به علتهاي گوناگون و مختلف نه تنها تعداد بردگان کم نشد حتي رو به فزوني رفت. حتي چنان زياد شدند که در دورهاي بردگان به قدرت رسيدند و خود صاحب قدرت شدند. احکام ديني به گونهاي تشريع شده بود که در هر فرصتي براي آزادي بردگان از آن استفاده ميشد.
تا مدتها تعداد بردگان سفيد بر سياهان فزوني داشت ولي پس از پايان فتوحات در آسيا و اروپا، و آغاز پيشروي در آفريقا تعداد بردگان سياه بيش از پيش افزايش يافت. حتي بردهداري تا قرون جديد چه در آسيا و چه درغرب ادامه داشت که اوج آن را در جنگهاي انفصال امريکا بين جنوب و شمال ميبينيم.
با روي کار آمدن خاندان قاجار و خصوصا دوره آقامحمدخان تعداد بردگان سفيد به علت جنگهاي قفقاز فزوني يافت. و آن به علت افزايش کنيزان گرجي در خانه اعيان بود که به مسئله قتل گريبايدف و مشکلات پس از آن انجاميد. با پايان يافتن جنگهاي منطقه قفقاز و آرام شدن اين منطقه مجددا کنيزان و غلامان محدود به سياهان دزديده شده از افريقا شد. بردگان سياه در اين دوره از لحاظ مرغوبيت به سه طبقه تقسيم ميشدند:
1. طبقه بمباسي که بسيار سياه بودند و مشخصات ظاهري آنان چنين بود که لبان کلفت و موهاي سخت داشتند. موطن آنان کنيا بود. اينان کم بهاترين بردگان بودند. اطفال آنان خانه شاگرد، دخترانشان به للگي و خدمتکاري مي رفتند.
2. سياهان معروف به سهيلي. رنگشان قدري روشنتر و لبها نازکتر و موهايشان نرمتر. مردانشان به نوکري و زنانشان به پيشخدمتي زنان ايراني منصوب ميشدند. ظاهر آنان بيشتر به بمباسي نزديک است ولي از بمباسيها نرمخوتر و وفادارتر بودند. نسبت به طبقه اول قيمت بالاتري داشتند.
3. بهترين طبقه بردگان بودند و به نام حبشي شناخته ميشدند. پوست آنان دارچيني رنگ و لبانشان نازک و غالبا در گونه آنان آثار قرمزي هويدا و موهاي آنان بلند و نرم بود. تمام خواجهسرايان دربار ايران از اين دسته انتخاب ميشدند.
اين غلامان و کنيزان بختبرگشته از سواحل درياي سرخ و خصوصا زنگبار با کشتي کوچکي به نام بوگالو به خليجفارس و سواحل ايران منتقل ميشدند. ملوانان عرب اين کار را ميکردند و مرکز آنان مسقط بود. اينان با زرنگي و گاه با رشوه از دست کشتيهاي انگليسي فرار ميکردند و بار ارزشمند خويش را براي اين تجارت غير انساني نجات ميدادند.
گاه برخي حاجيان نيز در سفر برگشت به ايران از بازار پر رونق بردگان حجاز کنيزي يا غلامي به عنوان سوغات ميآوردند و از آنان بهره ميبردند.

|

|

|
[181- 195ب]
تعدادي از خواجگان حرمسراي ناصري در انواع قد واندازه، عکاس خود شاه است
|
[22- 195ب]
آقامحمدخواجه در جواني در کنار تعدادي از زنان و دو غلامبچه
|
[82- 195ب]
تعدادي از خواجگان به همراه غلامبچگان حرم
|
|
|
|

|

|

|
[41- 195ب]
حاجي فروز، آقافرج، آقانوري و تعدادي از زنان حرمسرا
|
[81- 195ب]
غلامبچه و خواجه
|
|

|

|

|
[163- 195ب]
غلامبچگان جزئي جداييناپذير از عوامل حرمسرا
|
[13384- 3ع]
يکي از خواجگان
|
[10108- 3ع]
آقامبارک خواجه
|
خواجگان دربارچه کساني بودند؟ اينان کساني بودند که در کودکي با عملي دردآور از مردانگي ساقط ميشدند و تا آخر عمر در حرمسراي سلطان و يا اشراف به کار تنظيم امور ميپرداختند. به غير از آقامحمدخان قاجار که خود به درد خواجگان مبتلا بود! فتحعلي شاه حرمسرايي پروپيمان براي خود ترتيب داد به طوري که پس از مرگ خاقان مغفور بيش از صدواندي اولاد اناث و ذکور برجاي گذاشت. طبعا تنظيم و مديريت چنين مجموعه درهمي توان بالايي ميخواست و به دليل مونث بودن اين مجموعه راهي بجز استفاده از خواجهها نبود. پاي اکثر اين خواجگان از اين زمان به دربار و حرمسراي قاجاري باز شد.
پولاک پزشک مخصوص ناصرالدين شاه عموما اين افراد را تيرهپوست ميداند و خودش آخرين خواجه سفيدپوست را در سال 1278ق به چشم خود ديده است که از اسراي قفقازي بود. يکي از اين خواجگان سفيد معروف آغايوسف بود که زماني در خواجهسراي فتحعلي شاه بود و به علت بلوايي که ايجاد کرد به اشتهار رسيد و البته جان در اين راه گذاشت.
آغا يعقوب يا ميرزا يعقوب از ارامنه گرجستان بود که بيست سي سال قبل از آن به اسارت به تهران آورده و پس از اخته کردن جزو خواجههاي حرمسرا درآورده بودند. آغايعقوب از وجوه سپرده به دستش چهلهزار تومان کسر آورده بود. وقتي خواستند به حسابهايش رسيدگي کنند، به عنوان آنکه گرجستاني و از اتباع روسيه ميباشد، به نزد گريبايدف رفت و متحصن شد و درخواست کرد او را به روسيه بفرستد. آغايعقوب به واسطه اطلاعي که از داخل حرمسراي دربار فتحعلي شاه داشت و همچنين چون با شاهزادگان و رجال و معروفين آشنايي به هم رسانده بود و به اندرون رفت و آمد ميکرد، صورتي از زنان گرجي تهيه کرد و به گريبايدف داد. از جمله اسامي دو نفر از زنان ارمني که در خانه اللهيارخان آصفالدوله بودند، جزو اين صورت بود. گريبايدف به آصفالدوله و اشخاص ديگري که طبق آن صورت، زنان گرجي در خانه آنها بودند، پيغام فرستاد و خواست زنها را براي استعلام بازجويي از اينکه آيا مايل به رفتن هستند يا نه، نزد او بفرستند. در اين ميان اصرار گريبايدف در مراجعت دو نفر از زنان ارمني خانه آصفالدوله بيشتر بود. پافشاري او در مراجعت اين زنان از آن جهت بود که اللهيارخان بردارزن فتحعلي شاه و دايي عباس ميرزا نايبالسلطنه و از همه مهمتر طرفدار علني انگليسيها بود. گريبايدف براي اينکه با خانواده سلطنتي ايران و بهخصوص مهره قوي سياست انگليس در ايران مبارزه کند، در بازگشت اين دو زن گرجي اصرار داشت و خلاصه کار به جايي کشيد که مردم در اثر فتوا واجازه مذهبيون به سفارتخانه روس ريختند و گريبايدوف نيز آغايعقوب را بيرون فرستاد و مردم غضبآلود او را در جلوي در سفارت با خنجر و شمشير پاره پاره کردند و عاقبت خود گريبايدوف نيز جان خود را بر سر اين ماجرا گذاشت.
صفحه دوم
|